در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد کارآمد | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 09:22:20
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
محمد کارآمد (kara2)
درباره نمایش نکبت i
دوستانی که نمایش رو دیدن میشه بفرمایید جلو یا عقب نشستن در سالن یا گوشه یا وسط بودن در دید به صحنه تاثیر داره یا فرق خاصی نداره؟ ممنون
من از ردیف ۴ وسط دیدم عالی بود
چون دکور رو بردن عقب گوشه ها هم قطعا دید دارن ولی بهترین ردیفها به نظر من ۴-۵-۶ به سمت وسط
۵ روز پیش، سه‌شنبه
مهرنوش نوری
یه مشابهتی داشت که میتوتم راحت مثال بزنم، توی توافق نامه با اومدن نفر سوم ریتم بالا میرفت و دیالوگهای بسیار جالبی رد و بدل میشد رامین ناصر نصیر فوق العاده بود بازیش دقیقا همینو توی نکبت داریم ...
آهان ممنون بابت توضیح. بله درمورد نکبت موافقم باهاتون. و حیف شد که توافقنامه رو از دست دادم پس :((
۴ روز پیش، چهارشنبه
زهرا خلیلیان
آهان ممنون بابت توضیح. بله درمورد نکبت موافقم باهاتون. و حیف شد که توافقنامه رو از دست دادم پس :((
امیدوارم بازم اجرا برن بتپنید ببینید حیف شده واقعا.
من اجرای ناظرزاده رو دیدم علاوه بر سبک محل اجرا هم باعث میشد این سه تا رو مقایسه کنم.
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقا واقعا امسال چه خبرتونه؟ هی پشت هم نمایش عالی و فوق العاده! نمیگید بد عادت میشیم و بعدا ما میمونیم و بدن دردش؟ اسب قاتلین و مثلث و حالا هم کمدی الهی! درود و سپاس به بچه های نمایش که دارن روز به روز بهتر میشن و ما رو به مهمانی هنرمندانه شکوهمندشون دعوت و مشعوف میکنند، این سنگر بنظرم آخرین جانپناه باقی مانده کمتر دست خورده خلاقانه روشنگرایانه است که داریم و چقدر ارزشمنده که عده‌ای اهمیتش رو درک کردند و دارند از روح و تن برای رشدش و ماناییش تلاش میکنند.

جالبه که من اصلا فرم گرا نیستم و سروکارم با محتواست اما وقتی فرم صحیح و قوی و فکر شده و خلاقانه اجرا میشه، چه باک از تجربه لذتی جدید در مواجه‌ای ناب؟! قرمه سبزی و فسنجون که امتحانشون رو پس دادند و حالا حالاها وقت هست براشون اما مزه کردن بولگوگی کره ای یا میلانسای آرژانتینی هم لذت خودشونو دارن.

اما اعتراف میکنم که نفهمیدمتون/شون اما خودمو با اون جمله دلخوش نگهمیدارم که وقتی رفتی بالای درخت توت، قرار نیست همه میوه هارو بخوری، همونها که دستت میرسه و براشون جا ... دیدن ادامه ›› داری کافیه.
از نظر مفهومی این نمایش برای من آفرینش و زندگی و مرگ بود و منطقم اجازه برداشت جهنم و برزخ و بهشت رو نداد، چرا که در ابتدا ما با هزارتویی خاکی روی سن مواجهیم که صحنه نبردی برای بقاست و تلاشی غریضی و حیوانی تا سر حد توان در آن جریان داره که با دانسته های ما در مورد جهنم، جایی که قرار است بدن‌ها زیر خاک با سرهای تشنه بیرون از خاک و آتش و تشنگی و شلاق و زجر و تعفن بدون هیچ امیدی به تلاش فرق دارد!

در صحنه دوم یا همان برزخ هم اتفاقا به جای سردرگمی و حیرانی و بی انجامی که شناسنامه برزخ است ما با تلاش حداکثری آن موجود برای رقابت و استفاده از ابزار و امکانات و اتفاقا خردورزی و تخیل (بادکنک قرمز) و رقابت رشد و امتیاز گیری و سبقت گرفتن از دیگران ( بازی موبایل) مواجهیم که نشانه انسانیت و کمال است و چرایی وقوعش در برزخ برای من روشن نشد؟!

اما صحنه آخر بهشت، تبدیل شدن به ذره در جهانی کوانتومی و سرخوشی رهایی و بخشیدن و بازیگوشی دم آخر و پذیرش هر چه هست و نیست هم نمادی مرگ گونه داشت و با بهشت مفروض برایم همخوانی نداشت.

سوالاتی هم در مورد چرایی رقابت بازیکن شماره 23 تیم لیکرز و 24 های شیکاگو بولز و در انتها تبدیل شدن همه به یک تیم با یک عدد برایم پیش آمد که باز هم در قالب رقابت و زندگی و بقا معنی پذیر هستند و ربطشان به روز جزا، چه در جهنم چه در بهشت را درنیافتم؟ و البته جوشکاری بجز جرقه جهنمی نماد چه بود؟ توپهای قرمز که سبز میشدند کارنامه اعمال افراد بودند یا انرژی ذاتی هر فرد؟ خداوندگار چرا همچنان در جهان آخرت هم دست از بازی با مخلوقاتش بر نمی‌داشت؟ مگر کار خدا اونور تمام نمیشه و نتیجه خوب و بد مخلوقات قرار نیست اونجا مشخص بشه؟ پس چرا همچنان آزمون الهی ادامه داشت؟ و سوالات زیادی که ماند و خوشحالم که نمایشی دیدم که هنوز ولم نمیکنه و چند روزه مجبورم کرده دائم بهش فکر کنم.

موسیقی و تصویر ابتدایی بینهایت مناسب انتخاب شده بود و انگار دریچه ای برای ورود به این جهان را تداعی میکرد، تک تک ابزار صحنه کاربردی و فکر شده انتخاب شده بودند و خوشحالم که تمرین زیاد و آمادگی بدنی خارق العاده بازیگران و استفاده صحیح از این اکسسوار را شاهد بودم و چقدر احترام انگیز است که کارگردان هیچ چیز را دم دستی برگزار نکرده و برای هر مفهومی ابزار متناسبی هم طراحی کرده که در این اجرا لازم و ضروری بود و لذت تماشاگر را چند چندان میکرد. نورپردازی عالی و درخدمت معنی قرار داشت و حتی بار بسیاری از مفاهیم را به دوش میکشید که این شناخت و استفاده به جا از نور واقعا جایی تقدیر دارد...

بعنوان تماشاگری که زیاد طرفدار پرفورمنس نیست و ارتباط با کلام برایش بسیار راحتر از فرم بدن و تکنیکهای مربوطه است، بیش از تصور از این اثر لذت بردم و تجربه ای ناب و به یادماندنی را از سرگذراندم و با دیدگاه جدیدی به استقبال پرفورمنسهای آینده خواهم نشست.
قیس ریشه عربی دارد و از نظر لغوی به معنای خود نمایی، جلب توجه و با برازندگی راه رفتن، چیزی را با چیزی دیگر قیاس کردن، اندازه کردن... تو این مایه هاست و یساق هم به معنی قاعده و قانون و سیاسته، خب حالا فکر کن یک بچه اسمش باشه قیس یساقی و معناش هم بشه خودنمای قانونمند سیاسی!!! اونوقت شماها ازش توقع ندارید از همه جاش ذوق و خلاقیت و برازندگی خودنمایی کنه؟ کسی که تونسته باشه با این اسم و فامیل توی مدارس ایران جون به در برده باشه حتما سیاستمدارانه طنازی توی خونش بوده که الان ما داریم ثمره نگاه ویژه اش به دنیا رو میبینم و کیف میکنیم.

برداشت و اجرای کمدی اونم از تراژیکترین متون ادبی دنیا؟! که در کمال تعجب معنی اثر رو هم تغییر نداده و این خوانش متفاوت مخاطبش رو دقیقا میبره همونجا که مرحوم شکسپیر مد نظرش بوده! تازه با چاشنی سیاست بیشتر و جهانبینی امروزی تر و کاربردی تر!!!

ابتکار و خلاقیت این تیم اجرایی و قدرت بیان و لحن و عروسک گردانی با کمترررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررین امکانات ممکن بدون تپق ، خطا یا اشتباه و بدون اضافه گویی در کمترین زمان اما مفیدترین انتقال مفهوم! چیزی بجز ... دیدن ادامه ›› شاهکار نیست!

من شگفت زده شدم چون طنز فاخر در اطرافمون و آثاری که بهشون دسترسی داریم تقریبا نایابه. دست مریزاد

مثلث ثابت کرد کله کوچیک و بزرگ واقعا با هم فرق دارن و هر مقامی شان و لیاقت و توان خودش رو طلب میکنه و فقط آدمهای پشت کوهی باور میکنند که اوضاع بهتر میشه با هر کله کوچکی!

نمیدونم فرصت چقدر هست و خوشبختانه دیدم که نمایش هر شب سولد ات میشه، پیشنهاد میکنم تا وقت هست بشتابید که از دست دادن این نمایش سخت موجب خسران است چون احتمالا هرگز مشابهش را نخواهید یافت.

5 ستاره درخشان با افتخار
ممنون بابت نظر زیبا و حمایتتون 🙏❤️
قیس یساقی
آقا خیلی مخلصیم دم شما گرم 😅😅😅❤️🙏🙏 ممنون که انقدر لطف دارید
من خیلی هم مهربان نیستم حتما کارتون خوب بوده که مجبور به تعریف شدم یعنی چاره‌ای برام نذاشتید، ممنونم
آخه که دوباره رفتم توی حال و هوای مثلث دلنشین و دوست‌داشتنی❤️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بلیت فروشی پنجشنبه نهم خرداد کی آغاز خواخد شد؟
روزهای جدید از امروز ساعت ۱۴ فعال میشود
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دورهمی دوستانه و گپ و گفتهای خودمانی برای پا گرفتن یک نمایش؟
یا
نمایشی رندانه برای نقد روابط دوستانه پشت صحنه و اثراتش بر تئاتر؟
-----------------------------------------
اعتراض به سانسور و سانسورچی با طنازانه ترین و نرمترین صورت ممکن؟
یا
پذیرش سانسور و تن دادن به آن با سیمایی انتلکچوال گونه؟
-----------------------------------------
دوستی و رفاقت و روابط نزدیک عوامل؟
یا
منافع شخصی و اهداف خاص و علایق پنهان زیر نقاب دوستان؟




قطعا ... دیدن ادامه ›› دیدن نمایش رو توصیه میکنم، فضای نمایش بقدری صمیمیه که انگار با رفقا نشستی توی کافه یا رفتیم مهمونی و داریم بگو بخند میکنیم! یعنی انگار ما هم وسط بازیگراییم! دیوار چهارم سر جاشه و نشکسته اما انگار شکسته و با اینکه کار تعاملی نیست اما انگار هست!

نمایشیه که هست اما انگار نیست و بازیهایی میبینیم که انگار بازین اما بازی نیستن! بازیگران گاهی اغراق شده بد بازی میکنن اما تماشاگر بازی خوب میبینه!
موضوع خیلی ساده است اما توی ذهنت می پیچه؟ قهر و آشتیاشون مثل مال خودمونه، با این نمایش غریبه نیستیم اما چیز جدیدی هم داریم میبینیم!

خلاصه از اوناست که باید دید، خیلی قابل توصیف نیست

خسته نباشید یه عوامل محترم و امید موفقیت بیشتر در آینده
شما که اینجوری گفتین دیگه باید دید :دی
۰۱ اردیبهشت
محمد کارآمد
نسیبه جان امیدوارم لااقل زیاد اذیت نشده باشی اینبار شرمنده شما شدم امیدوارم در نمایشهای بعدی به سلیقه هم نزدیکتر بشیم 💕
نه بابا این چه حرفیه
تماشاش خالی از لطف نبود.
کارای اینطوری چندتایی دیدم؛
جمع دوستانه‌ای که درگیر ماجراهایی هستن.
و اتفاقا برام خیلی جذابه این فضا.
اینجا شلختگی و همهمه‌ی کار برای من یکم زیاد بود و کلافه شدم؛ وگرنه اتفاقای جذابی توش میفتاد ... دیدن ادامه ›› از قضا و هی با خودم می گفتم حیف از این ایده…
مثلا اون قسمتی که پیشنهادات برای طراحی نمایش بود، خیلی چسبید؛ یا بخش مربوط به سانسورچی‌ها.
ممنونم از پیشنهادتون قربان
۰۴ اردیبهشت
نسیبه
نه بابا این چه حرفیه تماشاش خالی از لطف نبود. کارای اینطوری چندتایی دیدم؛ جمع دوستانه‌ای که درگیر ماجراهایی هستن. و اتفاقا برام خیلی جذابه این فضا. اینجا شلختگی و همهمه‌ی کار برای من یکم ...
نسیبه جان من ردیف بالا بودم 8 فکر کنم و از اونجا تسلط به صحنه و اتفاقات عالی بود و همه چیز مجزا دیده میشد و همهمه نداشت برام شاید من شانس اوردم که نزدیک صحنه نبودم
۰۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
https://www.instagram.com/reel/C5GtWVROF-H/?igsh=OWNmNmVtb3Y2bnE2


امیدوارم بشه فیلم کامل این مستند رو پیدا کرد، لطفا کپشن کلیپ رو با دقت بخونید
دوستان خوب هنر دوستم
عوامل این نمایش نه آشنای بنده هستند نه دوستی و رفاقت و شناختی ازشون دارم
تا بحال نمایشی رو تبلیغ نکردم و اصولا اینکارو زیاد نمی پسندم
اما
در برابر زحماتی که عوامل این نمایش کشیده اند و زجری که برای ساخت و تولید آن متحمل شده اند خودم را مدیون میدانم که برای ادامه راهشان و تشویق و دلگرمی ایشان تلاش کنم تا نمایش شاخص و فاخر اسب قاتلین بیشتر دیده شود چون از نظر بصری شاهکار نمایش معاصر ماست
از نظر فهم داستان و اشنایی با آنچه قرار است دیده شود هم پیشنهاد میکنم فیلم تراژدی مکبث را قبل از نمایش یکبار ببینید و با دست پر وارد سالن شوید
تجربه نابی که دیدن این نمایش به شما هدیه میکند تقریبا با امکانات نمایشی ایران بی مانند خواهد بود
به امید تکرار روند خوب این گروه نمایشی 💕
سپاس از محبت و حمایت شما
۲۵ فروردین
از نگاه شما و همراهی‌تان با گروه نمایش «اسب قاتلین» سپاسگزارم
۲۵ فروردین
ممنونم از همراهی شما دوست عزیز
۲۵ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حیرت انگیز، اعجاب انگیز و مبهوت کننده و توصیفاتی از این دست بشدت برازنده فرم اجرایی این اثر میباشد، واقعا من به ساعتهایی فکر میکنم که کارگردان در تاریکی مطلق بارها و بارها بازیگران رو به تمرین واداشته تا بتونن بدون کمترین اشتباهی چنین صحنه های خارق العاده ای رو اجرا کنن!! من تماشاگر سختگیری هستم و کمتر پیش میاد خیلی راضی از سالن خارج بشم، اما از دیشب هنوز روی هوام و با توجه به امکانات ایران باورم نمیشه که چنین شاهکاری دیدم واقعا هزار آفرین به این گروه هنرمند و پرتلاش، در مورد متن هم که دوستان ایراد گرفتند من فرض رو فقط بر آشنا نبودن با فضاهای مالیخولیایی و اکسپرسیونیستی میگیرم و به همه حق میدم که از نظر سلیقه این سبک رو نپسندند و از بازی تکرار و روایت از زوایای مختلف خسته بشوند اما برای شخص بنده که دوستار این سبک هستم این نوع روایت داستان و اتفاقا متن نمایشنامه بینهایت جذاب و گیرا بود و با توجه به اینکه فرم دقیقا بر متن و متن دقیقا بر فرم اجرایی نشسته بود، گذر زمان حس نمیشد و من از شروع داستان تا انتها متوجه هیچ چیز جز اجرای جاری بر صحنه نبودم!
فیلم مکبث برادران کوئن نسخه مناسبیه برای درک بهتر این نمایش از نظر داستان روایت شده اما زیر قصه این نمایش برای من با انتخاب کاراکتر و بازیگر خاصی که بعنوان سردسته شورشیان انتخاب شده بود بشدت سیاسی و روایتگر وضعیت حال خودمون بود و این هوشمندی نویسنده برام مثل فرم اجرا جذاب و شگفت انگیز و احترام آمیز بود.
به همه دیدن این نمایش رو توصیه میکنم لااقل برای تجربه فرمی در حد نمایشهای بین المللی از اون نمایشها که عکسها و کلیپهاشو با حسرت نگاه میکنیم
دیدار دوستان اتفاق شیرین دیشب بود و البته شناخت زاویه عجیب جناب کیانی که بشدت با مخالفت با چیزهای خوب احساس خاصی بهشون دست میده که باید بشدت باهش بحث. و. گفتگوی جانانه داشته باشم تا دست از تخریب خوبها برداره😜
سپاس از نگاه زیبای شما دوست عزیز🌹🙏🏻❤️
۲۳ فروردین
محمد کارآمد
امیر جان آش شورتر از این صحبتهاست که کسی وقعی به تاریکخانه نمایشها بنماید، دوستان اینروزها حتی اجازه برگزاری تیاتر و کنسرت زیر زمینی رو هم داده اند و مثلا خودشون رو به ندیدن میزنند و فقط سوپاپ ...
کاملا قبول دارم جناب کارآمد، واقفم یه فوبیای بی ارزش دارم که باعث میشه به نکات سیاسی اشاره نکنم ، اونم داستان خودشو داره ولی میدونم بی اعتباره
۲۴ فروردین
سپاس از نگاه زیبای شما🌹🙏
۲۵ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خب خداروشکر قسمت شد این اجرارو دیدم و خیالم راحت شد که هیاهوی بسیار برای هیچ گاهی دوستان اینکاره رو هم مسحور میکنه!!! نقدهای دوستان رو هم خواندم و دیدم جناب خدایی و کیانی و عزیزان نادیده اما آشنای هنر شناس هم وقتی به لباس لخت پادشاه میرسند، گاهی شجاعت کودکانه فریاد زدن لختی پادشاه رو از دست میدهند یا انقدر در جاذبه نمادها میمانند که برای توجیه به بازتولید نماد روی میاورند و تا جایی پیش میروند که مناسک جدید و مذاهب تازه و مسلکهای بدیع خلق میکنند و برای شرح آنچه نبوده قلم فرسایی میکنند که قطعا خود کارگردان محترم دلش میخواد بگه: حالا اینجوریها هم نیست و شما لطف دارید!!!

نمایشی ساده به وضوح شمس به همان سادگی که دیده میشود و بدون نیاز یه شرح و تفسیر و تاویل، نمایشی با پتانسیل بالا اما با حلقه ای گمشده! چیزی که کمبودش آشکارا نمایش را از اوج تا میانه پایین آورده و چفت و بست داستان نیمه تمام و میان باز (برخلاف اصغر فرهادی طور یعنی ته باز) رها شده و سرش به تهش آنچنان نمی‌آید.

از نظر شخصی من نمایش بشدت نخ نما و دور از زمانه ساخته شده و ذهن خلاق تماشاگر امروزی را نمیتواند به چالش بکشد چون سالها از روزمرگیهای جامعه عقبتر قرار گرفته است، اما بازی خوب طراحی صحنه مناسب و نحوه روایت خلاقانه دیدن اثر را خالی از لطف نمیکند و در آخر تماشاگر احساس مواجه با نمایشی بی ارزش را ندارد و از دیدن آن پشیمان نخواهد بود.
آقا با وجود اینکه اصلاً باهاتون موافق نیستم ولی کیف می‌کنم متن‌هاتون رو می‌خونم، عالی و صریح و دقیق می‌نویسید. دمتون گرم♥️♥️🌹🌹
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
این اصطلاح " هیاهوی بسیار برای هیچ" رو جدیدا همه دارن استفاده می کنن :D
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
سوزان
این اصطلاح " هیاهوی بسیار برای هیچ" رو جدیدا همه دارن استفاده می کنن :D
خب خداروشکر من از اون جدیدنیا نیستم و با سنی نزدیک بخدا از همون زمان شکسپیر این اصطلاح یادم مونده، اما حقیقتا اگر زیاد استفاده میشه و نخ نما شده باید بگردم بجاش یک چیز دیگه پیدا کنم ، مرسی که گفتید ، اما خدایش اصطلاح کاملیه و منظور رو خوب میرسونه🎉
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سانسور می‌تواند به عنوان یک فرصت برای بروز خلاقیت در هنر و ادبیات مورد بررسی قرار گیرد. هنرمندان و نویسندگان با توانایی مقابله با این محدودیت‌ها و انطباق با شرایط، می‌توانند آثاری شگرف و بی‌نظیر را خلق کنند که در برابر زمینه‌های سانسور و اعتراضات جامعه، مقاومت می‌کنند،یکی از نکات مهم در این رابطه، توانایی هنرمندان و نویسندگان در مواجهه با محدودیت‌ها و انتقادات است. برخی از آثار برجسته‌ای که در زمینه‌های مختلف هنری و ادبی به وجود آمده‌اند، در شرایطی از سانسور و محدودیت‌های فرهنگی و سیاسی به وجود آمده‌اند.
در زمانه‌ای که اطلاعات و ارتباطات به راحتی در دسترس همگان قرار دارد، سانسور به یک چالش جدید تبدیل شده است. اما هنرمندان و نویسندگان همچنان توانایی دارند که با استفاده از ابزارهای مختلف، از جمله انتقاد، انطباق، طنز ، اثرات مثبت و خلاقیت‌های بیشتری را برجای بگذارند.
هجو در تئاتر یکی از ابزارهای زبانی و نمایشی است که با استفاده از طنز و طعنه، به منظور انتقاد یا مسخره کردن افراد، ایدئولوژی‌ها، موضوعات یا اتفاقات به کار می‌رود. هجو به عنوان یک شکل از هنر سخنرانی و نوعی انتقاد غیررسمی به شمار می‌آید. این ابزار زبانی در تئاتر برای ایجاد طنز و کمدی به کار می‌رود، اما معمولاً دارای هدفی انتقادی و تند است.

در تئاتر، هجو می‌تواند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، با استفاده از شخصیت‌ها، صحنه‌ها، یا موقعیت‌های خاص بیان شود. هجو ممکن است از واژگان سرد ... دیدن ادامه ›› و تیز، طعنه‌آمیز، یا از موقعیت‌های کمدی برای ایجاد طنز و انتقاد استفاده کند. این ابزار نه تنها برای خنده و سرگرمی استفاده می‌شود بلکه می‌تواند مفاهیم عمیق‌تری را نیز به نمایش بگذارد و تفکرات اجتماعی یا فرهنگی را بازتاب دهد.

در نمایش "از نظر سیاسی بی ضرر" همه چیز از نام نمایش آغاز میشود و مخاطب هوشمند متوجه میشود که در سیاسی ترین برهه زیستش در این مملکت اصولا نمیتوان بی ضرر حرکتی انجام داد البته باید دید این ضرر به کدام سمت متمایل است! از طرفی کارگردان نمایش در ابتکاری دوست داشتنی همه لایه های عرفی و اخلاقی اتفاق جاری در صحنه را زدوده و تماشاگر را با داستانی عریان از وقایع جاری روزمره اش تنها گذاشته است و جالب است که طنز ماجرا اتفاقا از وقایع حقیقی که هر روز تجربه میشود سرچشمه گرفته و با تلنگری به مخاطب گوشزد میشود که زندگی اینروزهای تو همینقدر عجیب و غریب و از دیدگاه بیرونی مسخره و کمدی و هجوآمیز است و فقط این تو هستی که نمیخواهی باورش کنی! مثلا رقابت بر سر قتل برای امرار معاش! یا لودگی و حماقت از حد گذشته لوس بلاگری برای کسب شهرت حتی به قیمت جان! یا تدریس و تحصیل اختلاس! اجبار نویسندگان به ترک فعل نوشتن! و مثالهای احمقانه بیشماری که برای ما از فرط تکرار به عادت تبدیل شده اما از نگاهی بیرونی تا حد جنون باورنکردی و رعب آور و ترسناک است.
بپذیریم زندگی ما کمدی است کمدی سیاه!
دوستی با کیانی هم داستانهای خودش رو داره یکبار باهاش میری نمایش قتل در کاخ رو میبینی که از بهترینهای هجو و کمدی تئاتر ایرانه در همه زمینه ها اما ایشون تریپ ناراضی برمیداره و خلاف جمع اخماشو میکنه تو هم که مثلا من خیلی میفهمم و در شان من نیست به اینها بخندم ! بعد یهو میاد بهت نمایش "دروغگو دشمن خداست"" رو معرفی میکنه که با هیچ کدام از نظرات قبلیش همخوان نیست و گند میزنه به اعتبارش و اعتمادت! توی این حال و هوایی که دوباره با اعتماد بنفس کیانی وارش، سروکله اش پیدا میشه و با اصرار نمایش " وقتی آنقدری ... " رو معرفی میکنه و تو میمونی که الان با کدوم کیانی طرفی اون خوبه؟ اون کار بلده و منتقد باسواده؟ یا اون کیانی نوجونه که روی دنده لجه و آسمون و به ریسمون میبافه تا از چیزی ناخوشایند یک فلسفه باسمه ای دربیاره و بچپونه بهت یا برعکس با یک گروه تئاتری لج افتاده و خوبشون رو بد نشون میده؟ البته که این آخریو خدایش ازش ندیدم چون تئاترهایی که میگه بده رو نمیرم ببینم و بهش اعتماد میکنم معمولا، پس نمیدونم اون بداش واقعا بد بودن یا بدانگاشته شدند توسط منطق العجایب کیانی؟!
خلاصه اینبارم خام رفاقت با ایشون شدیم و راهی نمایش وقتی آنقدری ... و ای خدا که باورم نمیشد در سالن کوچک و تقریبا مهجور استاد انتظامی با یک شاهکار واقعی روبرو بشم و همه ناراحتی هام از نمایش قبلی و مزخرفات کیانی یکجا شسته بشه و با همه وجود کیف کنم و درود به شرف کیانی زمانه بفرستم، تا جایی که دیدم اگر خودم راجع به این نمایش چند خط بنویسم به مکتشفش یعنی کیانی خیانت کردم پس یادداشت جناب موسوی کیانی رو باز نشر میکنم چون تقریبا باهاش همنظرم و قلمفرسایی اضافه رو در این مورد بیهوده میدونم و از صمیم قلب برای این گروه نمایشی آرزوی موفقیت در کارهای بعدیشون رو دارم، کارگردانی ورای عالی بهمراه بازیهای بجا و متناسب برام تجربه ای بینظیر ساختند ، درود سپاس به این گروه فوق العاده.

------------------------------------------------------------------------------------------------
قال کیانی (ع)

// آنقدری که لازم بود ... دیدن ادامه ›› زجرمان نداد... //
خب این نمایش برایم طلسم شده بود، می خواستم حتماً با یک دوست تیاتری ببینم، چون مخاطبان تئاتر خوششان آمده بود...
این بار هم رابطه عاشقانه...
خب خدا را شکر مثل " هیدن " به بیراه نرفته بود و مستقیم یک موضوع را هدف قرار داده بود... و آن هم " عشق " است.

یک صاحب سرمایه منزوی، با ۲ دختر تنها در حومه شهر زندگی می کنند و زنش فوت کرده... حالا از دختر خدمتکار خوشش آمده و به اصرار و تهدید و قفل کردن در باغ می خواهد دختر را نگه دارد...
شخصیت پردازی مرد طوری است که برده داری نوین را یادآوری می کند.. چرا به زور کسی باید عاشق باشد؟ قفل کردن در باغ؟

اما مرد که فئودال است فقط کار می کند و دوستی ندارد، دوری از شهر و دسترسی نداشتن به امکاناتی مثل کافه و سینما و تیاتر و کلاپ و... دیگر بله قربان گفتن های زیردستان اش اقناعیش نمی کند...
او سعی دارد اقتدارش را به رُخ زن بکشد... اما باز هم اقناع نمی شود... نیّت او به ظاهر عشق است یا قلمرو طلبی که البته یکی از دلایل ازدواج است در همه جای دنیا، حال چه خودآگاه باشد چه ناخودآگاه... اما به نظر می رسد تنهایی و نداشتن سرگرمی و جمع های دوستانه و نیز هویت فردی مرد که ارباب زاده است او را به کنترل گری و تحقیر بصورت ناخودآگاه واداشته است...، موضوع تنوع و سرگرمی زمانی پُر رنگ می شود که روابط مرد و زن به شکل بازی تغییر می کند مرد با کلاه گیس نقش زن و زن نیز موظف است نقش مرد را بازی کند، اما مرد از تحقیرهای خودش که اینبار از زبان زن می شنود تحمل نمی کند و بازی را نیمه کاره رها می کند...

اما رابطه مرد با دخترانش هم خوب نیست با زن خدمتکار خوب نیست، نگاه بالا و پایین به خدمتکار زن، دختران و دیگران نیز هویداست...
اما در مورد رابطه اش با زن چیزهایی مشهود است...
زن تا جایی از این اقتدار و حرف شنوی لذت می برد مثل برانگیختن حساسیت مرد نسبت به گفت وگو با پسری ۱۵ ساله یا زمانهایی که در نقش مرد ظاهر می شود. در جاهایی نیز تحقیرها را تحمل می کند و انگار شخصیت مرد را می پذیرد اما در نهایت در صحنه آخر تاب و تحمّل از کف می دهد و مرد را از اتاقش بیرون می کند..

اما " شی شدگی " ویژگی اصلی این اجراست..
دوربین هایی وجود دارد که تصویر را از روی صورت بر می دارد و بروی اشیا زوم می شود اجرا قصد دارد روابط را از ۲ کاراکتر اصلی به جامعه تعمیم دهد...
یا در قسمت های دیگر، مرد و زن روبروی هم نیستند و با هم صحبت می کنند و آنها قصد دارند ( به خصوص زن ) که احساساتش یا حرف هایش را مخفی کند و زوم دوربین روی حرکات دست و پا ذهنیات طرفین را به اجرا بگذارد..
یا در پرده میز غذا، زمانی که جای مرد و زن عوض شده، مرد صورت زن را روی ماکارونی فشار می دهد و زن صورت را برمی دارد و چهره اش فقط غمگین است و در مانیتور دورتر صحنه ای را می بینیم که زن، مرد را که روی تخت خوابیده کتک می زند و مرد نیز گویی به تخت بسته شده، چرا که از خود دفاعی نمی کند، حتی دستش را روی صورتش نمی گذارد که سیلی نخورد،
و به نظر می رسد این فیلم در حال پخش هم اکنون در ذهن زن با آن چهره چرب و آغشته به غذا در حال مرور شدن هست... البته دیالوگ هایی رد و بدل می شود که بصورت زیرنویس روی مانیتور دیده می شود ولی به علت دوری ام و البته همزمانی با نگاه کردن به بازی ها متوجه دیالوگ ها نشدم.

در ادامه به این نکته اشاره می کنم که اجرا جواب متعّینی به روحیات طرفین نمی دهد یعنی معلوم نمی شود که بازی تعویض زن و مرد به خاطر پر رنگ بودن قسمت " آنیمایی " مرد است که به صورت بازی بروز می یابد، یا صرفاً تنوع و لذت بردن و سرگرمی است مثل لذّت بردن از یک بازی...
و از طرف دیگر در مورد زن خیلی واضح و آشکار متوجه نمی شویم با یک کاراکتر به شدت مستقل روبروییم که به بازی تن می دهد تا در نهایت فرار کند یا خود زن نیز نه تنها از تحقیرهای مرد از درون لذت می برد و حتی مرد را جذّاب کرده و زن نیز کم کم به سمت مرد تمایل پیدا کرده و شاید عاشق مرد نیز شده باشد و مخالفت هایش در مقابل مرد صرفاً نمود ظاهری رفتارهای زنانه است.

اما هر چه بود یک رابطه عاشقانه قوی می خواست تا ببینیم زجرمان می داد یا نه؟ و البته محدودیت ایران بشدت موثر است..
اجرا باید در فضای بزرگتر انجام میشد و آن فیلم کتک خوردن مرد روی تخت نباید حواس مخاطب را از بازی های سر شام پَرت می کرد..

به نظر می آمد اجرا قصد دارد با تعداد دوربین های فراوان و نشان دادن پشت صحنه و با دیالوگهای ساده و مستقیم و دمَ دستی و مانیفست های بلند و بیان خودشیفتگی مشخص مرد به مخاطب بگوید ببین:
" اینجا صحنه یک نمایش است، همه کاراکتر با تمام درونیاتش و با تمام خصوصیاتش، تجربیاتش، تناقض هایش، احساساتش عین روانکاوان جلوی چشم ات گذاشتم، تا در نمایش غرق نشوی دست به همزاد پنداری، قضاوت کردن، جانب کسی را گرفتن، و تاویل های مختلف براساس خیالات و زیست-تجربیات خودت دست نزنی...
این زن و مرد قصه ما، عینیت جامعه امروز ماست...
جامعه ای که بربریت مدرن دارد، فقط کافی است کمی آزادی بدهی و ببینی چگونه مناسبات عوض می شود شاید حتی اگر به همان زن مستقل قدرت مطلق بدهی او نیز مسیر مَرد را می رود، انسانیت در بوق و کرنا شده به محاق می رود و حیوانیت رو می آید...

حال می خواهد این رابطه ، رابطه کاری مثل رابطه کارگر و کارفرما، ارباب و نوکر باشد یا رابطه های خانوادگی مثل پدر و دختران، نامزد پدر و دختران، و بالاخص رابطه های عاشقانه باشد،
رابطه ای که به شدت پیچیدگی های زیادی درونش وجود دارد..

و این اتفاق در حال حاضر در قرن مثلاً ۲۱ در عصر تکنولوژی می افتد و نه ۲۰۰ سال گذشته..

مجتبی جدی در مقام کارگردان با بُلد کردن آکسسوارهایی مثل بلندگو، دوربین و مانیتور در قصد یادآوری " مدرنیته فضای نمایش " دارد و بگوید داستان برای زمان " حنا دختری در مزرعه " نیست، بلکه کنون ماست...
یا با لباس های متفاوت و حتی ساختن اتاق خواب، میز غذا و سبد میوه و نیز برف و باران بر خلاف اجراهای معمول مُدرن و پُست مدرن تصویری عینی از فضای خانه و یا محل کار ( مرغداری و مزرعه ) بسازد، تا واقعی بودن شخصیت ها ( مرد، زن، دختران و... ) برای مخاطب ملموس شود.
اما نکته منفی نیز وجود داشت، آن هم حیوان آزاری...
(بازیگر مرد، تعمدا مرغ را درست بغل نکرده بود و باعث حیوان آزاری شد‌. که حقیقتا دلیل و توجیهی نداشت و گویا این حرکت هر شب تکرار شده است. )

در مجموع به نظر میاد قسمت هایی از نمایشنامه حذف شده و قسمت هایی نیز به خاطر ممیّزی سانسور شده و قسمت هایی نیز در فضای تئاتری امروز کشورمان قابل اجرا نیست...
اما مهمترین ایراد نمایش کوچک بودن صحنه است که یکی قسمتهای تاثیرگذار که همانا کتک خوردن مرد از زن روی تختخواب است و البته دیالوگ های بین شان، توسط تعداد زیادی از تماشاگران ( و البته خودم ) قابل مشاهده نبود..
و در این بین من فقط یه نکته به ذهنم میرسه :
کیانی جان چرا زودتر نرفتی ببینی کارو ؟ -_-
۲۳ دی ۱۴۰۲
درود خدایان بر محمد آقا کارآمد و نیز میثم خان هنزکی ( مشتاق دیداره )
عرض به خدمت شما و نیز میثم خان، جریان همان طلسمی بود که عرض کردم، با توجه به شناختی که از کارهای مجتبی جدی داشتم و البته تئاتر " اَمان " در جشنواره هامون و نیز آشنایی و ارادت خدمت ایشان، می دانستم کار خوبی است و براساس کارهای قبلی اش، می دانستم که باید از تئاترش رمزگشایی شود، کامنت های مخاطبان عمومی تئاتر که به تئاترهای کلاسیک بیشتر علاقه مند هستند، فریبم داد، حس کردم با تئاتری شبیه " شیهیدن " یا " ارور ۴۰۴ " هر دو از آثار عباس جمالی (که اتفاقاً رابطه ای صمیمی بین دو عزیز جمالی و جدی برقرار است) و پیچیده و نیازمند یک متخصص حرفه ای برای رمزگشایی است باید در کنار خود داشته باشم و دو ساعتی به گفت و گو بنشینیم و با نقد ۱۰۰۰ کلمه ای لذت دیدنش کم می شود..
جمعه هفته پیش قصد عزیمت داشتم برای دیدن، اما به سرماخوردگی مبتلا شدم و لاجرم برای عدم سرایت بیماری در خانه ماندم...
و در نهایت ... دیدن ادامه ›› سه شنبه که فکر می کردم روز آخر است به دیدار شتافتم و در عین ناباوری با یک تئاتر ساده و روان حداقل از نگاه خودم مواجه شدم.
افسوس خوردم چرا زودتر نیامدم که دیگران بیشتری را در لذت دیدنش سهیم کنم...
وچهارشنبه بعد از اتمام نمایش " همکارها " بیشتر افسوس
خوردم که چرا سمندریان اجرا نرفت...
چرا قاب های شی شدگی مثل ارور ۴۰۴ روی پرده بزرگ آنجا نبود، چرا میز آرایش اتاق خواب و تصویرهای کلوز آپ از لوازم و آرایش و آینه را روی پرده بزدگ سمندریان ندیدم و چه حیف...
و چقدر حیف که این همه قابهای تماشایی در مانیتورهای کوچک انتظامی دیده نشد...

چیزی برای من در تئاتر بسیار مهم است و آن هم " مواجهه ناب" است..
مواجهه ای بدون قضاوت و پیش داوری...
فقط نویسنده و کارگردان و در نهایت بازیگران...
حتی به پوستر نگاه نمی کنم، بروشور نمایش را قبل از اجرا نمی خوانم، خلاصه که اصلا و ابدا...
فقط کامنت هایی که را می بینم توصیف کلی دارد را می خوانم و اگر به اثر بپردازد همانجا خواندنش را متوقف می کنم...
و بارها و بارها تئاتر بَد دیدم مثل ۳ تئاتر قبل از همین تئاتر..

امیدوارم حتی اگر در سمندریان اجرا نرود در یک سالن مناسب اجرا برود و در کنار هم یکبار دیگر ببینیم و لذت ببریم...

اگر از " تاکسیدرمی " خوش ات نمی آمد " دشمن خدا " را پیشنهاد نمی کردم، البته متنی مثل " زجر " برایش نوشتم که با توصیه خودت ویرایش نکردم و انتشار ندادم...
راستش " دشمن خدا " را دوست داشتم و در چارچوب های خودش تا جاهایی خیلی درست بود و شوخی هایش شور شد و به سمت استندآپ کمدی پیش رفت البته نه تمامی قسمت هایش، ولی چون به قول فوکو به کنون ما مربوط است و نیز علاقه ات به " تاکسیدرمی " که باز هم به کنون ما مربوط بود و جذبش شدی ( منو خیلی جذبم نکرد...) پیشنهادش دادم...

" آنقدری که باید.... " همان طور که گفتم، بضاعت تئاتر ماست، اگر خوش ات نمی آمد پیشنهاد دیگری فعلاً برایت نداشتم...
کارهایی شبیه " آنقدری که باید... " جزو علایق برتر من در حوزه تئاتر رئال است، و بعد کارگردانی دلپذیر جدی با دادن پاساژهایی
بین متنی که در هنگام دیدن نمایش به مخاطب اجازه همراهی با جهان اثر را می دهد، کارگردان اتمسفر اثر را به خوبی درک می کند و المان های درستی برای انتقال به تماشاگر ارائه می دهد و اضافات ندارد مثل " هیدن " به بیراهه و تلفیق ژانر نمی رود قصدش مرعوب کردن تماشاگر با بمباران اطلاعات ندارد یا به صورت کلی، " هیاهو برای هیچ... " ندارد.
و در نهایت هنوز بارقه هایی از " امید به تئاتر " برایمان نگهداشت بعد از دیدن چند " دَری وری "..
و اکنون نیز خشنودی ام فزونی یافت چون این بار توانستم اعتماد از دست رفته ام را بازیابی کنم و از آن مهمتر از این تئاتر لذت بردی...
۲۳ دی ۱۴۰۲
این بار توانستم اعتماد از دست رفته ام را بازیابی کنم ، فعلا بله امیدوارم در این راه ممارست به خرج بدی
مبحث تاکسیدرمی و دشمن خدا از هیچ جهتی با هم قابل مقایسه نیست و متاسفانه نگاه اشتباهی به علیت تفاوت و مشابهت این دو اثر داری که نقطه شروع مفارقت ماست
۲۳ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
https://www.instagram.com/reel/C1U5_-hMLik/?igsh=MWZteWJ2Z29mMmhhdQ==

سلام دوستان خوبم ، این مجموعه کاملا دغدغه فرهنگی آموزشی داره و ساخته خواهرمه ، لطفا ببینید و اگر مطلوب نظرتون بود با دوستان به اشتراک بذارید تا بیشتر دیده بشه، با تشکر از لطفتون.


این لینک اصلی کانال توی یوتیوب است https://youtube.com/@Roujaneh
توجه توجه

همه کاراکترهای این فیلم حقیقی بوده و بصورت صد در صد از افراد واقعی و آشنا و نزدیکان و شاید خودِ ما در فیلم استفاده شده است، لطفا بشدت ناراحت شویم و از این مشابهت احساس شرم کنیم:


https://www.instagram.com/reel/C1Py9BAP8kN/?igsh=ZDlwZHd2cDc3MnBy
خب خداروشکر هر دو بازیگر مورد علاقه ام هم گند زدند به اعتبارشون و باعث شدند کور سوی امیدم به سینما و تلوزیون و سریال ایرانی که سالهاست نمیبینم هم نابود بشه و باخیال راحت از زیر پوسترها و بیلبوردهای رنگارنگ شهر عبور کنم به سریال و فیلم خارجی که قراره ببینم فکر کنم و از این همه ابتذال و کثافت و شوخی جنسی حقیر و تبلیغ شوگرددی و پیرمرد/پیرزن هول و دختر و پسرهای بی مغز پول پرست بی نمک لوده دور و دورتر بشم.

پ ن : همه چیزمان دیگر به همه چیزمان میآید استثنا هم نداریم واقعا شاید سانسور دهه هفتاد بهتر از آزادی اینگونه حقیر فیلمسازانمان باشد
پ ن2 : بر حسب اتفاق در سفر بخاطر دوستم دو قسمت دیدم و نابود شدم
*▪️استالین ( ژوزف)*:
«تصمیم» با «رأی‌دهندگان» نیست؛ با کسانی است که «رأی»ها را «شمارش» می‌کنند!
           
*▪️بزرگ علوی*:
با کشتنِ «شپش»، سر از «خارش» خلاص نمی‌شود، شپشِ دیگری، همان «مأموریت» را انجام می‌دهد؛ سر را باید «ضدِعفونی» کرد!

*▪️جرج اورول*:
مردمی که «سیاستمدارانِ فاسد» را انتخاب می‌کنند «شریکِ جرم» هستند، نه قربانی!

*▪️چرچیل ( وینستون)*:
وقتی «اسب»ها را به «میدان مسابقه» ... دیدن ادامه ›› راه نمی‌دهند، هر «خر»ی می‌تواند «پیروزِ» مسابقه باشد!

*▪️سقراط*:
انسان به اندازه‌ای که «پرسش»،«نقد» و«شک» می‌کند؛ «خردمند» است!

وقتی «سایه»ی آدمهای «کوچک» در حال «بلند» شدن است؛ «آفتابِ» آن سرزمین، دارد «غروب» می‌کند!

*▪️عزیز نسین*:
انسان فقط در قبال «گفته»هایش «مسؤول» نیست، در برابرِ «سکوت»هایش هم «مسؤولیت» دارد!

*▪️فرانکلین روزولت*:
در سیاست، هیچ پدیده‌ای «اتفاقی» نیست؛ هراتفاقی، «برنامه‌ریزی» شده است!

*▪️مارتین لوترکینگ*:
تا «خَم» نشوید، کسی «سوار»تان نمی‌شود!

کسانی که «اجرای عدالت» را بارها به «تأخیر» می‌اندازند، قصدِ «تحقق» آنرا ندارند!

اگر کسی یک بار، مرا فریب داد، شرم بر او باد؛ اگر دو بار مرا فریب داد، شرم بر من باد

*▪️مارک تواین*:
آنجا که «آزادی» وجود ندارد، اگر«رأی دادن»، چیزی را «تغییر» می‌داد اجازه نمی‌دادند کسی رأی بدهد!

*▪️مهاتما گاندی*:
اگر«جرأت» نداری «حرف ِحق» بزنی، دست‌کم برای کسی که «حرف ناحق» می‌زند، «کف» نزن!

*▪️نیچه ( فردریش )*:
«آینده» از آنِ کسانی است که به «استقبال»اش می‌روند!

*▪️هانا آرنت*
انتخاب از میان «بد» و «بدتر» ، «فرصت»ی است که برای «بدتر» شدن ، به «بد»ها می‌دهیم.
مک گافین چیست؟
اصطلاح مک گافین (MacGuffin) که معمولا در سینما استفاده می شود، به موضوع یا مفهومی اشاره می کند که در طول داستان همه شخصیت ها در جست و جوی آن هستند، اما در نهایت هیچ اهمیتی ندارد. در واقع مک گافین بهانه ای است برای اینکه شخصیت ها ابعاد مختلف خود را نشان دهند و در قالب یک درام کلی روابط و داستان هایی را با یکدیگر شکل دهند. ممکن است در ابتدای داستان یافتن مک گافین یا همان شی خاص برای بینندگان اهمیت بسیاری داشته باشد، اما به مرور از اهمیت آن کاسته می شود و توجه بیننده به روابط و داستان های بین شخصیت ها معطوف می شود. به بیان دیگر مک گافین جرقه شروع داستان را می زند، اما در ادامه اهمیت خود را از دست می دهد. اجازه دهید مک گافین را با مثالی از آلفرد هیچکاک بیشتر توضیح دهیم. مک گافین می تواند نقشه یک هواپیمای جنگی یا تکنولوژی ساخت بمب اتم باشد. همه شخصیت های داستان به دنبال دستیابی آن نقشه یا تکنولوژی هستند، اما آیا واقعا برای بینندگان مهم است که جزئیات آن نقشه چیست؟ آیا خود نقشه یا تکنولوژی اهمیتی دارد؟ خیر! هیچکاک توضیح می دهد که در فیلم های جاسوسی، نکته یا رازی که جاسوس ها به دنبال آن هستند، غالبا یک مک گافین است.
چه توضیح خوب و بجایی
با این توضیح معنای مک گافین در این نمایش آنطورها که باید میخ خودش را در زمین نمایش نکوبیده بود درسته؟!

کمی بعدتر مطلب قبلی شما رو خوندم و متوجه شدم که اتفاقا به نظر شما خیلی نمایش درست و درمون هست
۰۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند داستان یا چند نمایشنامه زمانی که در یک مجموعه کنار یکدیگر قرار می‌گیرند در یک نقطه با یکدیگر در اشتراک هستند، شخصیت، زمان، درون‌مایه یا حتی ... دیدن ادامه ›› مکان نقطه اتصالی است که داستان‌ها یا شعرها را به یکدیگر متصل کند، اما در برخی مواقع داستان‌های یک مجموعه در هیچ کدام از موارد بالا ارتباطی با یکدیگر برقرار نمی‌کنند، ارتباط آنان در طرح‌واره مشترکی است که در هر یک از داستان‌ها یا نمایشنامه تکرار می‌شود. به عبارتی یک الگو تکرار شونده در پیش برد روایت به صورت مداوم در هر یک از داستان‌ها یا نمایشنامه تکرار می‌شود.

در نمایش اسفرود بیدم شاید نخ تسبیح دانه‌های این نمایش همان موجودیت خیالی اسفرود با سرخر و تن لاکپشت و سینه نوشته خنده دارش باشد! یعنی مستند سازی که با شلاق PLAN C یا نهایی خود را اجرا میکند و استاد را به پت! تبدیل میکند! وقتی در اتاق بازجویی قرار میگیرد خود در PLAN C پلیس خوب پلیس بد قرار گرفته است و بعد شلاقش بعنوان المانی نمادین سر از اتاق خانم خانه دار مست و سردرگم که ساز زندگیش توسط همسری که هست و نیستش مجهول است! بسیار ناکوک نواخته میشود ، درمیآورد! حال نویسنده وارد میشود که خود در چنگال کارگردان اسیر و است و رپ میکند! و ماشین تحریرش برای مدتی عامل برونریزی درونی و خواسته های واقعی همسر قصه میشود! و در آخر راوی روی ویلچر داستانی مالیخولیایی تعریف میکند که از فرط باورناپذیری به کابوسی مسخره میماند اما پاهای زخمی گواه حقیقت آن است و انفجار غریب الوقوع او و نابودی همه چیز و همه کس در شعری طنازانه اما تلخ و کوبنده پایان بخش این تراژدی-کمدی زیست این صحنه و شاید صحنه واقعی زندگی غیرقابل توصیف ما باشد،البته شاید و شاید...


به جرات یکی از عمیقترین و تاثیرگذار ترین اجراهای همه دوران نمایشیم را دیدم و از فرط مشعوفی تا ساعتها فکرم مشغولش ماند و مانده است امیدوارم بتوانم دوباره برای فهم بیشتر نمایش به دیدارش بروم، بازیها عالی دکور مناسب نور خوب کارگردانی درجه یک دیالوگها دقیق و درست و خواننده از نظر صوتی و بصری در بهترین حالت.

تشکر صمیمانه از همه عوامل بنظر من جهش بلند بود نسبت به لانچر و برای اثر بعدی شما لحظه شماری میکنم
چه توصیف خوبی البته بهتر اولش یه هشدار اسپویل بدید برای کسانی که ندیدن
۰۴ آذر ۱۴۰۲
خیلی خوب انچه دیدیم را بیان کردید
به نظرم برداشت شما از واقعیت نمایش جالبتر و خواندنی تر بود
۰۸ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جنگ شادی

انتخاب اشتباه من و دیدن استند آپ کمدی بجای تئاتر باعث شد تجربه بدی داشته باشم و ای کاش بجای خرید بلیت با توصیه رفیق معتمد، خودم نگاهی به برگه معرفی نمایش میانداختم و با دیدن نام علی غریب بزرگوار و توانمند متوجه سبک اثر میشدم.
استفاده از دو دختر بچه شیرین و خوش زبان که دلیل اصلی غش و ضعف طرفداران این نمایش شده و زیرکی کارگردان در بازی گرفتن از دو ضامن فروش نمایش تا ابد! نقطه قوتی جالب و کم سابقه در نمایشهای ایرانی است که همه گونه، کارکرد مناسبی در بستر روایی و کشش دنبال کردن نمایش در تماشاگر ایجاد میکند اما همه چیز همین جا تمام میشود، چون نمایش چیزی برای ارائه ندارد جز خنداندن به روش خندوانه با شعار ((((دروغگو دشمن خداست)))) شنیدن و گفتن و عکس العمل نشان دادن به این جمله و باور از زبان دو کودک معصوم قاعدتا جذاب و قابل پذیرش است چون او بر این باور است که حقیقتا خدایی در جایی هست که با دروغگویی آزرده شده و غیره اما آیا ادامه این روند و رساندن این پیام به بزرگسالانی که دروغشان در حد گرفتن منصب ارشدی یا نمازخواندن یا نخواندن است! در جامعه ای که از زور دروغ و دروغگویی در حال سقوط کامل است، هنوز هم محلی از اعراب دارد؟ آیا اصلا دغدغه ای از جنس دروغگو دشمن خداست در جامعه بیمار و تحت فشار ما امروز مطرح است؟ در جامعه ای که به راحتی جای ظالم و مظلوم و قاتل و قربانی در روایتی چندماهه تغییر میکند! آیا نگاه سطحی به مسائل اخلاقی میتواند راهگشای تغییری در بطن ... دیدن ادامه ›› جامعه باشد؟

اما از نگاهی دیگر اگر نمایش را بدور از پیام و زیر قصه و منظور کنشگری اجتماعی و فقط در جهت خنداندن مخاطب در نظر بگیریم با توجه به عکس العمل تماشاگران و نظرات نوشته شده در تیوال بنظر میرسد این استند آپ کمدی توانسته موفق عمل کند و تماشاگرانش را راضی نماید که ای کاش تماشاگر ایرانی سطح توقعی بیش از شوخی ها و کلیپهای اینستاگرامی و تیک تاکی از خود نشان میداد و بخاطر وقت و پولی که صرف این اجرا کرده است، چیزی بیشتر از چند شوخی دم دستی رفاقتی که همه ما در پادگان و مدرسه و دانشگاه و پارک با رفقایمان داشته و داریم طلب میکرد.

من هیچ انتقادی به تیم سازنده ندارم و به همه خسته نباشید میگویم شما چیزی عرضه کردید که مخاطب از شما میخواهد، اشتباه از انتخاب من بود
جناب کارآمد عزیز چه خوب که در تیوال می نویسید و گفتگو می کنید ضمن احترام به نظرتون، اما درباره این اثر به گمانم با نگاهی تقلیل گرایانه برداشت و اشاره داشتید.. و بر عکس شما به نظرم اصلا اثر محدود به دو کودک ضامن فروش و یا یک استندآپ کمدی و یا تکرار یک جمله بدون مفهوم نیست.. اتفاقا در عین کمدی و طنز غالب در نمایش به مسائلی اشاره میشه که تنها نقد به یک سیستم یا یک وضعیت فعلی نیست. بلکه دامنه اش تا فرهنگ و تربیت خانوادگی و سنتی ایرانی می رسه. و اتفاقا بخش عمده این تربیت و فرهنگ از کودکی شکل میگیره و ریشه دار میشه. بخصوص در محیط آموزشی... و مطمئن باشید کار با کودک در تئاتر اتفاقا بسیار مشکله و روی لبه تیزی قرار داره که می تونه حتی باعث افت و سقوط یک نمایش بشه.
منتظر باز اجرای این گروه خوب هستم که مطلب کاملتری درباره اش بنویسم. که حتما در تیوال خواهم گذاشت. با احترام و ارادت.
۰۴ آذر ۱۴۰۲
محمد کارآمد
بزرگوار و عزیزید اگر آخر هفته ای راهی نمایشی شدید ما رو بیخبر نذارید🌹🌹
با افتخار..و حتما.
۰۵ آذر ۱۴۰۲
خیلی خوشحالم بالاخره یک نفر نظر منصفانه و دقیق داد، تقلیل دادن نظرات به تعریف از بازی زیبا و شیرین دو کودک که واقعا بازی خوبی داشتن منصفانه و واقع بینانه نیست.
امیدوارم سطح تئاتر پیشرفت کنه و انقدر سطحی برخورد نشه با تئاتر.
۰۴ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان عزیزم نگاه من به مذهب رو میدونند و نیازی به توضیح زاویه دیدم ندارم، اما برام جالب بود که در نمایشی با المانهای مذهبی بین اعضای دیر و کلیسا در موضوعی بین تعصب مذهبی و حق اختیار بتوان کاری انسانی و ظریف ارائه داد که مخاطب تلخ و سختگیری مثل بنده رو هم آزار نده و همراه کنه! نمایشی دوپهلو که بین مذهب و فلسفه قدم برمیداشت و با زبانی ساده و شیرین درگیری روحی و جسمی متعصبین با زندگی واقعی رو به نرمی نقد و روایت میکرد، برای من این سادگی ارائه و خلوصی که در اجرا موج میزد و بی ادعایی مطلق جاری و رساندن پیام به شیوایی بینهایت دلچسب بود،
استفاده مناسب از همه امکانات مختصر موجود به بهترین نحو و تصویر سازی بصری خلاقانه با نور و سایه و تور ار نقاط قوت ارزشمندی بود که کارگردان به آن دست یافته بود.

رستگار نشدن هیچکس در این نمایش مثالی گویا از زندگی بشر است که گویا در تقدیرش قرار نیست به آرامش برسد چه در دیر و چه در کاخ! چه در حجره گور مانند طلبه‌گیش یا چه در خانه اربابی با خدم و حشم و ندیمه !
شاید پاسخ همه جستجوگران رستگاری و سعادت را مرد در چاه به زیبایی بیان کرد که: من همه عمر این چاه را کندم و الان در عمق آن نه چیزی یافتم و نه میتوانم آنرا پر کنم، جز با خیال!
رستگاری آن نیست که خدای خود را بشناسید بلکه رستگاری آن است که خداوند را در سرزمین خود بنشانید!
۲۸ آبان ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
دیالوگ نمایش رئالیسم جادویی بود که گرجی در توجیه اعمال و رفتارش ادا می کرد و وصف حال خیلی هاست! از کلمه رستگاری استفاده کردین یاد این دیالوگ افتادم.
ندیدم اون نمایش رو نمیتونم با همین تک جمله هدف گوینده رو در روند اجرا حدس بزنم اما در کل این رستگاری که شما میگید بار منفی داره بنظرم و اون رستگاری که من استفاده کردم بار مثبت به معنی عاقبت بخیری که نسیب هیچکس در این داستان نشد، درست فکر میکنم ؟ رستگاری شما یکجور متلک همراهش داره؟
۲۹ آبان ۱۴۰۲
محمد کارآمد
ندیدم اون نمایش رو نمیتونم با همین تک جمله هدف گوینده رو در روند اجرا حدس بزنم اما در کل این رستگاری که شما میگید بار منفی داره بنظرم و اون رستگاری که من استفاده کردم بار مثبت به معنی عاقبت بخیری ...
من بدون بار معنایی فقط نقل قول کردم ولی در نمایش بله اشاره به سواستفاده از مذهب داشت.
۲۹ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این اجرا در سالن مجموعه آرارات روی صحنه میره یا آدرس دوم که نوشته شده یعنی خ جمهوری؟
وایییی خوب شد امروز سر زدم تیوال و پست شمارو دیدم، منم میرفتم ونک و با ترافیک پنج شنبه از دست میدادم اجرا رو.

کومیتاس آرارات همون آدرسیه که قید شده در جمهوری.

ممنونم خیلی خیلی.
۲۲ آبان ۱۴۰۲
مهرنوش نوری
وایییی خوب شد امروز سر زدم تیوال و پست شمارو دیدم، منم میرفتم ونک و با ترافیک پنج شنبه از دست میدادم اجرا رو. کومیتاس آرارات همون آدرسیه که قید شده در جمهوری. ممنونم خیلی خیلی.
چه خوب پس مفید بود این پست ، پس پنجشنبه میبینمتون
۲۳ آبان ۱۴۰۲
محمد کارآمد
چه خوب پس مفید بود این پست ، پس پنجشنبه میبینمتون
چه عالى 🙏🏼
۲۳ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید