در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:02:04
بها: ۳,۵۰۰ تا ۵,۰۰۰ تومان
یک آگهی غیر متعارف در بخش نیازمندی های روزنامه همشهری، جمعیت کثیری را در روز مشخصی به خیابان می‌کشد. دخالت پلیس قایله را علی الظاهر پایان می دهد اما...

 




 

گزارش تصویری تیوال از اکران خصوصی فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› جلیلوند: علاقه به تالیف دلیل حضور بازیگران در عرصه کارگردانی است

›› لطیفی: آرام آرام از صحنه خارج می شویم

ویدیوها

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خشم، سکوت، انفجار،‌ اکشن...

نخستین ساخته وحید جلیلوند همانند دردی است که مخاطب را با خود همراه می‌کند تا به تمام مصائب این روزهایش بیاندیشد، خشمگین شود و با فریادهای قهرمان فیلم در درورنش نعره بزند. «چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت» فیلمی است برای درنگ به آنچه بر سرمان می‌آید.



در مواجه با عنوانی همچون «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» توجه مخاطب به این جلب خواهد شد که 19 اردیبهشتی که از قضا روزش چهارشنبه بوده است. آخرین باری که 19 اردیبهشت برابر با روز چهارشنبه بوده است، سال 1386 است. اینکه 19 اردیبهشت سال 1386 چه روزی بوده است، احتمالاً برای مخاطب جذاب باشد؛‌ ولی چه ... دیدن ادامه ›› اهمیتی دارد.

نخستین ساخته وحید جلیلوند اولین فیلمی نیست که عنوانش درگیر یک زمان باشد. تاریخ سینما دارد فیلم‌هایی که نامشان یک تاریخ، یک سال، یک ساعت و حتی بخشی از یک شبانه‌روز را یدک می‌کشند. برخی از لحاظ نشانگانی ارتباط مستقیمی با زمان فیلم دارند. برخی دربرگیرنده مفهوم یا مضمونی هستند که در شریان‌های فیلم جاری‌ است. برخی باری استعاری دارند و برخی صرفاً یک نام هستند که ممکن است به اثر هویت ببخشد. «چهارشنبه 19 اردیبهشت» نامی نیست که در مضمون و مفهوم چنین باری را به دوش بکشد. فیلم زیر بار نام نیست؛‌ بلکه کلیت فیلم است که به اسم هویت می‌دهد و مخلص کلام آنکه هویت فیلم نسبت به نام در خود مستقل و قائم به ذات است.

فیلم جلیلوند را می‌توان با حذف و درگیر کردن خود با نامش از چند منظر بررسی کرد که همگی به نوعی در هم تنیده شده‌اند و در این یادداشت قصد است از سه منظر جامعه‌شناسی، روانشناسی و فلسفی به فیلم نگاه کرد و به نوعی هر سه رویه در کلیت مشترک‌اند.

1- از منظر اجتماعی فیلم وحید جلیلوند یک اعتراض است و این اعتراض فریادی است که در گلو به یک بغض تبدیل می‌شود. گاهی اوقات این اعتراض بیان می‌شود و گاهی در یک سکوت برای آینده منتظر می‌ماند. برای هر دو مورد نیز مصادیقی وجود دارد. بهترین مصداق نیز در شخصیت آشتیانی با بازی امیر آقایی متبلور می‌شود.


جایی که پلیس به عنوان مجازی از حاکمیت وارد دفتر تبلیغاتی دوست آشتیانی می‌شود، رفتار امیر آقایی تهاجمی است. او افسر پلیس (سعید داخ) را تهدید به شکایت می‌کند و این تهدید ناشی از آن است که او برای پلیس در آن موقعیت مشروعیتی قائل نیست. آشتیانی کاری که انجام داده است را به عنوان یک کنش مهم باور دارد – البته اینکه این باور چقدر سفت و محکم است جای بحث دارد؛ ولی او تنها کسی است که برای اتمام کار مصر است – ولی پلیس آن را یک اخلال در نظم عمومی می‌داند. در اینجا گفتمان پلیس و آشتیانی خود مشمول یک اخلال می‌شود.

این اخلال را باید با ریاضیات محاسبه کرد و ریشه آن را در عدد سه باید جست: سی میلیون تومان یا به عبارتی سیصد میلیون ریال. نقبی به گذشته می‌زنیم تا عدد سه هزار میلیارد تومان یا سی هزار میلیارد ریال را به خاطر آوریم. فیلم موقعیتی را خلق کرده است که مردی قصد دارد با فروش خودرویش به قیمت سی میلیون تومان، آن را به یک نیازمند هبه کند. کنش انتخابی خود را در نیازمندی‌های همشهری – که نمادی است برای جلب سرمایه تا از دست دادن سرمایه – درج می‌کند و ناگهان با جمعیتی عظیم روبرو می‌شود که باید در میان آنان، تنها یک نفر را انتخاب کند؛ ولی کدام؟

به عدد سه هزار میلیارد بازگردیم و آن را در سی میلیون تومان تقسیم کنیم. عدد صد هزار به دست می‌آید که برای یک تجمع در خیابان سهروردی تهران عدد بزرگی است و تصور جا شدن این همه انسان در یک فرعی خیابان سهروردی بسیار سخت است. در واقع جمعیتی که در مقابل ساختمان محل دفتر تصور می‌شود برابر با هزار نفر است.

کلیت استفاده از این ارقام برای رسیدن به مفهوم یک اعتراض است. اینکه حضور تعدادی همشهری برای امتحان شانس و اقبال خود در دریافت مبلغی برای «زدن به زخمی از زخم‌هایشان» اخلال در نظم عمومی تعبیر می‌شود؛ ولی رفتار ناحق یک نفر نسبت به جمعیتی عظیم در درازمدت شاید به چنین تعریفی ختم نشود.


جلیلوند تنها به یک مساله اعتراض نمی‌کند. بافت هر سه پرده مملو از اعتراض است. برای مثال در مورد داستان خواستگار سابق آشتیانی با بازی نیکی کریمی، زن را در موقعیتی نشان می‌دهد که تناسبی با میمیک و فیزیکش ندارد. بعدها درمی‌یابیم که زن از یک زندگی خوب به سبب یک اتفاق، تلخی یکی زندگی سخت را تجربه می‌کند. برای لمس این تلخی جلیلوند به سراغ جزییات می‌رود. نمونه قابل تامل این نگاه را در صحنه پاک کردن مرغ‌ها توسط نیکی کریمی است. دوربین با کنجکاوی آنچه زن داستان انجام می‌دهد را نشان می‌دهد – به خصوص صحنه باز کردن شیر خونابه – و این فقدان تناسب بیشتر و بیشتر به چشم می‌خورد. این تناقض زمانی تبدیل می‌شود که علت مشخص می‌شود و باید گفت ساختار بیمه و امور پزشکی کشور زیر سوال می‌رود. نکته درخشان آن است که یک بار هم به شکل مستقیم این مساله به زبان آورده نمی‌شود.

در مورد روایت دوم و دختری که شوهرش پشت میله‌های زندان است، اعتراض به سیستم قضایی بدون بیان اینکه چرا کسی شهادت دختر را جویا نشد، پیگیری می‌شود؛ ولی هیچگاه به شکل مستقیم کسی از دختر نمی‌پرسد یا به دختر نمی‌گوید چرا شهادت ندادی یا آیا به شهادت تو گوش دادند.

اعتراضات فیلم در فرم فیلم جاری است. استفاده از قاب‌بندی و تدوین فیلم به بیان اعتراض و داغ کردن آن کمک می‌کند. یک نمونه قابل تامل صحنه ملاقات دختر از شوهر زندانیش است. وقتی بر کف دست دختر در ورودی زندان مهر می‌زنند، زاویه دوربین و کات زدن به نمایش حرکت ملاقاتیان در راهرو نمایشی تلخ از برخورد با یک انسان است. در دورانی که در یک شرکت کوچک در کشور، از گیت‌های الکتریکی استفاده می‌شود، هنوز در فضای زندان رفتار با غیرزندانی چیزی شبیه داغ کردن است.

این رویه برخلاف عموم آثار اجتماعی سینمای پس از انقلاب ایران است که اعتراض به رویه‌های اجتماعی یا اختلالات مدنی، در قالب مانیفست‌های سیاسی یا فریادها بی‌امان بیان می‌شود. نگاه اجتماعی جلیلوند به مختصات نامتعارف جامعه ایران، به شیوه‌ای مورد اعتراض قرار می‌گیرد که مخاطب در درکش سهیم باشد؛ چرا که بدون درک مخاطب از مشکل، جامعه توانایی اصلاح را نخواهد یافت. خلاصه کلام این است جلیلوند به مخاطب خود برای درک واقعیتی احترام می‌گذارد که خود درک کرده است. کارگردان نگاهش را تحمیل نمی‌کند؛‌ آن را عرضه می‌کند.



2- به «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» می‌توان نگاهی روانکاوانه داشت. از این منظر فیلم تبدیل می‌شود به اثری مردانه. با آنکه فیلم در روایت دو زن و یک مرد را عرضه می‌کند؛ ولی آنچه در قاب دوربین دیده می‌شود مردانه است. این نگاه مردانه را در سکوتی می‌توان جستجو کرد که بر کلیت ماهوی فیلم حاکم است. فیلم براساس انتخاب شکل می‌گیرد؛ اینکه فرد بر سر دو راهی پذیرش مصلحت و آنچه دوست می‌‎‌دارد، کدام را انتخاب می‌کند.

در مورد شخصیت‌های زنان این مساله متزلزل است. یکی با درک ناراحتی شوهرش و به تعبیری غیرتی شدنش، قید کمک هزینه درمانی شوهرش را می‌زند. این انتخاب در پرتو یک خواسته مردانه و تحت گفتمان مردانه است؛ چرا که در صورت زنانه شدن انتخاب نتیجه شخصیت زن مقابل است. دخترک میان انتخاب پسرعمو – به عنوان مصلحت و پذیرش اصل بقا – و پسر جوانی بدون آینده روشن، دومی را انتخاب می‌کند. این انتخاب همه در سایه رفتار پسر رخ می‌دهد. پسر بابت دختر به زندان می‌افتد و در ملاقات زندانش با بیان آنکه زن نسبت به وی بی‌وفاست؛ دختر به تکاپو می‌افتد تا پسر را نجات دهد. اگرچه بار عمده این اتفاق تحت لوای معصومیت دختر چه در میمیک و چه در بازی، رنگ می‌بازد.

اما در آن سو، شخصیت آشتیانی قدرتمند ظاهر می‌شود. او تنها کسی است که تحت اختیار کسی نیست. انتخابش شخصی است و حتی برخورد زنش هم مانعش نمی‌شود. او مصمم است و این اصرار بر تصمیم، رویه‌ای است مردانه. زنان «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» به هیچ وجه مصمم نیستند و در سایه مردانشان دست به انتخاب می‌زنند. این مساله حتی در شخصیت‌های فرعی نیز مشهود است. عمه در پی شکایت فرزندش، از رفتار تهاجمی پسرش در هراس است و کاری برای بازگشت دختر نمی‌کند. او حتی در مواجه با خواستگار سمج، از زبانی بهره می‌گیرد که در فضای مردانه خانه‌اش تعریف می‌شود. در صحنه درگیری انفعال عمه و غش کردنش – نه به سبب کتک خوردن خواستگار؛‌ بلکه از خون جاری شده از دماغ پسرش – نمونه بارزی است. این کنش را با شکوایه عمه از پسرش و ترسش نسبت به او قیاس کنید.


در مقابل مردان فرعی دست به عمل می‌زنند و چیزی جلودارشان نیست. پسر عمه در نهایت پسرک خواستگار را می‌زند. مدیر ساختمان دختر را اخراج می‌کند. شوهر مفلوج زنش را از گرفتم کمک باز می‌دارد. پلیس آشتیانی را از دفتر بیرون می‌کشد و در مقابل آشتیانی به هدفش می‌رسد. این جهان مردانه چندان در نگاه جلیلوند نقد نمی‌شود. شاید رفتار پلیس یا صحنه مهر زدن بر کف دست چالش‌برانگیز باشد؛ ولی در سایه رفتار انفجاری آشتیانی در بیان دردی قرار می‌گیرد که در سینه دارد و به عنوان نقطه انفجار بشکه باروت فیلم عمل می‌کند.

این بشکه باروت به عنوان مقوله «خشم» از ابتدای فیلم تا انتها با مخاطب همراه است. فیلم به شدت خشمگین است و این خشم را در رفتار انسان‌ها به وفور دیده می‎شود. از آن پلیس که با خشم آشتیانی را از دفتر بیرون می‌کشد تا صحنه باز کردن شیر خونابه که مملو از خشونت بصری و معنایی است. این خشم حتی در شکل قاب‌بندی نیز مشهود است که موجب دوری شخصیت‌ها شده است. در روایت اول و دوم که مخاطب را برای انفجار آماده می‌کند، کمتر رخ می‌دهد که دو نفر در یک قاب قرار گیرند و وارد دیالوگ شوند. در صحنه خودرو پلیس که این رویه وجود ندارد، بار دیالوگی میان پلیس و بی‌سیم است. در صحنه‌های دو نفره امیر آقایی و نیکی کریمی آنان تک به تک در قاب گنجانده می‌شوند و در ترکیب‌بندی میان نماهایشان می‌توان به فاصله میان این دو - که یکی در چپ قاب و دیگری در راست قاب قرار گرفته است و به نحوی فاصله می‌اندازد- درک کرد. بشکه که منفجر می‌شود، همه در قاب می‌گنجند، مثل سکانس نهایی در دفتر. خشم باید بیان شود و عدم تامل روی آن، چیزی می‌شود شبیه رفتارهای درگیرانه مردم با پلیس.

3- فیلم را می‌شود از منظر فلسفی نیز بررسی کرد و این نگاه فلسفی بسیار در گرو نگاه روانشناسانه است. سورن کیرکگارد فیلسوفی است که بخش عمده‌ای از وقت تفکرش را بر مساله انتخاب صرف کرده است. کیرکگارد در تبیین روند رشد انسان در یک فرایند سوبژکتیو از سه مرحله استحسانی، اخلاقی و ایمانی صحبت می‌کند. در این سه مرحله، دو مرحله به عنوان نقاط عطف میان این سه وجود دارد که انسان را از مرحله‌ای به مرحله دیگر انتقال می‌دهد. مرحله آیرونی به عنوان نقطه عطف مرحله استحسانی و اخلاقی و تعلیق اخلاق به عنوان نقطه عطف میان مرحله اخلاقی و ایمانی انتخاب می‌شود.

شاید بیان این مساله گراف باشد که شخصیت‌های «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» را در ساختار فلسفی کیرکگارد قرار دهیم؛ ولی با توجه به نیم نگاه این فیلسوف دانمارکی به مقوله روانشناسانه می‌توان نگرشی براساس آموزه‌های کیرکگارد روی شخصیت‌های «چهارشنبه 19 اردیبهشت» داشت.



هر سه شخصیت اصلی فیلم به نحوی میان دو مرحله قرار دارند و این انتخاب در گرو دو مرحله است. در مورد شخصیت‌های زنانه وضعیت به نحوی است که انتخاب میان استحسان – خیر خاص – و اخلاق – خیر عام – قرار دارد. تلاش هر دو برای جلب رضایت دیگری است تا خود؛ چرا که با توجه به چیدمان دراماتیک توانایی انتخاب مصلحت را دارند. اینان در مرحله آیرونی قرار دارند و باید برای رهایی و رستگاری دست به انتخاب زنند. کیرکگارد معتقد است تقلا در مرحله آیرونی منتج به دو رویداد می‌شود: 1- خودکشی به مثابه عدم پذیرش اخلاق و 2- ورود به مرحله اخلاقی.

علت این دو وضعیت آن است که کیرکگارد معتقد است شخص در آیرونی به نحو افسردگی دارد و در وضعیت روانی عادی نیست. این افسردگی را می‌توان در شخصیت‌پردازی هر دو زن دید. با این همه این افسردگی در وضعیت مرد نیز دیده می‌شود، با یک تفاوت که انتخاب مرد به هیچ عنوان اخلاقی نیست.

کیرکگارد با اشاره به داستان قربانی شدن پسر به دست حضرت ابراهیم (ع)، قربانی کردن پسر را عملی غیراخلاقی معرفی می‌کند در راستای سنجش ایمان و آن را تعلیق امر اخلاقی می‌نامد. آشتیانی به نحوی در این مرحله قرار دارد. انتخاب او برای بخشش سی میلیونی که می‌تواند به شکل اخلاقی صرف خانواده شود،‌ در وضعیتی است که عموم آن را غیراخلاقی می‌خواند.

با این حال این نگرش چندان پخته نیست و علت آن وضعیت ایده‌آلی است که کیرکگارد از قهرمانش خود، حضرت ابراهیم (ع) به تصویر می‌کشد. «چهارشنبه، 19 اردیبهشت» بیش از این می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد؛ لذا از حوصله این متن خارج است.
یک فیلم اجتماعی تمام عیارو عالی.بازی ها تحسین شده به خصوص برزو ارجمند و وحید جلیلوند و سحر احمدپور.فیلمبرداری خیلی خوب بود.بسیار خوب جامعه ترسناک و درگیر فقر و پر از تشنج را خیلی خوب نشان داده شد.ای کاش با یک اکران خوب هم فروش خوب داشت و هم یک فیلم برای جشنواره های خارجی
چهارشنبه نوزده اردیبهشت

(وقتی از ساختار اپیزودیک حرف می زنم از چه حرف می زنم)

1. یکی از بدیهی ترین اصول انسانی این است: ما برای انجام هر کاری دلیلی داریم. این قضیه در هنرهای نمایشی هم صادق است. اگر من کارگردان تصمیم می گیرم مثلا فیلم را با نمایی از شهر تهران از بالا شروع کنم باید یک دلیل معین در ذهن داشته باشم. ممکن است فقط به این فکر کنم که این نما خیلی خوشگل است و دوستش دارم (و اصلا به ارتباط این نما با موضوع فیلم کاری نداشته باشم) هم چنین ممکن است فکر کنم نمای کلی تهران یعنی من می خواهم مشکلات این شهر را نشان دهم. یا موضوع آلودگی شهری را برجسته کنم یا هزار و یک دلیل دیگر. بحث بر سر میزان اهمیت این دلیل نیست بلکه بر سر وجود این دلیل است. به همین ترتیب در مورد ساختار کلی فیلم هم تصمیماتی اتخاذ می شود که باید منتج به نتیجه ای خاص شود و در واقع تفاوت معنایی در فیلم ایجاد کند وگرنه این تمهیدات بی ثمر خواهد بود.

2. یک بار فیلم های اپیزودیکی که دیده اید را پیش خود مرور کنید: مثلا Amores Perros، قهوه و سیگار، کافه ستاره یا قصه های جزیره یا هزار و ... دیدن ادامه ›› یک نمونه ی دیگر در سینمای ایران و جهان فارغ از خوب یا بد بودن این فیلم ها. نکته ی مشترک میان این فیلم ها چیست؟ همیشه فیلم اپیزودیک حول یک قصه ی واحد یا یک مفهوم واحد می گردد. مثلا تمام اپیزودهای عشق سگی بیننده را ناخودآگاه به مقایسه میان عشق انسان ها به سگشان و عشق انسان ها به همدیگر می کشاند و پستی روابط انسانی را پر رنگ تر می کند. یا در کافه ستاره یک قصه ی واحد داریم که هر بار از زاویه دید یکی از شخصیت ها داستان پیش می رود و هر بار بخشی از گره داستانی باز می شود. اصل دوم اپیزودیک بودن هم همین نکته است: در هر اپیزود باید زاویه ی دید ما تازه شود وگرنه اپیزودیک بودن معنایی ندارد. وقتی زاویه ی دید را عوض می کنیم باید چیزی به ارزش فیلم اضافه شود وگرنه چه دلیلی دارد که راوی یا قهرمان محوری داستان را عوض کنیم؟ این سوالی است که پاسخ به آن تعیین کننده ی رویکرد ما نسبت به فیلم است.

3. با این مقدمه ی طولانی باید بگویم چهارشنبه نوزده اردیبهشت فیلمی است که بزرگ ترین مشکل آن ضعف در علت و معلول است. شاید بی اهمیت به نظر برسد اما آقای جلیلوند ابتدا مجوز فیلم را با نام چهارشنبه نوزده آبان گرفتند. به دلیل این که امکان فیلمبرداری در پاییز برای ایشان میسر نشد نام فیلم و برخی دیالوگ ها تغییر کرد. چرا چهارشنبه؟ چرا نوزدهم؟ چرا آبان یا اردیبهشت؟ محور فیلم اتفاقات یک روز مشخص است و این که این روز چه روزی باشد ظاهرا هیچ اهمیتی ندارد. از این موضوع حاشیه ای که بگذریم سوال مهم ایجاد می شود: چرا فیلم اپیزودیک ساخته می شود؟ در اپیزود اول زندگی لیلا را می بینیم و در اپیزود دوم زندگی سحر. اما موضوع محوری فیلم چیست؟ به نظر می رسد در دو اپیزود اول موضوع اصلی فیلم فقر است اما در اپیزود سوم که جلال محور قصه است موضوع محوری به مساله ی قضاوت تبدیل می شود. پس ظاهرا هیچ موضوع واحدی برای سه اپیزود وجود ندارد. قصه ی لیلا و ستاره هم قصه ی بی پولی است اما جلال که زمانی درد بی پولی داشته حالا دچار مشکل قضاوت است. به نظر می رسد هر کدام از آدم های توی خیابان اگر برگزیده می شدند هیچ تفاوتی به حال فیلم نداشت، و همین بی تفاوتی یعنی این که انتخاب لیلا و ستاره امری علی السویه است و ویژگی خاصی به فیلم اضافه نکرده. اگر بگوییم تعریف موقعیت لیلا و ستاره فضاسازی برای اهمیت موقعیت جلال است باز هم این سوال ایجاد می شود که چرا ساختار اپیزودیک؟ اگر قرار است برای بخش آخر داستان فضاسازی کنیم عملا پذیرفته ایم که دو اپیزود اول نه اپیزود، بلکه خرده روایت و زیر متن داستان هستند و نه یک اپیزود مستقل. هر اپیزود باید به خودی خود روایت مستقل و کاملی داشته باشد و بعد در کنار اپیزودهای دیگر یک مفهوم یا یک قصه را کامل کند. وقتی کاراکترهای زن داستان ما بی اهمیت می شوند و صرفا تبدیل به ابزاری برای نشان دادن موقعیت خاص جلال هستند، لزوم ساختار اپیزودیک از بین می رود.

4. فیلم اما بازی های خوبی دارد. خسته کننده نیست و کارگردانی اش در قاب بندی ها خودنمایی ندارد. حضور دوربین در آن ملموس نیست و حس تماشاگر را به هم نمی زند. در مجموع از آن دسته از فیلم هایی است که برای دیدنش اذیت نشدم و عذاب نکشیدم اما وقتی روابط علت و معلولی فیلم را نگاه می کنم طبعا به اندازه ی قبل از دیدنش لذت نمی برم. تجربه ی اول وحید جلیلوند در مقام کارگردان فیلم بلند ظاهرا دل خیلی ها را به دست آورده. امیدوارم هر روز موفق تر از دیروز باشد و کار بعدیش را دوست داشته باشم!