در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسام الدین حیدری | درباره نمایش آمستردام
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:06:52
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بهترین جای کلاس کنار پنجره اس نه خیلی جلو نه خیلی عقب
شونزده سالم که شد یاد گرفتم بغلش کنم
مامان همون موقع ها رفت
مامان که رفت، بابا خیلی مَرد شد ؛
دیگه گریه نکرد
سهیل هم خیلی تنها شد،
سیبیلاشم که در نمیومد

بعد امتحانا ، تابستون، نرگس اینا خونشون رو عوض کردن
سهیل وایساده بود توو راهرو سرشو تکیه داده بود به دیوار نگاه می‌کرد
تا اون روز ... دیدن ادامه ›› همه چیز رو برده بودن فقط چند تا جعبه مونده بود که گذاشتن پشت وانت
وانت که روشن شد نرگس گفت:مراقب خودت باش
سهیل گفت:.... باشه . بعد یه خورده که دور شد....
دیدی یه وقتایی آدم جوری گریه اش می‌گیره که نمی‌تونه نفس بکشه .

[صدای سنتور.....]


پی‌نوشت1: به تاریخ اسفند 1393 همون موقع‌ها که همه چی بهتر از الان بود
پی‌نوشت2:من از هیچ کاری در عمرم عکس بر نداشتم ولی این یکی فرق داشت
حسام جانم تو با قلب ویرانه من چه کردی؟!🥺


به جرات می تونم بگم بهترین پست این ۵ سال اخیر تیوال بود❤❤❤❤❤❤❤❤❤


حسام مرسی که هستی🙏😘🙏
۱۰ فروردین
علی عبدالرحیم
حسام جانم تو با قلب ویرانه من چه کردی؟!🥺 به جرات می تونم بگم بهترین پست این ۵ سال اخیر تیوال بود❤❤❤❤❤❤❤❤❤ حسام مرسی که هستی🙏😘🙏
علی جان این که گفتم مطلبم دیده نشد یهو یاد اون زمان افتادم که تیوال بخش بندی "برجسته" رو به مدل خودش اضافه کرد و مطلب من در مورد تئاتر نوعی داستان عاشقانه توو اون بخش قرار نگرفت و اعتراض تو
از اون زمان 10 سال می گذره به سان یک عمر

https://www.tiwall.com/wall/post/101991
۱۹ فروردین
حسام الدین حیدری
علی جان این که گفتم مطلبم دیده نشد یهو یاد اون زمان افتادم که تیوال بخش بندی "برجسته" رو به مدل خودش اضافه کرد و مطلب من در مورد تئاتر نوعی داستان عاشقانه توو اون بخش قرار نگرفت و اعتراض ...
یادش بخیر😍

حدود ۱۰ سال از اون روزها می گذره!🥺





حسام یه جورایی به دایناسورهای تیوال داریم تبدیل میشیم!!!😁
۲۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

سارا [خواهرم] یه روز رفت تو اتاقش با پسرش
در رو قفل کرد و تا شب بیرون نیومد
بعد یه جا، اندازهء 16 سال بهش مهربونی می کرد،بهش مهربونی کرد.
بُردش همه جاهای خوب شهر رو بهش نشون داد

بعد یه چمدون بست ، قرمزِ قشنگ
همه رو ماچ کرد
بابا گفت: عینِ مامانش شده ، "زنا وقتی خیلی قشنگ میشن ،غیب میشن"
.
.
.
.
سارا رفت ..................... دیگه هم برنگشت
"زنا وقتی خیلی قشنگ میشن ،غیب میشن"
۲۰ اسفند ۱۳۹۳
فکر کنم گفت
"اینا" نه زن ها
۲۰ اسفند ۱۳۹۳
آره گفت "اینا"
۲۱ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

"قایق کاغذی"

بیرون درِ یک ساختمانِ قدیمی ایستاده ای ، اینجا نه دری باز است و نه اجازه داری دقُ الباب کنی.اینجا فقط باید صبر کنی ، ریه هایت را پُر از هوایِ روزهای آخر اسفند می کنی و باز منتظر می مانی؛ انتظاری که ارزشش رو داشت....

مادر از راه می رسد،کلید را در قفلِ درِِ خانه می چرخاند ، در را باز می کند و تورا وارد دنیایی می کند که آنرا قبلا شاید دیده ای و شاید ... دیدن ادامه ›› هم نه!!!

با خودت می گویی:"من آمده ام که تئاتر ببینم"، ولی اینجا تنها چیزی که نیست تئاتر است اینجا مفهومِ زندگی جریان دارد .اینجا نه خبری از کارگردانی هست نه دراماتورژی، اینجا خودت باید، میزانسنِ درست را انتخاب کنی،اینجا در اوجِ بی قاعده گی ، پُراست از قاعده های درستِ زندگی.....آنها برایت داستان زندگیشان را روایت می کنند و تو نمی دانی مستمع قصه آنها هستی و یا تو هم ،جزیی از زندگیِ آنها.....

روایتِ زندگیشان که تمام می شود دلم نمی خواد اون خونه قدیمی ، اون اتاقِ نشینمن و اون حیاطِ خاطره انگیز رو ترک کنم، پس دوباره بر می گردم و تنها کاری که می کنم ، قلبم رو کنارِ اَنارهای پشتِ پنجرهء آشپزخانه جا می گذارم.
.
.
.
و من بازهم می گویم "زندگی شاید تئاتر نباشد؛ ولی تئاتر ، قطعا خودِ خودِ زندگیست"

[حسام الدین حیدری دیدن این زندگی را، به همه دوستان توصیه می کند]

چه توصیف زیبایی و چه درک درستی از اجرا
مرسی حسام عزیزم
۱۸ اسفند ۱۳۹۳
بیتا نجاتی (tina2677)
تئاتر دقیقا خود خود زندگی است
سپاس حسام جان
۲۰ فروردین ۱۳۹۴
قلمت گرم و گیراست ...
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید