احساس میکنم با یک جور اسلحه که قطر لوله اش حداقل اندازه ی یک طالبی هست شلیک کرده اند توی سرم و مغزم پاشیده بیرون.
برخی قسمت های قابل پخش آن پاشیده بر دیوار به شرح زیر است:
_ اولین احساسم بعد از آغاز نمایش، وقتی که فهمیدم کار صامته این بود :
باباااا... من، دلم، برای صدای ایمان صیاد برهانی تنگ شده بود، این چه کاری بود کردید آخه :((((((( :)))))))
_ موسیقی، عالی، خیلی عالی، عالی نه... خفن.
البته اگر با گروه موسیقی او و دوستانش آشنا باشید، این میزان از هماهنگی براتون عجیب نیست، اما همچنان خفن هست :))
_ متن نقطه ضعف کار بود. توضیحی ندارم،
... دیدن ادامه ››
بلد نیستم، ولی مطمئنم که ضعف کار در متن بود. و ضعف کوچکی هم نبود، انقدری بود که من را بی لبخند از سالن بیرون بفرستد.
_به نظرم نوشته ها باید هوشمندانه تر انتخاب میشدند، قابلیت این را داشتند که یک جاهایی مستقلاً خنده بگیرند(که میگرفتند، اما کم، مثل اول گرم است بعد سرد میشود) یا تامل بربیانگیزند یا هرچیز دیگر... اما این پتانسیل وجود داشت که برای خودشان «یک چیزی» باشند، مثل موسیقی که برای خودش یک چیزی بود. تعداد نوشته ها هم به نظرم زیاد بود، خیلی جاها لازم نبود که باشند.
_ بازی ها مطابق آنچه انتظار میرفت عالی بودند، گرچه میدانم که بی شک توانایی بیییش از اینهاست.
_ خلاقیت برای من مهم ترین عامل لذت از یک کار است. این اجرا به قدر کفایت خلاق بود، اگر نوشته ها هم کمی خلاقانه میشدند، پکیج خلاقیت نمره ی خوبی میگرفت.
_ ماجرای تغییر نقش استیون باعث شد من فکر کنم اینجا یک چیزی هست که من متوجهش نمیشوم، یا مثلا اینجای نمایش که استیون عوض شد یک جای خاصی بود که من نفهمیدمش. به نظرم همین که بازیگر یک جا گاو است یک جا کشیش است یک جا پدر... این نکته را میرساند که صرفا گردن آویز نقش را مشخص میکند. لازم نبود استیون ها جا به جا شوند. شاید هم ضروری بوده. نمیدانم.
_ پیشنهاد تکمیلی برای جمله ی اول کار، اگر قرار شد جمله ی اول چیزی با مضمون «لطفا گوشی های خود را خاموش کنید» باشد، به نظرم جا دارد که پشتش چیزی با مضمون «صبر میکنیم تا این کار را انجام دهید» باشد.
_ حتما متن اصلی را خواهم خواند، و دوباره به دیدنتان می آیم :) امیدوارم این بار لذت بیشتری ببرم.
پ ن. اگه بدونید ماهایی که این طرف صحنه ایم، چقدر شمایی که اون طرف هستید رو دوست داریم... اگه بدونید...