۱۹۰۰
فکر میکنم یه کم اولش میترسیدم انگار یه گناهی کرده باشم حتی میخواستم برم پیش کشیش اعتراف کنم!
ولی نمیدونستم چی بهش بگم!؟
من حرفی نداشتم اونم چیزی نداشت بهم بگه فقط میتونست ببندتم به نون و شراب مقدسش ولی اگه یه بشکه شراب و با ده قرص نون میریخت تو حلقم بازم میومدم اینجا میشستم.
۱۹۲۵
مادر ما یه کاتولیک واقعی بود از اول هم اینجوری تربیتش کرده بودن البته یه دوره ای اعتقاداتش رو از دست داد ولی باز به خدا اعتقاد پیدا کرد
_,اون حالا واقعاً یه کاتولیک
... دیدن ادامه ››
معتقد بود؟
آره اما تلقی خودش رو از دین داشت!
چه تلقی؟
معمولا مردم از مردن و حساب پس دادن تو اون دنیا میترسند
ولی مادرمون اینجوری نبود اون آرزو میکرد زودتر سر و ته این زندگی رو بهم برسونِه