نمایش «شورش کلفتها» تجربهای بود که بیش از هر چیز با بازیهای دقیق، روان و چشمگیر کلر و سولانژ در ذهنم ماند؛ اجرایی که در آن بازیگران با تسلط بدنی و بیانی بالا، روابط پیچیدهٔ قدرت، نفرت و وابستگی را بدون اغراق و با ظرافت منتقل میکردند.
من واقعاً از دیدن این نمایش لذت بردم؛ بهویژه بازی بهار هاشمی علمیه و رضوان سنجابی که فوقالعاده گیرا و باورپذیر بود. اجرا اصلاً حسِ «بازی» نداشت؛ انگار دو خواهر واقعی روی صحنه زندگی میکردند، نه نقش.
دیالوگها با لحن، چهره و بدن کاملاً هماهنگ بود و احساساتی مثل خوشحالی، خشم و غم را صادقانه منتقل میکرد. این اجرا فقط روایت یک نمایشنامه نبود؛ انگار زندگی جریان داشت؛ زندگیای در فرانسه، با تمام شکافهای طبقاتی و بیعدالتیای که هنوز هم قابل لمس است.
آنچه اجرا را برجستهتر میکرد، هماهنگی مثالزدنی میان بازی، موسیقی زنده، طراحی صدا و نور بود. موسیقی و خوانندگی نیما فرد نهتنها الحاقی نبود، بلکه دقیقاً در لحظه و همنفس با بازیها پیش میرفت؛ بدون تأخیر، بدون بیرونزدگی و کاملاً در خدمت فضای روانی نمایش.
با این حال، یکی از نکاتی که تجربهٔ تماشاگر را محدود میکرد، کوچکی سالن و چیدمان صحنه نسبت به ظرفیت دید مخاطب بود. نشستن در ردیف دوم باعث میشد بخشی از میزانسنها و جزئیات طراحی صحنه از دید پنهان بماند؛ در حالی که این اجرا آنقدر پرجزئیات است که نیاز به تسلط کامل
... دیدن ادامه ››
بصری دارد.
بهنظر میرسد کیفیت و دقت این اجرا، شایستهٔ سالنی است که امکان دیدهشدن تمام ظرایف آن را به تماشاگر بدهد.
«شورش کلفتها» نمایشی است که باید دیده شود، نه فقط تماشا.
از همهٔ عوامل سپاسگزارم و برایتان آرزوی درخششهای بیشتر و بیشتر دارم.