ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز ...
بنظرم نمایش فاخر و قابل اعتنایی هست که از حیث تفاوت در روایت و کیفیت و کمیت حرکات، میتونه درخور توجه باشه.
اغلب حرکات طراحی شده یا به فضاسازی کمک میکردند یا فضا را تکمیل میکردند و یا روایت را پیش میبردند؛ هرچند بخشهایی هم بود که من شخصا متوجه ایده پشت طراحی نشدم. با این حال درک هم میکنم که فرصت اجرای چنین پرفورمنسهایی کمتر پیش میاد و در نتیجه کارگردان شاید بخواد تمام ظرفیتهای حرکتی بالقوهای که در ذهن داره رو در این مجال بگنجونه.
لباسها هم خیلی خوب و پر امکان بود و طراحی درستی برای چنین اجرایی داشتند.
قطعا این میزان از هماهنگی در اکت توسط گروه بازیگران و تناسب حرکات با ریتم و سرضرب بودن، چیزی نیست که بشه ساده ازش گذشت و نادیده گرفتش،
... دیدن ادامه ››
بخصوص که در بسیاری از اجراهای دیگه که حرکات فرمیک گروهی دارند، چنین توازن و هماهنگی کمتر دیده میشه.
روایت هم مشخص و به اندازه هست. طبیعتا خیلی زود برای همهی تماشاگران مشخص میشه که تمرکز کارگردانی این نمایش کجاست و به همین خاطر فضای جمع و جور روایت رو میشه درک کرد و حجیم بودن بدنهی پرفورمنس رو به لاغری قصه بخشید.
با همهی این نکات مثبت و ارزشمند، چندتا نکته به ذهنم میرسه که شاید به بهتر شدن کار کمک کنه:
1.من شخصا استفاده از سیستم صوتی رو نمیپسندم. هرچند اخیرا در یکی دو تا کار مثل نمایش "شهر گناه" و "منظومهی زندانی در دانمارک"، لزوم کارکردش رو پذیرفتم. برای این اجرا در چنین سالنی که عرض زیادی داره و تماشگران در دو سمت نشستند، احتمالا استفاده از میکروفن برای بازیگرانی که دیالوگ دارند، میتونه کمککننده باشه. چون صدای بازیگری که در انتهای صحنه و رو به تماشگران همون سمت در حال ادای دیالوگ هست، در سمت مقابل کاملا غیر واضح میشه. البته متوجهم این کار یکدستی لباس و همچنین اون حس برکشیده شدن تصادفی افراد از اون جمع رو از بین میبره ولی شاید این تریداف رو باید به این بار به نفع کلام حل کرد.
2. بدون شک در حرکت، هماهنگی کم نقص بود اما زمانی که نوبت به ایست و جاگیری میرسید، در مواردی نظم بهم میخورد. هم در محل قرارگیری و هم در نوع ایستادن. این موضوع با پیشرفت نمایش و نزدیک شدن به انتها، مشهودتر میشد.
3. بنظر تفاوت بازیگر و اجراگر در چنین پرفورمنسی، باید بیش از بیش معلوم بشه. در این جا میمیک صورت بازیگران حتما مهمه. در این خصوص اکثر بازیگران جوان کار، اون حسی که لازم بود رو منتقل نمیکردند و البته تعدادی هم در این خصوص خوب بودند. من به افرادی که در خاطرم هست به عنوان نمونه اشاره میکنم: خانمی که یک خال روی گونه داشتند، خانمی که چشمهای رنگی و قد کوتاهی داشتند، آقایی که در داستان اول، خدماتی بیمارستان بودند، خانم ادبی، آقایی که در داستان آخر نقش عاشق رو بازی میکردند و البته که نفرات دیگهای هم بودند حتما اما من این دوستان رو به عنوان نمونههای خوب در خاطرم نگه داشته بودم.
4. در تکمیل بند 3، نگاه هم اهمیت بسزایی داره. چون در بخشهایی از کار، بازیگران رو به تماشگران و بدون دیالوگ قرار میگیرند؛ کارگردانی نگاه بازیگران بسیار مهمه. بغیر از همون شروع نمایش که این موضوع انجام شده بود، در سایر دفعات، نگاه اکثر بازیگران بلاتکلیف بود. در مواردی هم که اصلا بازیگران جوانتر نگاهشون رو بی جهت میچرخوندند یا از تماشاچی میدزدیدند که مشخصا کار حرفهای نبود و حس خوبی رو منتقل نمیکرد.
ضمنا من معنی کلمهی "کماژ" رو نمیدونم و نتونستم هم چیزی پیدا کنم. ممنون میشم اگر از دوستان کسی اطلاع داره، به من هم بگه. تشکر
امیدوارم این نکات بتونه به تیم بسیار خوب این نمایش کمک بکنه
آرزوی موفقیت روزافزون برای نمایش "کماژ"