بدن علیه سکوت؛ نگاهی به نمایش کاوالو
✍️یادداشت سمیه سعیدی پژوهشگر مطالعات و جنسیت درباره کاوالو:
نمایش «کاوالو» با تکیه بر بدن، سکوت و گسست روایی، خشونت جنسی علیه زنان را نه در قالب روایت خطی، بلکه در سطح تجربهی زیسته و حافظهی بدنی بازنمایی میکند. نمایش با تمرکز بر بدن بینامِ زن، سازوکارهای خاموشسازی، انکار و بازتولید خشونت را در بستر خانواده و روابط بهظاهر امن افشا میسازد. «کاوالو» با عبور از بازیگری کلاسیک به اجراگری، و با استفاده از میزانسنهای مینیمال اما معنادار، بدن را به متن بدل میکند؛ متنی که از خلال سکوت، تاریکی و زخم، به سیاست خشونت و مقاومت زنانه اشاره دارد.
نمایش کاوالو به نویسندگی امیرحسین توکلی و بازی فاطمه رادمرد و پویان حاجحسنی، که پیشتر برگزیدگی بهترین کارگردانی، بهترین نمایشنامه، بهترین بازیگری زن و تقدیر بازیگری مرد را در هفتمین جشنواره سراسری نمایشنامهخوانی مرکز تئاتر مولوی در کارنامه خود ثبت کرده، این روزها در سالن اجرای مولوی روی صحنه است. این نمایش را میتوان نمونهای معنادار از مواجههی هنر اجرا با مسألهی خشونت جنسی علیه زنان دانست. مواجههای که نه در سطح بازنمایی روایی، بلکه در سطح بدن، حافظه و سکوت اجتماعی عمل میکند. سطحی که در آن، تئاتر از روایتگری صرف عبور کرده و به کنشی انتقادی علیه نظم مسلط معنا بدل میشود. نمایش
... دیدن ادامه ››
با تصویری معنادار آغاز میشود، بدن زنی که به شکم روی زمین دراز کشیده، صحنه تاریک است ، نوری متمرکز بر تن او تابانده شده است و میکروفونی آویخته از سقف که بهآرامی به دهانش نزدیک میشود. این صحنه از همان ابتدا نشانهای روشن دارد: قرار است صدایی شنیده شود که پیشتر فروخورده، سرکوب و به حاشیه رانده شده است. این بدن پیش از آنکه سخن بگوید، دیده میشود، پیش از روایت، در معرض نظم دیداری قرار میگیرد. این وضعیت را میتوان در امتداد فهم فوکویی از بدن منضبط خواند. بدنی که هم موضوع خشونت است و هم محل ثبت آن. دختر نمایشنامه نام ندارد، حذف نام، بهجای فردزدایی ساده، بدن زن را به سوژهای جمعی بدل میکند که روایتش فراتر از یک تجربهی شخصی عمل میکند. این بینامی، نه فقدان هویت، بلکه نشانهای از جمعیبودن زخم است. زخمی که میتواند بدنهای بسیاری را به هم پیوند بزند و تجربهای مشترک از خشونت را احضار کند.
زخم تجاوز، از تجربهی فردی تا سیاست اجتماعی
زخمِ تجاوز بر تن و روحِ دختر، در نمایش صرفاً یک واقعهی شخصی نیست. این زخم، شکافی عمیق در زیستِ اوست که در ساختارهای اجتماعیِ سکوت و انکار بازتولید میشود. تجاوز از سوی پدر و مردی که «عمو» خوانده میشود، نهتنها خشونتی جنسی، بلکه خشونتی نهادی است، خشونتی که در دل روابط قدرت، خانواده و اعتماد رخ میدهد. از منظر فمینیستی، این زخم یادآور سیاست خاموشسازی بدن زن است، بدنی که باید رنج را در خود نگه دارد، حرف نزند و روایتش را فرو بخورد. میکروفونی که به دهان زن نزدیک میشود، نماد همین تعلیق میان گفتن و نگفتن است. تعلیقی که نهفقط در سطح دراماتیک، بلکه در سطح اجتماعی نیز زنان را در وضعیت تعلیق دائمی میان افشا و انکار نگه میدارد. نمایش کاوالو را میتوان بهروشنی در چارچوب مفهوم بدنمندی خوانش کرد، نمایشی که بهوضوح بر منطق بدنمندی استوار است. خشونت جنسی در اینجا صرفاً در سطح گفتار بازنمایی نمیشود، بلکه در ژستها، سکوتها، افتادنها و جمعشدن بدن تکرار میشود. زنبودن در این اجرا نه یک هویت انتزاعی، بلکه تجربهای بدنی و تاریخی است که با ترس، شرم و انضباط اجتماعی گره خورده است. در این معنا، بدن زن همزمان میدان سلطه و امکان مقاومت است، جایی که روایت، هرچند بریدهبریده و ناپایدار، از دل سکوت سر برمیآورد. حرکات حسابشده و دقیق بازیگران، مخاطب را مدام به این «حجم تجسدیافته» بازمیگرداند: بدنی که هم روایت میکند و هم خودِ روایت است. بدن، هم صحنهی وقوع خشونت است و هم میدان مقاومت در برابر آن. مقاومتی که نه الزاماً در فریاد، بلکه در ایستادگی بدن، تداوم حضور و امتناع از حذفشدن معنا مییابد.
فروپاشی زمان خطی
ساختار اپیزودیک و غیرخطی نمایش، که میان سنین مختلف یک دختر در نوسان است، هفتسالگی، نوجوانی، بیستوچهارسالگی و… و امکان بازنمایی خطی آسیب را از بین میبرد. نه روایت خطی است، نه زمان تثبیتشده، و نه حتی هویتها کاملاً قطعی. خاطره و روایت، زمان و مکان را جابهجا میکنند، گذشته به حال هجوم میآورد و بدن، محل این تداخل زمانی میشود. این گسست زمانی، با تجربهی زیستهی خشونت جنسی همخوان است، جایی که گذشته هرگز بهطور کامل سپری نمیشود و بدن، همواره محل بازگشت خاطره است. مردِ روایت، در نسبتهای مختلف پدر/عمو/دوست، مرد....... مرزهای خویشاوندی و امنیت را مخدوش میکند و بهاینترتیب نشان میدهد که خشونت جنسی اغلب در نزدیکترین و بهظاهر امنترین روابط رخ میدهد.
یکی از نقاط قوت نمایش، حرکت آگاهانه از «بازیگری» به «اجراگری» است.
بازیگران صرفاً نقشها را بازنمایی نمیکنند، بلکه بسیاری از صحنهها و موقعیتها را در لحظه میسازند. این اجراگری، مخاطب را از تماشای یک روایت کلیشهای دور میکند و او را وارد تجربهای زنده، سیال و بدنی میسازد. صحنهی نقاشی با گچ، یکی از درخشانترین میزانسنهای نمایش است: جایی که زن و مرد بدنهای خود و یکدیگر را بر کف صحنه نقاشی میکنند. این بدنهای گچی، زندهاند، تغییر میکنند، کش میآیند، محو میشوند و در نهایت با حرکت دست و فوت دختر، بهسان خاطرهای شکننده، در هوا پودر میشوند.
این صحنه، تصویری قدرتمند از ناپایداری بدن، هویت و حافظه در تجربهی خشونت است. کاوالو نمایشی است که بدن را به متن بدل میکند، متنی که از دل سکوت، تاریکی و زخم سخن میگوید. این اجرا با تکیه بر بدنمندی، روایتی غیرخطی و میزانسنهای هوشمندانه، خشونت علیه زن را نه بهمثابه حادثهای فردی، بلکه بهعنوان پدیدهای اجتماعی، تاریخی و بازتولیدشونده به نمایش میگذارد. شبدن زن در کاوالو خاموش نیست، حتی اگر صدا فروخورده باشد، بدن فریاد میزند.