در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال ندا منصوری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:22:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایشی متفاوت با بداهه گویی بازیگران و تعامل با تماشاگران! یک دقیقه و سیزده ثانیه زمان کمی است برای بازگویی دردها، برای شنیدن آزارهای روحی یک دانشجوی هنر! از نظر من بهترین و قویترین بخش را خانم بهرام بازی کردند و تلخ ترین بخش نمایش آنجا بود که پانته آ بهرام عزیز از تماشاچیان سوال کرد چند فارغ التحصیل و دانشجوی هنر در این سالن است واز آن ازدحام جمعیت فقط سه نفر دست بالا بردند! چقدر دردناک است! تنها سه نفر در یک سالن تئاتر!!! این قصه سر دراز دارد...با احترامی که برای عوامل نمایش قائل هستم نقش خانم لادن مستوفی به اندازه دو نقش دیگر باورپذیر نبود! شاید اگر شخص دیگری دردهای یک زن کارتن خواب را که بارها زایمان کرده است را بازگو میکرد، بهتر بود! خانم تیرانداز بازی جذابی داشتند. در کل نمایش برایم جذاب بود طوری که سختی روی تشکچه بر روی زمین نشستن را کمتر حس کردم و این از نقاط قوت یک نمایش است! در آخر از تمام عوامل نمایش تشکر میکنم و امیدوارم در اجراهای آینده موفق باشند.
جنگ همیشه معنی از دست دادن می دهد چه در خاورمیانه چه در غرب دور...از دست دادن ها متفاوت است! یکی عشقش را از دست میدهد، دیگری هویت و اعتماد به نفسش را!
در اپیزود اول، آنجلا از عشق میگفت، از خوابی که دیده بود در روستای دورافتاده ای اطراف کابل، و من به خود لرزیدم! وقتی نجمه باغچه ای درون خانه ش را نشان داد و به او گفت همه ی آنچیزی که تو را از غرب دور به اینجا کشانده، آنجا آرام گرفته است!
اپیزود دوم روایت زنی بود عرب! که در پاسگاهی در لندن هویت از دست رفته اش را مرور میکرد، در ابتدا فکر میکردم تمام مشکلش ای بود که زبان نمیدانست، اما گویی بعد از جنگ ، او هیچ چیز نمیدانست! زنی که وجود نداشت چون هویتش را در لابلای تیرباران پدرش و کشته شدن برادرش و مرگ مادرش باخته بود!
بهترین اپیزود این نمایش زمانی بود که زیبا وارد صحنه شد، زنی که دیگر زیبا نبود! آه... چشمهایش! چقدر غمگین انگیز بود و نمیتوانستم حتی با وجود چشم بندها حالش را درک کنم! اسید، تنها صورتش را از او نگرفته بود! اسید، فکر آزاد و شوق حس دویدن در پارچه های رنگی او را هم، سوزانده بود! هر چه گفت، نتوانستم تصور کنم باد را! پارچه های زرد و سرخ و..را! نمیتوانستم صدای افسون را بشنوم وقتی زیبا ازو خواست صدایش را آزاد کند! مگر میشود زنی افغان در خفقان جنگ، آزادانه آنطور که میخواهد زندگی کند! مگر میشود اصلا زندگی کند!! و من در پایان نمایش، گوشه ای از قربانی شدن زنان را در جنگ لمس کردم! زنانی که در لابلای جنگ، فراموش کردند زندگی را! فراموش کردند ... دیدن ادامه ›› خود را!
داستان کلی این نمایش برای من تاثیرگذار بود! ولی با همه احترامی که برای عوامل نمایش قائلم به جز اپیزودی که پانته آ پناهی های عزیز وارد صحنه شد میتوان گفت بقیه صحنه ها و بازی دو بازیگر آنقدر قوی نبودند! موسیقی در حد انتظار من نبود! ولی در کل بخاطر موضوع بسیار تاثیرگذار جنگ، نمایش را دوست داشتم ولی همچنان امیدوارم در آینده کارهای بهتر و بسیار قویتر در این زمینه ببینیم.
آوا فیاض این را پاسخ داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماتریوشکا همان عروسک‌های چوبی و توخالی روسی هستند، که در تمام دنیا معروف است. عروسک‌هایی که از بزرگ تا کوچک در دل یکدیگر قرار می‌گیرند و این زیباترین و بهترین اسمی بود که میتوانستند برای این نمایش انتخاب کنند. چرا که هشت داستان چخوف، در کنار هم به زیبایی مصرع های یک قصیده، چیده شدند و هر اپیزود نمایش، عروسکی بود که از دل عروسک بزرگتر بیرون آمده بود.
سادگی فضا و دکور برایم لذت بخش بود چرا که تمام حواسم معطوف بازی بازیگری بود که معجزه می کرد و من خوشحالم که توانستم این معجزه را از نزدیک ببینم. فن بیان و نبوغ و امانت داری به داستان، در تمام وجود آقای پیروزفر موج میزد و هر چه زمان بیشتر میگذشت من با خود میگفتم مگر میشود که این میزان طنازی و خلاقیت درون یک بازیگر که همزمان کارگردان و نویسنده و طراح اثر هم هست، جمع شود؟؟!!! پارسا پیروزفر ماتریوشکا، ثابت کرد که میشود! کیفور و شاد از دیدن نمایشی بسیار قوی و زیبا، به همه عوامل این نمایش خسته نباشید میگویم و آرزوی درخشش همیشگی برایشان دارم.
چند هفته پیش به تماشای نمایش نشستم. طراحی صحنه و دکور آن من را برد به همان فضای کلاسیک سینمای هالیوود. دورانی که از نظر زیبایی شناسی هنوز هم با شکوه است.
ابتدای نمایش، نقدی دیدم طنزگونه به سینمای کنونی و برخی فیلم های رنگ و لعاب دار و بی محتوا... آناستازیا نمایانگر زنی بود از همین جامعه . زنی با طنزی تلخ، که خواهان زیادی داشت و این خواستن ها برایش دستمایه ای بود برای رسیدن به اهدافش. که آناستازیا راحت ترین روش را انتخاب میکرد و خود را به عنوان طعمه ای جذاب و دلفریب قرار میداد تا شکارهایش برایش شکار کنند. اوبلهه برای آناستازیا ، همان شکار ساده و خوش قلب بود، نماد انسانی که در دنیای امروزی هر چه صداقت بیشتری داشته باشد احمقترست و در نهایت برای اینکه او را جدی بگیرند همه را به مرگ محکوم کرد. پیشتر که رفت در نمایش ته مایه هایی از دیکتاتوری و روحیه خودسرانه می سی سی پی هم دیده میشد و گریزی به اندیشه های مکتب کمونیستی سن کلود که گذشته می سی سی پی را در مقابل چشمانش قرار میداد تا در دوران حکمرانی موسی گونه اش، که اکنون به پایان نزدیک میشد. آن را فراموش نکند...
برخلاف نظر دوستانم که اعتقاد داشتند راوی و صدایش اضافه بود و اینکه یک نمایش نباید انقدر توضیح داده شود و همه چیز را به عهده مخاطبش بگذارد. به نظر من راوی یکی از نقاط قوت بود که خیلی موارد را گوشزد میکرد. به نوعی غنی زاده از دیدگاه خودش روایت میکرد توضیح میداد میخنداند و من به صدایش گوش میدادم و لذت میبردم به پایان کار که نزدیک شدیم دیگر صدای راوی نبود که مرا همراه خود میبرد و انگار در ذهنم، راوی به موقع سکوت کرد و حذف شد. در کل برایم نمایشی لذت بخش بود و بهترین بازی و بازیگران را دیدم که میخکوبم کرد. فقط صحنه های مربوط به لئون بود که مثل وصله ای کهنه به یک لباس زیبا دیده میشد. با همه احترامی که برای همایون غنی زاده قائل هستم، زمانی که لئون روی صحنه بود زمان خیلی دیر و سخت میگذشت و من به یاد کارگردان و تهیه کنندگان سینمای کنونی افتادم ... دیدن ادامه ›› که بعضی نقش ها، در قالب کلی اثرشان اضافی است! گویی به آنها تحمیل شده اند! و جالبتر برایم اینست، که همایون غنی زاده، خود به طنز بارها این معضل سینمای کنونی را در این نمایش به ما نشان داد!!! در پایان به سیامک صفری ، ویشگا آسایش، بابک حمیدیان، داریوش موفق، سجاد افشاریان و همایون غنی زاده عزیز و دیگر بازیگران و عوامل نمایش، خسته نباشید میگویم و برایشان آرزو میکنم همیشه بدرخشند.
عارف، Z. Azimi، پوریا، salar milani، Mahan Agha Zahedi، Kh Gh و Taranom M این را پاسخ داده‌اند
واقعا از نظر شما خوب بود؟؟
۳۰ آذر ۱۳۹۵
در متنی که نوشتم به کل داستان از دیدگاه خودم و نقاط قوت و ضعف این نمایش به صورت گذرا اشاره کردم. در برآیند کار، من که لذت بردم! مخصوصا از اجرای عالی بازیگران! همونطور که گفتم بعضی صحنه ها دیر و سخت میگذشت، ولی از نظر من به طور کلی عالی بود. چون انقدر این نمایش قوی بود که اون نقاط منفی خیلی کم به چشمم میومد.
۰۱ دی ۱۳۹۵
خوبه که همچین نمایش هایی رو می گین عالی..! و بزرگترین حسن ش اینه که همیشه راضی از سالن ها برمی گردین خونه
۱۴ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید