در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پوریا صادقی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:25:59
 

شخصیت عمومی

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش رو که تخته کردن اما خب ۱۵ سال بعد، لااقل فیلم در خوری از نمایشنامه ساخته شد!

Hedda Gabler به کارگردانی Nia DaCosta
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش POV i
امروز رو به خاطر بسپار، برادر… امروز زندگی خوبه…
ارباب حلقه ها
جان ر. ر. تولکین

و دیشب رو به خاطر میسپرم. دیشب در سالن زندگی با من خوب بود. ... دیدن ادامه ››
یه نمایش تر و تمیز…
یه متن عمق دار…(که مدتهاست نایابه)
بازی های خوب و به اندازه… (و چقدر به اندازه بودن خوبه)
دکور مینیمال و مفید…
انتخاب و طراحی لباس موثر…(فقط به یه جنبه ش اشاره میکنم که وجود همون کلاه که باعث بلندتر شدن قد کاراکترها بود چقدر در کل تجربه اجرا موثر بود)
و یه تئاتر…

با تجربه ۱۰-۱۲ نمایش اخیری که دیدم، این روزها با انتظاری زیر صفر به سالن میرم. بسیار زیر صفر. اما دیشب غافلگیر شدم و هر چی پیشتر میرفت به ذوق و هیجانم اضافه میشد. مثل وقتی که از خستگی بدن رو کش میدم و ترق و تروق میکنه و سرحال میشم، دیشب ذهنم کش و قوس مبسوطی به خودش داد و ترق و تروق کرد و خستگیش در رفت و سر حال اومد. دستمریزاد

نمایش در سطوح مختلف موفق عمل کرد و کم نیورد. به این معنی که ظاهری سرگرم کننده داشت و زمان لذت بخشی رو فراهم کرد. اما میشد هوس کرد و توی عمق متن و اجرا رفت و هیچ کم نمیورد.
خنده های شریف و بعضا خیلی شریفی ازم گرفت. نه از اون خنده های زیر شکمی یا حتی فقط خنده هایی که دل رو خوش میکنه. گاهی عقلم میخندید. همون مختصری که دارم. و این لذت بخش بود، بسیار لذت بخش.

نمایش در ابتدا به نظر ابزورد میاد اما در باطن خودش یه نمایش با دستمایه های خوب فلسفیه که فقط از قالب ابزورد بهره میبره تا تفکری که پس ذهن نویسنده هست رو ارائه کنه. و چه ترکیب درجه یکی. کمک به جایی هم از کمدی گرفت.

انتقادی که همیشه به نویسنده های وطنی داشتم این بوده که طرزتفکر یا ایدیولوژیی پشت متن ها وجود نداره. با یکی بود یکی نبود شروع میشه و اخرشم کلاغه به خونه میرسه یا نمیرسه. یعنی ذهن نویسنده یه موضوع یا نهایتا یه دغدغه داره نه یه تفکر جامع یا ایدیولوژی. و برای من این مهترین ضعف نوشته های چند دهه اخیره. اما به نظرم اومد محد لهراسبی از نویسندگی و کارگردانی فقط به عنوان یه “ابزار” برای بیان طرز تفکر و نحوه ای که دنیا رو میبینه استفاده کرده که یه گام بلند به جلو محسوب میشه. براوو براوو براوو…

در دست دیگه انگار محمد لهراسبی نویسنده و محمد لهراسبی کارگردان دو فرد متفاوت بودن. عموما نمایشهایی که نویسنده و کارگردانشون یکی هست، دچار یه جور درهم شدگی میشن. کار شسته رفته از آب در نمیاد اما POV از این گزند دور بود. براوو…

جاهایی از نمایش احساس میکردم به دیالوگ های بین آلبرت و تام گوش نمیکنم. احساس اولین رساله های افلاطون رو داشتم که جدل های دیگران رو یادداشت می کرده. انگار آلبرتیوس و تامیسوس تو یه جمعی توی آتن دارن شکل گیری اولیه فلسفه رو بحث و پایه گذاری میکنن. و افلاطون جوان یه گوشه نشسته و گوش میکنه تا بعدا مکتوب کنه. و چه لذتی بالاتر از این احساس رو میتونستم از یه تیاتر انتظار داشته باشم!

آخر نمایش دلم لک زده بود که برای منم یه املت بزنن! میز ۵۱۵، لطفا! املتی به دستپخت البرت و تام! چه شود! هرچند نزدن اما توشه راه یه توپ تخم مرغی دادن که میشه با خاطره ش بارها و بارها املت درست کرد.
.
.
.
.
.
.
اگه بخوام خیلی پرتوقع باشم و مته به خشخاش بذارم و ایرادی بگیرم، میشه این:
در نمایش کاراکترها با یه بازی الاکلنگی به نوبت دست بالا رو میگیرن. البرت بعد تام و دوباره البرت و دوباره تام و الخ. که چرایی و چگونگی این اتفاق هر بار به چشم میاد و مشخص میشه. هم در دیالوگها و هم در انرژی و بازی بازیگرا، الا اولین بار. وقتی تام برای اولین بار از تام بیچاره تبدیل میشه به تامی که دست بالا رو داره و در ادامه اتفاقات منجر میشه به فروپاشی البرت. اونجا این تغییر موضع در بیان و بازی بازیگرها برام کاملا مشهود بود اما چرایی و چگونگیش نه! چیشد که تام تغییر کرد؟ برام مشخص نشد. و برام مهم بود تا جاییکه نزدیک بود از کار مایوس و جدا بشم. هر چند در ادامه موفق عمل کرد و باقی تغییر موضع ها مشخص و موجه بود. شاید یه دیالوگ جا افتاد. شایدم دلیل دیگه ای داشت. که صد البته جای اغماض داره. اینکه بهش اشاره میکنم به این دلیله که میزان توانایی نویسندگی و بازیگری رو در جاهای دیگه نمایش دیدم و این یکی به چشمم اومد.


در مجموع برای مدت طولانی اثر این تیاتر توی ذهنم باقی میمونه و مشتاقانه منتظر کارهای بعدی این گروه ناب هستم. بدرخشید…
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش سوکوبوس i
به پیشنهاد یکی از دوستان عزیز، امیر مسعود(غیر فدایی)، این نمایش رو دیدم.
خاطرم بود پیش از دوران کرونا نمایش آوازه خوان طاس رو در تماشاخانه ... دیدن ادامه ›› آژمان از این کارگردان دیده بودم. نمایش قابل قبول و تجربه ی جالبی بود. نمایش دستمایه ای از گروتسک و وحشت داشت. ردیف آخر سکوها نشسته بودم و کسی پشتم نبود. در لحظاتی که چهره ها با گریم ترسناک جلوم رژه میرفتند یکدفعه چیزی از پشت به سرم ساییده شد. از جا پریدم و وقتی برگشتم، هیچی نبود. چند دقیقه بعد دوباره همین اتفاق افتاد. القصه تا آخر نمایش هر از چندگاهی تکرار میشد و هیچ مشخص نبود چیه. چراغ ها که روشن شد، دیدم یک تکه از پشم شیشه های سیاه از سقف آژمان آویزونه و با گردش هوا به پشت سرم میخوره. تجربه ای بود! اما خود نمایش جذاب و دلنشین بود. متن درک شده بود و شیوه اجرایی با تغییراتی در متن، قوی بود. کاری پرپرسناژ با دستمایه ای از ابزورد اما نحوه روایت گنگ بود و دنبال کردن اتفاقات برام چندان راحت نبود.
سوکوبوس هم تجربه ی جالبی بود. در زمانی که پیشکسوتانی مثل همایون غنی زاده و محمد مساوات با روی صحنه بردن کارهای کهنه و قدیمی، خبر از خشکیدگی استعدادشون میدن و بعضا با بلیطهایی هم قیمت تیاتر لاکچری و ارایه کارهای کارگاهی، جیب مخاطب تیاتر رو میزنند. افرادی هستند که آهسته و بی سر و صدا، تیاتر رو زندگی میکنند و پیش می برند. مثل همین پارسا محمد زاده.
سوکوبوس نمایشی ۱۲۰ دقیقه ای که به جز نازنین حشمت دار که در جشنواره هامون نمایش امان رو ازش دیده بودم و دو بازیگر دیگه که در کار دیگه ای از همین کارگردان بودن، باقی تجربه های اول روی صحنه رفتنشون بود. ۱۲۰ دقیقه پر انرژی و یک دست روی صحنه بودند، دیالوگهای بعضا سختی رو بیان کردن و در اجرا چیزی کم نذاشتن. ابدا کار راحتی نبود. براوو به تک تکتون.
به چشمم اومد که اجرا روی میمیک و مخصوصا نگاه، تمرکز ویژه ای داره. و با استفاده از ویژگی های دل آرته، سعی در ایجاد فضا و تجربه متفاوتی برای مخاطب داره که تا حد بسیار زیادی موفق ‌بود.
مثلا در کاراکتری که با کلاه گیس بلوند ‌در ابتدای نمایش در سمت چپ صحنه ثابت ایستاده بود!(چپ از دید تماشاچی). به قدری بدون اکت، احساس درون نگاهش موج میزد که وقتی شروع به دیالوگ گفتن کرد، اونم اون دیالوگ های خشن(خوردن چیزی که خورده بود!) ترجیح دادم یادم بره که این دو یکی بودن! همون وسط اجرا، یاد کلیپی از تنیس اِما رادوکانو افتادم که پسر بچه ای از بین جمعیت فریاد میزنه: “اِما، باهام ازدواج می کنی؟” فقط با نگاهش اینجور روی احساسات من مخاطب تاثیر گذاشته بود که پسر بچه ی درونم میخواست فریاد بزنه! اینها توانایی های نایابی در بازیگری امروزه. صد البته سایر بازیگران هم کم از ایشون نداشتند و این فقط یکیشون بود.
یا بازیگری که داخل محفظه شیشه ای بود، هم درون محفظه و هم هنگامی که با موسیقی حرکت میکرد، احساس کردم چقدر فیزیکش دارای هارمونیه. بازی مارگو روبی مثلا در روزی روزگاری هالیوود همیشه برام آزاردهنده بوده. چون این هارمونی رو بین حرکت و انرژیش حس نمیکنم اما این بازیگر جوان آنچنان یکدست حرکت میکرد که مسحور کننده بود. امیدوارم بتونه این رو در وجودش حفظ کنه و به مرور دوران و تجربه های زندگی، از دستش نده.
وجود کاراکتر دلقک من رو یاد فول(نوعی دلقک) در کارهای شکسپیر مینداخت. هم فضا رو تلطیف میکرد و هم تضاد خوبی با باقی صحنه داشت و البته بازی خوبی ارائه کرد.
در مجموع بازی تک تک بازیگرها، نقطه قوت کار بود.

نور پردازی هم در ابتدای کار به نظرم اومد که به دلیل اجرای محدود، قراره روی صحنه انجام بشه، با چراغ قوه! و کسی در اتاق کنترل نیست اما اشتباه کردم و استفاده خوب و به جایی از نور شد. مخصوصا خط نورهای جدید دا.
قبلا تجربه نورپردازی با چراغ قوه رو داشتم. از قضا یکی در همون جشنواره هامون، که نمایشی قوی با متن عمیق و خوب بود که با استفاده از مفهوم آدامس، تمدن امروزی نشون میداد اما اسمش تو ذهنم نیست. و یکی هم اجرایی از سیامک صفری در همین سالن دا که در حد خودش فاجعه ای بود در تیاتر و اصلا دوست ندارم اسمش یادم بیاد!

بیان بازیگران و خود پارسا محمدزاده در ابتدای اجرا بسیار سخت شنیده میشد یا اصلا شنیده نمیشد. که آزار دهنده بود اما به مرور بالا گرفت و مشخص شد طراحی بوده. هر چند به دلایلی که در ادامه میارم، این نامفهوم بودن به نحوه روایت آسیب زد.

طراحی صحنه در تمام نمایش به حدی خوب و روان بود که اصلا به چشم نمیومد. صحنه ها مثل آب یه رودِ آروم، بدون کمترین فشاری از کنار چشمِ منِ مخاطب رد میشدن. اینکه نمایشی با این مدت و این تعداد صحنه، تقریبا بدون اشکال در میزانسن پیش بره اول مدیون طراحی خوبه و دوم توانایی و دقت بازیگرا که هر دو عالی از پس کار بر اومده بودن. دستمریزاد

اما نحوه روایت… در آوازه خوان طاس، با اینکه با متن آشنا بودم، نمیتونستم نمایش رو از لحاظ داستانی دنبال کنم. ارتباط کاراکترها با هم و البته با قصه برام مشخص نمیشد و تا انتها سردرگم بودم. در سوکوبوس هم همین اتفاق افتاد. درک و دنبال کردن این که چه اتفاقی داره در داستان میوفته برای منِ مخاطب اگه غیرممکن نباشه، بسیار بسیار سخته. موضوع مهمیه و به نظرم اینجا مشکل اصلی پارسا محمدزاده برای تبدیل شدن به یه کارگردان تمام عیاره. مخاطب رو کلافه و دلزده میکنه و مانع یه تجربه کامل از تیاتر میشه. مشخصا خودش میدونه چی میخواد. چون روایت پیوستگی و منطق خودش رو داره و کار ولنگار نیست اما در ارائه و انتقالش به مخاطب دچار اخلال میشه. کاراکترها معرفی نمیشن، نسبتشون با هم بیان نمیشه، موضوع و دغدغه نمایش برای مخاطب روشن نمیشه و تماشاگر بیچاره تمام مدت پی اینه که چه خبره و چه اتفاقی روی صحنه میوفته و چرا!
باید توجه کرد که مخاطبی که برای تماشا میاد منتظر هر مجموعه اتفاقی روی صحنه هست. از جون مرغ تا شیر آدمیزاد یا بالعکس! از خاطره گویی تا سیاست، از هنر تا جنگ و هر چیز دیگه ای این بین. اینکه دستمایه لازم و یک یا چند نقطه اتکا به مخاطب داده بشه تا بتونه نمایش رو حول اون ببینه و اتفاقات رو حول اون بچینه و کار رو درک و تجربه کنه، مسئله مهمیه.

در مجموع بسیار از تماشای نمایش حظ بردم و اجرای به یاد موندنی شد برام.
تک تک اعضای گروه رو به خاطر میسپرم و امیدوارم درخششون رو ببینم.


خریدار
پارسا محمدزاده (parsam)
ممنونم از نظرتون
و خیلی خوشحالم کردید که دومین کار از من رو دیدید و باعث افتخاره.
و تشکر ویژه دارم از زمانی که گذاشتید و نظرتون رو کامل قرار دادید.
امیدوارم کارهای آینده بهتر از الان بشیم
پارسا محمدزاده
ممنونم از نظرتون و خیلی خوشحالم کردید که دومین کار از من رو دیدید و باعث افتخاره. و تشکر ویژه دارم از زمانی که گذاشتید و نظرتون رو کامل قرار دادید. امیدوارم کارهای آینده بهتر از الان بشیم
ارزوی شادی و سلامتی دارم برای خودت و گروه خوبت
مشتاقانه منتظر کارهای بعدیتون هستم
خریدار
پارسا محمدزاده (parsam)
پوریا صادقی
ارزوی شادی و سلامتی دارم برای خودت و گروه خوبت مشتاقانه منتظر کارهای بعدیتون هستم
قربان شما
به امید دیدارتون در کارهای آینده
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا وضعیت بلیط فروشی اینجوریه؟
صبح اعلام شد بلیط فروشی ساعت ۱۶ شروع میشه. چند دقیقه به ۴ چک کردم، بلیط فروشی باز شده بود وکلی از صندلی ها پر شده!

هفته پیش هم همین اتفاق افتاد! البته با اینکه دکمه “می‌خواهم” رو زده بودم، اطلاع رسانی نشد. نه با اس ام اس و نه در سایت!
میخواهم کار خاصی نمیکنه ، مثل خیلی دیگه از موارد بیخود توو تیوال.
فقط اگر تیوال پلاس باشی اس ام اس میده ، اونم ن‌ بموقع
۲۳ شهریور
اقا پوریا عزیز من شرمندم واقعن
قربان هر روزی دوست داشتید
به من پیام بدید و‌ مهمان من ردیف جلو قدم روی چشم ما بگذارید 😍
تو صفحه ی اینستاگرام میتونید اون روزی که دوست دارید تشریف بیاریپ رو به من بگید
۲۴ شهریور
پوریا صادقی (spouria)
آقای غلامی عزیز، از توجه تون ممنونم.
حقیقت اینه که اونقدر از اجزای مختلف تیاترمون از گروه ها و سالن ها و تیوال گرفته تا اداره ملی سانسور! دلخور و کلافه ایم که تاب تحمل چیز بیشتری رو نداریم.
شخصا از تماشای هفته ای چند تیاتر رسیدم به چند ماهی یک تیاتر که اون هم اینطور میشه.
قدردان پیشنهادتون هستم اما باید ردش کنم.

برای خودتون و گروه تون آرزوی درخشش دارم.
۲۴ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه کار کارگاهی با پرداخت عالی…
مثل یه تیکه آهن که سیقل و پولیش بخوره تا مثل نقره براق و درخشان بشه.

جشنواره ای از صداها و سوگواره ای از بوها… از همون بدو ورود

احتمال میدادم بعد از این همه مدت دوری از صحنه، یه کار درخشان از همایون غنی زاده ببینم که نشد.
یه ایده یه شبه که با سر هم کردن یه سری اطلاعات باستانی و کمی شیطنت به متن تبدیل شده بود. مثل کارای دانشجویی که تو مولوی کوچیک یا بعضی سالن های خصوصی ... دیدن ادامه ›› میبینیم.

اجرای تیم بازیگری خوب بود. کاری که ازشون خواسته شده بود رو انجام دادن. دستمریزاد. کمبود از کاری بود که ازشون خواسته شده بود!

دیالوگ ها هم بد نبود. اشاراتی به باورها و جغرافیای یونان باستان داشت که جالب بود. اما لازمه کلماتی مثل لابیرنت(لَبیرنت، هزار تو)، معبد دلف(معبد دلفی مربوط به خدای آپولو)، مینوتور(موجودی با تن انسان و سر گاو که از همخوابی پسافه دختر هلیوس و همسر مینوس با یک گاو متولد میشود و پدرش او را در یک هزارتو زندانی میکند. هزارتویی که به سفارش مینوس و توسط ددالوس ساخته میشود) رو از قبل بدونین چون فکر میکنم ممکنه با ندونستنشون از اجرا جا موند و گم شد.

بازی هایی که با صدا و سکوت شده بود جالبترین قسمت کار بود. منو یاد یه جوک قدیمی انداخت: یه مردی نشسته بود رو زمین و با چکش میزد روی قسمت حساس مردانه ش! بهش میگن مردک این چه کاریه میکنی؟ میگه شماها نمیفهمین، وقتی نمیزنم یه حالی میده!!!
با این حال هر دو نهایت طیف صدا وجود داشت. اوج سر و صدا تا سکوت. و بین این دو صداهای ریز که توجه رو کامل به خودش جذب میکرد و مشخص بود طراحی شده.

وقتی به اجرای سوتفاهم سال ۹۷ همین گروه مونگو فکر میکنم، یه تئاتر کامل بود. قیاس که میکنم با این اجرا… اصلا نمیخوام بهش فکر کنم! شما را چه شدست آقای غنی زاده؟
نکته قابل توجه اینه که طبق مقاله ای در سایت “راهنمای تیاتر بریتانیا” این اجرا در سال ۲۰۰۸ در باربیکن به اجرا در اومده. حدود ۱۷ سال پیش ارائه شده. البته خبری از تحسین توش نیست. هر چند اصلا نمیدونم “تئاتر تحسین شده” یعنی چی! سوالی که پیش میاد اینه که آقای غنی زاده، آیا کفگیر در این اندازه به ته دیگ خلاقیت خورده که در پختگی ۴۴ سالگی کاری رو که در ۲۵ سالگی نوشتید و اجرا کردید رو دوباره به صحنه ببرید؟
https://www.britishtheatreguide.info/reviews/daedalus-rev
آقای غنی زاده عزیز، شخصا شما رو اگر بهترین کارگردان تئاترمون ندونم(تا پیش از این)، جزو بهترینها اید. مسخره بازتون آبروی از دست رفته ۲۰ سال گذشته سینماست. اگر اینطور انتقاد میکنم، به این دلیله.
نگرانم که نگرانیم به واقعیت بدل شده باشه و حتی بیشتر:
https://www.tiwall.com/wall/post/206143

باید میدونستم از این تهیه کننده، آقای افشاریان، باید توقع کارهای بفروش داشت نه تئاتر. تجربه فیلم تئاتر بک تو بلک و اجرای تنهایی و تن هایی بهم هشدار داده بود اما از همایون غنی زاده انتظاری بیشتر داشتم.

تا جایی که یادمه این سالن بصورت پروسینیوم(اشتباه نکنم میشه قاب صحنه ای) بود. تبدیل کردنش به بلک باکس باعث شده به خاطر شیب کم قسمت تماشاچی ها، دید بسیار محدود بشه و اتفاقات کف صحنه دیده نشه. از حرکت سر تماشاچی ها موقعی که اتفاقات کف صحنه در جریان بود، میشه حدس زد از ردیف سوم به بعد دید نداشتن و عقب تر هم نمایش رو رادیویی دنبال میکردیم.

دکور و شیوه اجرایی خلاقانه، خالقانه و جسورانه بود. که البته اینجا هم باید تیم بازیگری رو برای نحوه استفاده ازش تحسین کرد. براوو…

در مجموع با این قیمت بلیط، از ندیدنش چیز زیادی از دست نمیدادم و با دیدنش هم چیز زیادی بدست نیوردم.



________
پ ن: اگر از میگرن رنج میبرین، مطلقا توصیه میکنم از دیدنش صرف نظر کنید. این رو تیوال باید تو قسمت توضیحات بنویسه. همون جایی که مثلا مینویسه مناسب بالای ۱۸ سال.
باید علاوه بر میگرن نوشته بشه با گوش گیر و ماسک وارد شوید، و متاسفانه متنی وجود نداشت!
دقیقا وقتی که فهمیدم بازگشت جناب غنی زاده به صحنه با این کار قدیمیه، همین حرفای شما توی ذهنم بود که چرا ؟؟؟ هیچ ایده ی جدیدی نبوده یعنی؟
کاملا باهاتون موافقم !
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
😍
حسین چیانی و امیر مسعود این را خواندند
مهرنوش مومنی این را دوست دارد
آزارهایی که تماشاگر طول نمایش میبینه اجازه درگیر داستان شدن رو نمیده. طول نمایش فقط منتظر تموم شدن سوت جیغ بازیگر پدر و همچنین فریادها و گریه های مداوم بازیگر فرزند و ترس انجام دوبارش بودم که متاسفانه تا انتهای نمایش مدام بیشتر هم میشد. در بین کارهای همایون عزیز با اختلاف بدترین نمایشش بود. تنها نقطه قابل اعتنا، خلاقیت صحنه بود که اون هم نه البته در اندازه های میسی سی پی.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۲۶ شهریور بلیط گرفتم واسه ۸ مهر. یهو اونا اینا رو زدن، افتاد عقب. بعد اینا اونا رو زدن، باز افتاد عقب. تقریبا مطمئن بودن امروزم یه آتشفشانی، ... دیدن ادامه ›› شهاب سنگی، بمب اتمی، چیزی میشه و باز نمیشه! ظهر اس ام اس دادن که نمایش یه ربع زودتر شروع میشه! اما انگاری آخرش شد! و چه شدنی…

خب به دلم چسبید
اینکه داریوش علیزاده یه خط فکری رو دنبال میکنه خیلی عالیه و خیلی هم جذاب ارائه ش میکنه. هم در سبکی و هم نارنگی
تشابه حضور بازیگرا هنگام ورود تماشاگر در دو نمایش و اینکه در هر دو نمایش بازیگر زن در صحنه حضور نداشت برام یه جور حس احترام رو داشت. دست مریزاد

از بازی ها لذت بردم، خیلی…

نحوه روایت و شگرد شروع هر قصه بزام جالب بود



طراحی لباس درگیرم نکرد. تناسبی با نمایش به چشمم نیومد و چیزی برام تداعی نمیکرد.

فضای کار انرژیی که باید رو بهم منتقل نمیکرد و احساساتی که باید رو باشدت مطلوب تحریک نمیکرد. خیلی دنبالش گشتم که علت چیه. بازی ها نبود، دیالوگها نبود، نبود دکور و اکسسوار نبود، کار کمی از ریتم خارج میشد اما این هم نبود. در نهایت به نظرم رسید از نوره. هم یکسان بودن نور و مخصوصا جنس نور مانع ایجاد فضا میشد. صحنه رو تخیل کردم با یه فیلتر اَمبر که چقدر میتونست فضا رو دگرگون کنه. هم گرم تر و‌هم‌ملایم تر. الان نور زیاد از حد تیز و روشن بود.
فکر میکنم این موضوع هم روی بازی بازیگرا و هم روی منِ تماشاچی تاثیر گذاشت.

در مجموع بسیار نمایش رو دوست داشتم و لذت بردم.

ضمنا این یکی از طولانی ترین تشویق هایی بود که در مدتها دیدم. صد البته که لیاقتش رو داشتید. براوو



خوشحالم یادداشت شما رو برای یک اجرایی که البته مورد پسندتون هم بوده رو میخونم .
۲۱ مهر ۱۴۰۳
میثم هنزکی
خوشحالم یادداشت شما رو برای یک اجرایی که البته مورد پسندتون هم بوده رو میخونم .
ممنونم ازت میثم جان
۲۱ مهر ۱۴۰۳
داریوش علیزاده
آقای صادقی عزیز خیلی ممنونم 🌹🌹
درود به شما و گروه خوبتون
۲۱ مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسم داریوش علیزاده رو که دیدم، این جمله یادم اومد:
“تو همین یه ساعت کاراکترها رو شناختم و بهشون محبت پیدا کردم. ضعفاشون رو، قوت هاشون رو، علایقشون رو، زیاده خواهی هاشون رو…”
و در پایان با رفتن هر کدوم چشمم تر شد.
هنوز میمیک پدربزرگ در شروع نمایش موقع ماهیگیری یادمه و خیلی چیزای دیگه.
سبکی نمایش قَدَری بود، امیدوارم نارنگی هم همینطور باشه.
اینم تازگی داره!
قبل از شروع فروش، پر شد!!!
منم چند روز منتظر بودم پیش فروش روز جمعه باز شه و بخرم
ولی در عین ناباوری این اتفاق افتاد :|
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
پوریا صادقی
خب امیدوارم ازش لذت بررن با فروشش در بازار ازاد یا هر چیز دیگه که من و ما رو در تماشای نمایشتون نخواهید داشت گروه هایی که تماشاچی که مثل من و ما رو مسخره خودشون می دونونن این گروه های ...
دوست عزیز
اجازه بدید من یه توضیح عرض کنم خدمت‌تون تا متوجه ماجرا بشید

تعداد اجراهای ما در سالن حافظ در حال حاضر محدود هست و بعلت هزینه‌های زیاد سالن ما مطمئن نیستیم که تمدید برای اجرای ما شدنی باشد. مگر اینکه سالن همکاری ... دیدن ادامه ›› بیشتری کند.

از طرفی تعداد بازیگران و عوامل نسبت به اجراهای معمول بسیار زیادتر هست و ظرفیت سالن محدود و به همین خاطر درخواست برای بلیت گروهی از طرف اعضای خود گروه از روز اول پیش‌فروش خیلی زیاد بود، ما هم‌ تصمیم گرفتیم با به حدنصاب رسیدن تعداد گروه‌ها دو روز رو برای تقاضای خود گروه قرار بدیم. یکی آخر هفته که جمعه رو انتخاب کردیم و دیگری یکشنبه که معمولا روز سبکتری در تئاتر است. این گروه بیشتر از ۱ سال تمرین کرده و حق همه‌ی اعضای گروه است که تلاششان دیده شود.

به همین خاطر این مسئله پیش اومد. نه بازار آزادی وجود دارد، نه چیز دیگر. مدیریت کردن بلیت‌ها در گروه‌های شلوغ و در سالن‌های گران، با اجرای محدود، پیچیدگی‌های زیادی دارد.

ما مشتاقانه در انتظار دیدار همه شما دوستان عزیز در طول اجرا هستیم و من به شخصه به عنوان روابط عمومی گروه، تمام تلاشم رو برای فراهم آوردن شرایط مناسب انجام خواهم داد.

با تشکر از حساسیت شما🍀🙏
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
پوریا صادقی (spouria)
نوید آغاز  
دوست عزیز اجازه بدید من یه توضیح عرض کنم خدمت‌تون تا متوجه ماجرا بشید تعداد اجراهای ما در سالن حافظ در حال حاضر محدود هست و بعلت هزینه‌های زیاد سالن ما مطمئن نیستیم که تمدید برای اجرای ما ...
ممنون از توضیحتون
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی اسم ماهان حیدری رو دیدم، یاد دیو و دلبر افتادم.
یادمه جمله ای که تونستم راجع بهش بگم این بود: در حد بضاعتمون، خوب بود…
راجع به شازده کوچولو میتونم بگم: فراتر از انتظار!
ماهان حیدری حسابی سطح کارش رو بالا برده. چندین پله.
هماهنگی، ویژگی بارز این تئاتر بود.
هماهنگی شازده کوچولوها
هماهنگی حرکات و موسیقی
هماهنگی نور و حرکات
که در بعضی از بازیگران بیشتر هم به چشم می اومد.
تماشای کار، لذت زیادی نصیبم کرد.
شنیدن آلتو و سوپرانو روی صحنه ... دیدن ادامه ›› رودکی! یکی از آرزوهای قدیمیم بود. اون های نوت روباه، مو به تنم سیخ کرد و ناخودآگاه ساعدمو مالیدم که بخوابن سر جاشون!
آقای حیدری، دفه ی بعد باله لطفا…
درمورد صدابرداری‌باید‌بگم که نسبت به دیو‌ و‌دلبر عالی شده بود. یادم بود وسط دیو و دلبر هدفونم رو توی گوشم گذاشتم که حجم درهم صدا کمتر آزارم بده. دیروز هم یادم بود که با خودم ببرمش. اما صدا برداری به قدری لطیف و شفاف بود که ابدا نیازی بهش نبود. دستمریزاد
چند اشاره ای که به امروز ما در کار وجود داشت، خطر لاکژری و بی دغدغه بودن رو از سر اجرا گذروند. هوشمندانه بود.
به جرات بهترین بیگ پروداکشنی بود که تا امروز روی صحنه های ایران دیدم.

در مجموع بسیار راضی و غنی از سالن خارج شدم. و قدردان تمام زحمتی که برای این کار کشیده شده بود هستم.


______
یکی دو‌ نظر شخصی
جاهایی وجود کمی مکث بیشتر میتونست زمانی برای تشویق بازیگر وسط صحنه بدست تماشاگر بده. تشویقی که انتظار و البته استحقاش رو داشتن. مثل جغرافیدان

ساکسیفون درخت، نیازی به میکروفون نداشت. و جاهایی دیستورت‌میشد که حیف بود. شاید یه جایی از سیستم صوتی خوب سالن، توانایی پخش صداش رو نداشت که حیف بود.
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش بودن i
آخیش…
کیف کردم…
لذت بردم…
خستگیم در رفت…

چه خوبه کسایی رو داریم که از دل جامعه و فرهنگ و جهان بینی خودمون، به این شکل هنر خلق میکنن.

زنده باشی عاطفه عزیز و برامون بسازی.
دوباره به تماشات میام.
پوریا😍😍😍♥️♥️♥️
۰۷ دی ۱۴۰۲
پویا فلاح
به به آقای صادقی نازنین
پویای عزیز…
۰۸ دی ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
پوریا😍😍😍♥️♥️♥️
امیر مسعود… ❤️🎭🍀
۰۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تقصیر خودم نیست، تصویر ذهنی من از دوران پهلوی و قجری رو علی حاتمی برام ساخته. هر سکانس و پلانی که از این سریال میبینم، ذهنم رو مثل یویو میبره به هزاردستان و سلطان صاحبقران و کمال الملک و بر میگردونه.

شایدم به خاطر تصویر زشتیه که محمد رحمانیان با چخوف ساد از خودش تو ذهنم ساخته که نمیشه لذتی ببرم. با اون خامه ی قلم شکر امیزش!
باید بگم تا جاییکه من میدونم خامه خودش یعنی “قلم” حالا چرا شده “خامه ی قلم”، من بی خبرم!

با ورود مالناوار لیلا حاتمی دیگه نمیشه علی حاتمی رو از ذهنم بیرون کنم. نمیتونم تصمیم بگیرم اگه هنوز زنده بود بازم یه سریال ناب و موندگار بهمون هدیه میداد یا اینکه اونم یه چیزی شبیه همینا تحویل میداد. هر چند که به چشم من همه ی این سبک سریالا روی گُرده ی آثار حاتمی سوارن.

البته که تا اینجا این سریال خیلی شبیه فیلم “عیالوار” ساخته پرویز نوری هم هست…

گویا همچنان باید چشم به راه و در حسرت یه سریال ایرانی دلچسب و خوش ساخت موند…
اجرای جالبی بود…
قبلا برنابا رو از آیلار یوسفی زاده و صادق حسینی دیده بودم که بازیهاشون رو خیلی دوست داشتم. توانایی جالبی در ساختن فضا و تصویر برای مخاطب دارن. اینجا که از برنابا هم بهتر بودن. امید زیادی به آینده شون دارم.

طراحی حرکات جالب توجه بود که خوب هر ارائه شد.

نمایش رویکردی مناسبی به موضوع کودک آزاری داره که در کنارش مسایل دیگه ای رو‌هم به چالش میکشه. فقر، اعتیاد، الکل، رویکرد سیستم به اینها و…

در مجموع نمایش رو دوست داشتم و از دیدنش لذت بردم. دستمریزاد…
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش آناتول i
به قول دوستی: یه اجرای ضد درام…
تجربه ای لذت بخش و اجرایی متفاوت از یه متن خوب…
به خاطر مشغله بیش از حد، این پنج شش هفته اجراهای زیادی ندیدم و اون چند تا هم چنگی به دل‌نمیزد. نگران بودم ذائقه م رو از دست داده باشم اما به قول‌مکس، این اجرا قرار بود‌جادو کنه، که کرد. دستمریزاد…
بازی ها رو دوست داشتم.
از سبک اجرا و نگاه کارگردان به متن هم بسیار لذت بردم.
میشد دلیل حضور بعضی بازیگرای مرد واضح تر بیان بشه که البته خلل چندانی هم وارد نکرد.

ممنونم که جذبه ی تئاتر رو اینجور برامون زنده میکنید… براوو…
ااا آقای صادقی
نبودین دلمون تنگ شده بودا ☺️
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
بهار مومنی
ااا آقای صادقی نبودین دلمون تنگ شده بودا ☺️
بهااار عزیز،
ممنونم از محبتت. منم دلتنگت بودم.
🍀🎭
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
پوریا صادقی
بهااار عزیز، ممنونم از محبتت. منم دلتنگت بودم. 🍀🎭
مرررسی پوریا جاان🌱😊
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش آناتول i
بله… ارزش چند ماه انتظار رو داشت 👍🏼
پوریا جان بعد از نمایش چند دقیقه تو خیابون منتظر شدیم که خداحافظی کنیم ولی ندیدیمت. الان فهمیدم چرا :)
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
پوریا صادقی
سلام سعید جان، بله. من هم چون قبلا شما رو ملاقات نکرده بودم، از سپهر-پدیا! پرسیدم. چون گرم صحبت با فریبا خانم عزیز بودید نشد بیشتر گپ بزنیم. البته که سردی وجود نداشت و سلام و احوال پرسی و ...
من هم از دیدارتون خوشحال شدم و امیدوارم در اینده بیشتر ببینمتون
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
سعید قدرتی
من هم از دیدارتون خوشحال شدم و امیدوارم در اینده بیشتر ببینمتون
امید و امید
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش تب i
نمایش متوسطی بود…
چه در متن و چه در اجرا…
اما اینکه تقابل دو تفکر و دیدگاه رو با نگاهی مشخص به زبان ساده مطرح کرده بود، از نظر من ارزشمند بود… البته که وزن متن به یک سمت می چربید که اشکال نیست. تفکر نویسنده و کارگردانه.

مشکل اصلی در صدای بازیگر بود که از ردیف ۳ گاها شنیده نمیشد.
و به نظر من دکور باید لااقل یک متر عقب تر میرفت تا همه صحنه ها برای همه ی سالن قابل دیدن باشه. که البته اونوقت با این بیان بازیگر، نصف نمایش شنیده نمیشد!
حتی به ذهنم رسید دکور رو بعد از شروع اجرا جلو اوردن. چون نورپردازی هم دقیق نبود. به جز قسمتی که با دکور جابه جا نمیشه!

در مجموع لذت ... دیدن ادامه ›› بردم.



_____
اسپویل
گویا بازیگر اوایل نمایش چندان تمرکز نداشت و با تپق پنکه به خودش اومد و باقی اجرا خوب پیش رفت.

در نمایش میگه من زبونشون رو نمیفهمیدم. در جای جای دیگه که صحبت از شرکت در میتینگ و سخنرانی میکنه، میگه راجع به این حرف می زدن و راجع به اون. که نشون از متوجه شدن سخنرانی ها میشه. دلیلش برام مبهم موند.

دو قسمت زندان هم برام مشخص نشد که چه وقت از زندگیش اتفاق افتاده و چرا؟
سلام پوریا جان

*اسپویل*


اون دو تا صحنه زندان که گفتی من اینجوری برداشت کردم که با توجه به نوع نور و فضاسازی؛ صحنه های ذهنی طرفه، تو ذهنش برای خودش یه زندان درست کرده و... که همین دو صحنه باعث شد خاطراتش رو شروع به بازگو کردن کنه
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
امیرحسین شاه حسینی
سلام پوریا جان *اسپویل* اون دو تا صحنه زندان که گفتی من اینجوری برداشت کردم که با توجه به نوع نور و فضاسازی؛ صحنه های ذهنی طرفه، تو ذهنش برای خودش یه زندان درست کرده و... که همین دو ...
سلام امیرحسین جان،
من این رو نگرفتم از نمایش! به نظرم اگه اینطور بوده باشه یه ناهمگونی با باقی داستان پیدا میکنه.
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اونچه اینجا می نویسم مواردیه که به نظرم جای تقویت داشت و ابدا به معنی ضعیف بودن کار نیست که برعکس نشون پتانسیل بالای گروه برای به حداکثر رسوندنه. ... دیدن ادامه ›› و فقط قصد دارم اونچه روی صحنه دیدم رو به گروه منتقل کنم.

به چشم من آلنده نازنین یه نمایش کارگردان محور بود.
بعضی نمایشها، بار روی دوش بازیگره، بعضی دکور، موسیقی و…. النده اما از هر لحاظ بر‌ بر پایه ایده ها و تفکرات برهمنی نازنین بود که فضای خلاقیت و بروز کامل رو از خیلی از بازیگرا گرفته بود.
سه کاراکتر کارگردان، تهیه کننده، بازیگر حرفه ای به خوبی پرداخت شده بودند. و از پتانسیل بازیگران به خوبی بهره برده شده بود. اما سه کاراکتر دیگه ای جار کار بسیار داشتند و بازیگرا هم توان ارائه ی بیشتر رو داشتن که گویا محدود شده بودن. توان بازیگرا حیف شد.

خانم صمدی رو اولین بار در نمایش آن دیگری دیدم. به دو مرتبه. بار اول بازیشون رو اصلا نپذیرفتم و حتی با خانم زندی نژاد(کارگردان) هم مطرح کردم. که دو سه هفته بعد و بار دوم این کاملا رفع شده بود یه بازی عالی ازشون دیدم. نکته جالب این که در هر دو بار نقطه ی قوت بازیشون، صدا و بیان بود که من رو شگفت زده کرد. بیانی رسا، تحت کنترل و هوشیار.
در النده اما اصلا خبری از اون صدا نبود! خیلی جاها حتی برای شنیدن هم مشکل داشتم. بگذریم از ظرافتهایی که میشد جا به جای نمایش وجود داشته باشه.
نکته ایکه درشت به چشمم اومد این بود که در آن دیگری زمانیکه پشت به صحنه دیالوگ می گفتن، صدا به وضوح زمان رو به صحنه شنیده میشد. حتی به ذهنم رسید که عمدا با تون بالاتر صحبت می کنن. در النده اما قسمتهاییکه پشت به صحنه بودن، صدا کاملا خفه و ضعیف و گاها نامفهوم به گوش میرسید. و این تجربه از ردیف ۲ بود.

دلیل اینکه محیط نمایش دو ورودی داشت رو متوجه نشدم. یکی از سمت چپ صحنه و یکی رو به رو. میشد حدس زد که سمت چپی، ورودی پلاتو باشه و روبه رویی ورودی از پشت دکور به صحنه یا به عبارتی ورود به صحنه. اما در قسمتی که سر بازیگران به اون میله ی افقی برخورد میکنه، گروه در حال ورود به پلاتو هستن. یعنی تازه دارن میان سر تمرین. که با فرض بالا، باید از ورودی سمت چپ بیان.
و اگر اینطور نیست، چرا اون میله در ورودی پلاتو نصب شده؟

نمایش در چندین قسمت از نظر میزانسن ضعف داشت و صحنه برای من از ردیف دو(جنب نورچشمی ها) بارها بطور کامل یا نسبی ماسکه شد و بعضی اتفاقات رو از دست دادم.

اما در مجموع کاری بالاتر از نرم اجراها بود. دستمریزاد…
پوریا صادقی (spouria)
درباره فیلم کوتاه بشقاب i
فیلم کوتاه بشقاب برنده جایزه بهتری فیلمنامه، فیلم اول و بهترین تدوین در جشنواره فیلم تبریز شد.
چه لذتی بردم از این فیلم تو جشنواره فیلم تهران… 😍


پستم برای جشنواره:
https://www.tiwall.com/wall/post/239933
امیرمسعود فدائی، سپهر، امیر مسعود و مهرنوش مومنی این را خواندند
میم این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پوریا صادقی (spouria)
درباره نمایش هالووین i
براتون دلتنگ میشم…
پدر نیمه روحانی…
مست راک دوست…
سرباز کودتاچی…
کلنلِ آخ چه ماه شدی…
قصاب مخاطب شناس…
نویسنده ی قلم پنبه ای…
زندانی کلاش…
زندانبان لیلاج…
و کارگردان خوش فکر…
با همه دگردیسی ها و تکاملتون…
با همه زشتی در دل زیبایی ها و زیبایی در دل زشتیهاتون…

۳ بار دیدمتون و هر بار کیف کردم. کاش همیشه روی صحنه بودید…
برادر بزرگ‌همه مایی ❤️
زود برمیگردیم
۲۹ تیر ۱۴۰۱
مهدی رضایی (mehdirezayi)
مخاطب با عشق و محترم
۲۹ تیر ۱۴۰۱
مهدی رضایی
مخاطب با عشق و محترم
با هنرتون عشق میکنم و به ذهنهاتون احترام میذارم… بینظیرید…
🎭💫❤️
۲۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه نمایش ایرانی استخون دار…
بازی های عالی…
فضای باورپذیر…
متن خوب…
دکور مناسب…
بعد از تماشای نمایش وقتی در رورانس از کارگردان دعوت کردن که بیاد روی سن، انتظار داشتم آقای پورحکیمی حداقل ۵۰ ساله باشه اما در کمال تعجب جوانی برازنده روی صحنه اومد که هنرش رو بسیار تحسین کردم. بازی گرفتن از این گروه کار ساده ای نیست. مشتاقانه کارهای اینده شون رو دنبال میکنم. ... دیدن ادامه ›› دستمریزاد…

به جرات یکی از بهترین نمایش های ایرانیی بود که دیدم…

در دیالوگ ها هم نکته ای بود که باهاشون درمیون گذاشتم و قول به تغییر دادند.
ایراد کوچکی در رعایت میزانسن ها هم وجود داشت که مطرح کردم. امیدوارم قابل رفع باشه. هر چند چیزی از نمایش کم نمیکرد.
گپ خوبی بود.

در مجموع تئاتر خوبی دیدم که لذت فراوانی نصیبم کرد. اگر اون تک جمله نبود که مسرور و شادان از سالن خارج میشدم.
بدرخشید…
 

زمینه‌های فعالیت

تماس‌ها

spouria
spouria