افروز کاظم زاده شاعر و منتقد ادبی:
هیپوکامپوس برای من که مواجههام بیشتر با متن است، تجربهای تازه بود. تجربهای از جنس برزخ، تاب خوردن، درست مثل آونگ ساعت شماطهدار و جایی بین واقعیت و وهم. نمیتوانم اسمش را رویا بگذارم. چون در رویا انتظار ما آدمها بیشتر روی خوابهای لذتبخش و رنگارنگ است. اما آن هروله را در هیپوکامپوس بسیار دوست داشتم. انگار که میروی تا به یک واقعیتی برسی ولی درست وقتی فکر میکنی به واقعیت رسیدی و دستت را دراز میکنی که آن را محکم در آغوش بگیری مثل عطر، میپّرد و دور میشود.
هیپوکامپوس میتواند تو را غرق کند در زمان، یعنی آن زمانی خطی که تصور همهی ماست را به شکل دایرهوار در میآورد. و آن زمان دایرهوار بیشتر مواقع در خواب اتفاق میافتد. هر چند شاید این تلفیق زمانی که در نمایش جاریست گاهی خستهکننده میشود و از حوصلهی مخاطب خارج. اما طنز این نمایش باعث میشود آن خستگی از مخاطب زدوده و محو شود، درست مثل خواب.
نکتهی دیگر این نمایش برای من صدای برجستهی زنان بود، تقدم صدای زنان در اول نمایش. آن صداهای بلند و قاطع که استمرار داشت و گاهی با خشم، گاهی با ترس و گاهی با عشق. هر چند باز هم آخرش میگویی خواب بود.
هیپوکامپوس از صدای خانه آغاز میشود، خانهای که برای انسان جای امنی به شمار میآید، جایی
... دیدن ادامه ››
که در آن نفس میکشی، غذا میخوری، به خواب میروی و یا حتی در و دیوار آن خانه میتواند قفس شود، کابوس شود و حتی فرو بریزد. ولی خانهها هر کدامشان صدایی دارند، قصهای دارند، رویایی دارند و کابوسی.
متن هیپوکامپوس گاهی به پرُگویی میافتاد، گاهی به ادبیات، گاهی به شر بودن انسان، گاهی به سیاست، گاهی به ادبیات کوچه و بازار، گاهی به روانکاوی و گاهی به پوچیِ زیستن. هر چند که خیلی خلاصهوار به هر کدام از این موضوعات پرداخته شده بود ولی باز هم شنیدنشان برای مخاطب میتواند لذت بخش باشد.
در نهایت میتوان گفت نمایش هیپوکامپوس، از متن گرفته تا دیالوگها تا فضای نمایش، برخوردی ساختارشکنانه با آنچه ما در این روزها میگذرانیم را دارد، تلفیقی از زمان و زبان ، تلفیقی از خواب و بیداری ، مستی و هوشیاری و در عین حال هم میتواند باز هم خواب و خیالی بیش نباشد.