نمایش کاوالو که در سالن اصلی تئاتر مولوی بر روی صحنه است اثری است که در میانه شکافهای موجود میان روایت سنتی و فرمهای نوین اجرایی متولدشده است بافت اجرایی این ،نمایش که اغلب در فضاهای غیرمتعارف یا با کمینهگرایی حداکثری طراحی میشود از همان ابتدا تعهد اثر به فراتر رفتن از مرزهای نمایش رئالیستی را اعلام میدارد داستان در صورت وجود اگرچه به هستههایی از مناسبات خانوادگی یا قدرت اشاره دارد، اما کارکرد اصلیاش نه قصهگویی بلکه فراهم آوردن بستری برای مشاهده مکانیزمهای ایجاد تعلیق است.
ساختار «کاوالو بهوضوح در قلمرو تئاتر پسادراماتیک جای میگیرد؛ جایی که ارجاع به ساختار سهپردهای سنتی صرفاً بهمثابه یک شبح باقی میماند در اینجا اصل سلسلهمراتب اطلاعات» فروپاشیده است دیگر شاهد انباشت منطقی رویدادها برای رسیدن به یک اوج نمایشی نیستیم. در عوض با مجموعهای از صحنههای متوالی یا مجموعههای استاتیک» مواجهیم که هر یک بهمثابه یک تصویر مستقل عمل میکنند
اگر بخواهیم از منظر ساختار تحلیلی پیش برویم کاهش خطی روایت بهوضوح مشهود است. تأکید از چه اتفاقی میافتد؟ به چگونه این وضعیت رخ میدهد؟» منتقلشده است.
این امر مستلزم پذیرش این نکته است که در تئاتر ،پسادراماتیک صحنه بیشتر شبیه به یک صفحه خالی White Cube میشود که کارگردان مواد اجرایی ،صدا
... دیدن ادامه ››
،بدن نور فضا را بر روی آن پاشیده است، بدون آنکه الزاماً انتظار انسجام سببی را از بیننده داشته باشد.
مفهوم «نشانهگذاری چندگانه در اینجا کلیدی است. هر عنصر صحنه یک قطره آب، یکصدای سوت ،ناگهانی مکثهای طولانی بهمثابه یک نشانه عمل میکند که میتواند چندین تفسیر متضاد را برانگیزد در نبود یک ابر روایت منسجم مخاطب مجبور است با اضطراب ناشی از فقدان قطعیت درگیر شود ساختار اجرایی بهنوعی شبیه به یک پازل نامرتب است که تکههایش بهجای تکمیل یک تصویر تصویری متفاوت از بینظمی را ترسیم میکنند این دگردیسی ساختاری مخاطب را از موضع مصرفکننده منفعل به مشارکتکننده فعال در بازتولید معنا ارتقا میدهد یا حداقل او را در این فرایند به چالش میکشد
یکی از نقاط کانونی تحلیل در «کاوالو» مواجهه مکرر میان دو پرسوناژ محوری است که میتوانیم آنها را «عمو» و «دختر» بنامیم فارغ از اینکه ارتباط خونی مشخصی داشته باشند. این دوگانگی نمادینترین تجلی رابطه قدرت در این اثر است.
بدن در این نمایش نه ابزار بازنمایی ،احساسات بلکه میدان نبرد یا حداقل مکان تجلی نیروهای سرکوبگر است. بدن «دختر» اغلب در وضعیتی از آسیبپذیری طراحیشده قرار میگیرد؛ نه از طریق ژستهای صریح نمایش رنج بلکه از طریق نحوه قرارگیری در فضا او بهندرت در مرکز میدان دید قرار دارد یا اگر قرار گیرد نور بهگونهای بر او میتابد که بیش از نمایش زیبایی یا جوانی بر نمایش تحت نظر بودن تأکید کند.
در مقابل بدن عمو با نوعی سکون متراکم و سنگین تعریف می.شود. حرکتهای او کم و حسابشده است هر قدم یا هر نگاهش بار معنایی سنگینی دارد که از پیشفرضهای اجتماعی ما درباره اقتدار مردانه نشأت میگیرد درصحنههایی که این دو در تعامل مستقیم قرار میگیرند، دیالوگها اغلب ،کوتاه منفعل و مبتنی بر دستور یا انتظار هستند. قدرت در اینجا نه از طریق زور بازو بلکه از طریق کنترل فضا و زمان اعمال میشود. بهعنوانمثال، صحنهای که عمو صرفاً به تماشای فعالیتهای دختر مینشیند بدون هیچ کلامی، میزان بیشتری از تنش را ایجاد میکند تا یک نزاع کلامی بلند این «نظارت بدون نیاز به کنش». مکانیسم اصلی اعمال قدرت در فرهنگ معاصر است که تئاتر توانسته آن را به شکلی عریان اما نه آشکار بر صحنه .بیاورد بدن ،دختر در این چارچوب تبدیل به یک اثر نمایشی میشود که توسط نیروی نامرئی ،نظارت شکلدهی شده است.
زبان در «کاوالو بهگونهای مورداستفاده قرار میگیرد که کارکرد اصلی خود یعنی انتقال اطلاعات را از دست میدهد و به یک عنصر ایزوله و مکانیکی تبدیل میشود. دیالوگها اغلب از معنای خود تهی شدهاند؛ جملاتی پیشساخته کلیشههای روزمره یا سؤالاتی که پاسخ آنها اهمیتی ندارد. تکرار ابزار اصلی کارگردان برای فرسایش معناست یک جمله یا یک حرکت تکرار میشود تا در وهله اول پوچی و بیاهمیت بودن آن تصریح شود اما در تکرارهای ،بعدی این پوچی خود بهیکبار معنایی تبدیل میشود؛ بار معنایی ناشی از بنبست این تکرار مکانیکی، تداعیکننده روتینهای خردکننده زندگی مدرن است که در آن فرد خود را در دام عملکردی بیپایان مییابد.
خشونت در این اثر تقریباً بهطور کامل پنهان است. خبری از خشونت فیزیکی آشکار نیست؛ خشونت اصلی خشونت زبانی و روانی است که از طریق ساختار ارتباطی اعمال میشود. کلماتی که بر زبان جاری میشوند اغلب حامل بار انتظارات ،جامعه قضاوت یا مرزبندیهای جنسیتی هستند. این خشونت ،نامرئی به دلیل پنهان بودنش بسیار خطرناکتر است زیرا فرد قربانی نمیتواند نقطه دقیقی را برای دفاع مشخص .کند تماشاگر نیز در این میان، با تماشا کردن این تعاملات، به شکلی ناخواسته در چرخه تأیید و بازتولید این نوع از خشونت نهفته شریک میشود
تعریف کارگردان در اجرای کاوالو از خالق یک داستان (Storyteller) به «کیوریتور وضعیت» (Curator of Situation) تغییر شکل میدهد کیوریتور در معنای مدرن کسی است که آثار هنری را در یک فضا چیدمان میکند تا ارتباطات جدیدی میان آنها شکل بگیرد. کارگردان «کاوالو» نیز دقیقاً همین کار را میکند او عناصر اجرایی ، صدا، نور، بازیگر، فضا را نه برای ساختن یک ارجاع مستقیم بلکه برای خلق یک محیطزیست اضطرابآور» بر صحنه میچیند.
کیوریتور وضعیت بهجای هدایت تماشاگر به یک مقصد مشخص او را در یک فضای چندلایه رها میکند. وظیفه او تنظیم پارامترهایی است که تجربه تماشاگر را تعیین میکنند میزان نویز صوتی دمای ،نور فاصله فیزیکی میان بازیگران و سکوتهای اجباری در این رویکرد، متن نمایشی اگر وجود داشته باشد تنها یکی از صدها شیء است که باید به نمایش گذاشته شود نه متنی که باید «تفسیر» شود.
کیوراسیون در اینجا مترادف با انتخاب استراتژیک «کمبودها» و «اضافهها» است. کمبود روایت منطقی و اضافه بودن نشانههای اضطرابآور مثل یک لرزش مداوم در نور یا یک بوی فرضی) سبب میشود که صحنه به یک آزمایشگاه روانشناختی تبدیل شود که در آن وضعیت ناامنی بهمثابه شیء اصلی هنری به نمایش گذاشته میشود.
«کاوالو»، اگرچه ممکن است در ظاهر از فرمهای کلاسیک فاصله بگیرد اما در باطن عمیقاً با دغدغههای تئاتر معاصر ایران در ارتباط است. تئاتر ایران در دهههای اخیر، بهتدریج از سلطه درامنویسی تاریخی و اجتماعی سنگین رهایی یافته و به سمت اکتشاف فرمهای بدنی و فضاسازیهای انتزاعیتر حرکت کرده است. یکی از مهمترین پیوندهای این اثر با بستر ایرانی مسئله سرکوب نانوشته است. فرهنگی که در آن بسیاری از ساختارهای قدرت به شکل غیرصریح و از طریق نرمهای اجتماعی اعمال میشوند، زمینه مناسبی برای پذیرش فرمهای پسادراماتیک فراهم میآورد که کارشان برملا ساختن همین لایههای زیرین است. نمایشهایی که بدن را به ابزاری برای اعتراض خاموش تبدیل میکنند همواره در بطن فضای فرهنگی ما حضورداشتهاند و کاوالو با نگاهی مدرنتر و جهانی،تر این میراث را ادامه میدهد بااینحال چالش این دست آثار در ایران فاصله گرفتن از رویکردهای صرفاً فرمالیستی است. «کاوالو» تلاش میکند تا کیوراسیون وضعیت ناامن صرفاً بازی بافرم نباشد و بتواند با حداقل ،ابزار حداکثر دلالتهای زیستی و اجتماعی را به مخاطب ایرانی منتقل سازد؛ مخاطبی که بهشدت باتجربه زیستن در مرزهای امنیت و ناامنی آشناست.
«کاوالو» اثری است که از شجاعت لازم برای نپذیرفتن قراردادهای رایج تئاتری برخوردار است. این نمایش با تکیهبر اصول پسادراماتیک بدن را به میدان تجربه قدرت تبدیل کرده و زبان را تا مرز انحلال پیش میبرد موفقیت اصلی کارگردان در این است که توانسته است با کیوریتوری دقیق عناصر ،صحنه یک «جو» یا «وضعیت را بهجای یک «داستان» ارائه دهد.