قصه من و لاتاری
----------
" و چند داستان دیگر..."
داستان من و فیلم "لاتاری"، شبیه این رابطههای پرفراز و نشیبِ بین دو دوست است که یک روز با هم خوبند و یک روز با هم، شدیدا مشکل دارند اما نمیتوانند به راحتی از کنار هم بگذرند. بعضی رفتارهای یکدیگر را عین اخلاق میدانند و تعدادی از رفتارهای طرف مقابل را مخالف اخلاق و انسانیت. داستان من و "لاتاری"، خودش یک قصه است.
در طی همه این سالها، کمتر فیلمی مثل "لاتاری" را به یاد دارم که اینطور ارتباطی را با آن پیدا کرده باشم که با بخشهایی از آن بسیار موافق و با بخشهاییاش بسیار مخالف باشم. دیروز برای دومین بار به دیدن فیلم رفتم تا کمی ارتباطم با فیلم روشنتر شود و موضعام نسبت به آن مشخصتر شود.
"لاتاری"، داستان امیرعلی و نوشین است، که همدیگر را دوست دارند اما به ناگاه نوشین، عزم سفر به دوبی برای پیداکردن کاری با درآمد بهتر میکند و قصه از آنجا شروع میشود. فیلم، داستانی بسیار خشن دارد و کارگردان آن، محمدحسین مهدویانِ حیلهگر(از جنبه مثبت این کلمه)، آن خشونت را به عریانترین
... دیدن ادامه ››
شکل به تصویر کشیده است. صحنه رسیدن امیرعلی(با بازی عالی ساعد سهیلی که برای اولین بار انقدر با او ارتباط برقرار کردم و این خودش از همان غافلگیریهای فیلم برای من بود) به خانه نوشین و درگیری او با نیما، برادر نوشین(با بازی عالی جواد عزتیِ احیاشده) در زیر باران و سکانس رفتن نیما و امیرعلی به محل کار سامی برای پیداکردن نشانی از او و درگیری آنها را میتوان از نشانههای این خشونت عیان تصویرشده دانست. "لاتاری" در ادامه دو فیلم قبلی محمدحسین مهدویان، "ایستاده در غبار" و "ماجرای نیمروز"، به سمت ریشههای خشونت میرود و بی آنکه آن را ریشهیابی کند، به تصویر عیان آن میپردازد و از شما چه پنهان که "سینما" بستر بسیار مناسبی برای نشاندادن این خشونت است که محمدحسین مهدویانِ سینماشناس، به خوبی گویا این مسیر را میشناسد.
"لاتاری" تا نیمه فیلم، یک عاشقانه جوانانه دلنشین و خیالانگیز است که ترانه معرکه روزبه بمانی با آن سکانسهای موتورسواری در شهر(به یاد عاشقانههای قبل از انقلاب و دهه هفتاد)، آن را به اوج میرساند. اما فیلم از نیمه و با رفتن نوشین به دبی، شکل دیگری به خود میگیرد. از نیمه به بعد، فیلمِ "موسی"(با بازی عالی هادی حجازیفر)، مربی امیرعلی در فوتبال میشود. موسی، رزمندهِ خانهنشین این روزها، با شنیدن خبر اتفاقی که برای نوشین افتاده از غار تنهاییاش بیرون میآید. موسی که انگار آینده شخصیت «کمال» در فیلم قبلی همین کارگردان است و با اشاراتی مستقیم و غیرمستقیم به دو شخصیت ماندگار تاریخ سینمای ما، «قیصر» و «حاج کاظم»(آژانس شیشهای) خلق شده است، یک اصولگرای تمام عیار است که نه مسلکی سیاسی که به واقع "اصول"ای برای خودش دارد. مهمترین بخش جذاب فیلم برای من از اینجا شروع شد. اصولِ موسی برای من شاید غریبه و ناآشنا بود و دور از من، اما اصولی بود قابل احترام و رشکبرانگیز. اصولی که تو را عافیتطلب نکرده و تو را از غار آسایش خودت برای تحقق آنها بیرون میکشد. موسی، شخصیت اول این فیلم است از آنها که جان میدهد روی پرده قصهشان را دنبال کنی(که مهدویان گویا خوب این شخصیتهای جذابِ مخاطبپسند را میشناسد) اما اینکه شیوه پیادهسازی این اصول در فیلم و رفتن او و امیرعلی به دبی برای انتقام، چه معناهای متنی و فرامتنیای میتواند داشته باشد برای خودم جای سوال است و مورد ابهام. مهدویان میگوید که سینما، صرفا یک خیال است و نمیتوان مثلا از آن برای جهان واقعی و سیاست استناد کرد ولی به نظر این حرف او در جهانِ امروز، دور از حقیقت باشد. مگر میشود تو ارتباط بین یک ایرانی و یک شیخ دبی را نشان دهی و بعد مخاطب و مخاطبین احتمالی آن را به مسائل و تنشهای سخت ایران و کشورهای عرب در این سالها تعمیم ندهد؟
"لاتاری" را سیدمحمود رضوی، اصولگرایِ حامیِ سرسخت دکتر قالیباف تهیه کرده است که من همیشه با او و اندیشههایش و شیوه فعالیتهایش مشکل داشتهام. اینکه او که به وضوح با رانتهای زیاد، میتواند چنین فیلمهای پرهزینهای را در این سن کم(او تنها 38 سال دارد) بسازد و عموما هم به رغم حمایتهای زیاد، ژست مظلومیت به خود بگیرد و در زیرلایهِ حرفهایش، عموما بوی "جدایی" و دوری آدمها از هم(به رغم ظاهر زیبای واژههایش) در این جامعه به شدت دو قطبی بدهد، همیشه اصلیترین مشکل من با او بوده است. حالا او فیلمی تهیه کرده با این مفهوم که مفهوم "غیرت" شیوه پیادهسازی دقیقش چگونه است و با کسی که به ناموس شما بیاحترامی کند، چگونه باید برخورد کرد؟ این سوال را دوباره مطرح میکندکه آیا نشاندادن عریان خشونت مهدویان که به تعبیر او برای کاتارسیس(پالایش روح) و اتفاقا همذاتپنداری تماشاگر با شخصیتها برای کاهش و فرونشاندن خشمهای درونی است، در این فیلم به حقیقت خود نزدیک شده است؟ آیا صرفا گذاشتن جملهای برای تثبیت عبارت "خلیج فارس" به جای عبارت جعلی "خلیج" در زبان یکی از شخصیتهای فیلم در هنگام قتل، تقلیل یک سری مفاهیم کلان استراتژیک و سیاسی به مسائل شخصی و انتقامگیریهای فردی نیست که شاید تنها کارکردش، "خنک شدن دل مخاطب" و دست و هورا برای آن باشد؟ مهدویان از این دستاورد هم دفاع میکند و مثلا دستاورد سینمای دهه پنجاه سینمای ایران را در مقایسه با سینمای کممخاطبتر این سالها این میداند که مخاطب برای شخصیتهای فیلمها دست میزد(مثلا کاراکترهای بهروز وثوقی و فردین) و حالا عموما این شخصیتها خنثی هستند. پس نسبت کنشهای شخصیتهای فیلمها با عقلانیت، اخلاق و در مفاهیمی کلیتر، "منافع آینده انسانهای سرزمین" چیست؟ دکتر محمود صادقی، نماینده مجلس، چند ماه پیش و بعد از خبر غیرمنتظره تبرئه سعید طوسی، قاری خاطی از اتهام آزار و اذیت کودکان، نوشت که پدر یکی از این کودکان، به او گفته که اگر این حکم ظالمانه، تایید شود و آنها از دستگاه قضایی برای احقاق حقوق خود ناامید شوند، آنها به شیوه سنتی خود وارد عمل شده و با کشاندن سعید طوسی به محل خود، از طریق شیوه خودشان، حقِ تضییعشده خود را از او خواهند گرفت. این گزاره نسبتاش با درونمایه این فیلم کجا خواهد بود؟
بعضی از مفاهیم زندگی به نظرم، فراتر از موافق بودن یا مخالفت ما با آنها، مفاهیمی هستند که سزاوار واژه "مهم" هستند. سزاوار آنکه به این راحتی از کنارشان رد نشد و به قدر اندکی دربارهشان و نسبتشان با آن لایههای تاریکِ درون، فکر کرد. "لاتاری"، برای من فراتر از خوب یا بد بودن، فیلم "مهم"ای بود."لاتاری" برای من، فیلم غافلگیری بود. غافلگیری شناخت بخشهایی از وجودم که اصلا تا به حال، با آنها دیالوگی برقرار نکرده بودم. کندوکاوی درباره میزانسن "خشونت" با لایههای درونی وجودم...
"لاتاری" را حتما به دور از جنجالها و چهره مظلومیت به خود گرفتهِ تهیهکننده و بعضی از گروه سازندهاش، در سینما ببینید و درباره نسبت خشونت فیلم با درون خودتان، در انتهایش، از خودتان سوال کنید. به نظرم به پاسخهای مهمی درباره شناخت خودمان میرسیم..
(عنوان یادداشت، نامی تئاتری درگیرکننده از پیام لاریان بود که به پنج گونه خشونت در آدمی میپرداخت و سال پیش به روی صحنه رفت..)