یک جریان شاهکار رو دیدم!چه قدر مگه براتون پیش میاد برید یک اجرا ببینید و شگفتی و زیبایی اجرا حس کنید که عجب انتخابی کردم با دیدن نمایش!این یک مبالغه نیست یک حقیقته..!
از اول وارد یک جریان هشیار و ناهشیار شدم،رفته رفته عین شخصیت اصلی داستان من هم دفاع هایم کنار رفت و چشمانم همزمان با او باز شد.
میبینی که تو نیز مثل او تعجب کردی.تلخی حقیقت و ترس از انکه چشمانت باز شده را حس میکنی و گویی مغز تو دارد اجرا میرود.
از دفاعی صحبت میکنم به اسم انکار.مگر میشد انکار را اینقدر زیبا به نمایش دید؟
نمایش برایم بدل شد از یک تعارض و کشمش پر درد و ترسناک که دفاع من بعد از عمری کنار رفته و پشیمانی ها و درد هارا دیگر با تمام وجود حس میکنم.مگر این ابتدایی ترین مکانیسم دفاعی غیر از این در سر ما ادم ها کنار میرود؟
در سر ادم ها این اتفاقات با زیبایی رخ نمیدهد و هیچ گل و بلبلی نیست بلکه همان باغی با کتاب های سوخته است همان ترس و تعجبی که اجرا نشان میداد.
حالا بیایید و فرض کنید عمری گذشته و به جای غم حس کنم فقط از خشم هستم و سر هرکه هست داد بزنم.عجب فرافکنی تر تمیزی به نمایش درامد نه؟غیر
... دیدن ادامه ››
از این توقع نمیرفت ولی دلیل نمیشود لذت نبرید.
عجب جنگی حتی بعد از زیر آب ماندن...
در اخر هم ما هم شاید حقیقت را مزه مزه کنیم ولی لزوما نپذیریمش.
بازی اقای محدث که عجب نمایشی از تعارض ها و درد هارا نشانمان داد
بازی اقای یگانه که من را شوکه کرد و ترس اشکاری حقیقت را درونم کاشت
بازی مهشید عزیز که که هیجان من را با انواع نقش هایش هدایت میکرد
و بازی اقای حق پرست که معصومیت ان نقش و درد انرا نشان داد
از بازی های بازیگران و حرکات بدنی و دیالوگ گویی هایشان هم بخواهم بگویم در یک کلام فوق العاده بود بیشتر ازین کلمه بروزش نمیدهد
و میدانیم که هدایت کارگردان چه خوش خود را نشان داد.
خسته نباشید میگم به همه عوامل.