در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میترا زارعی نیا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:40:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
// واسه قتل تموم لحظه های بی تو...

شاید این فاصله باید بمونه
به تو یک جور دیگه مبتلا شم
شاید باید برنجم یا بمیرم
تا با عشقت دوباره سرپا شم

باید قصه یه جور دیگه باشه
من از روزای بی تو می گریزم
نمیشه که تهش تو رفته باشی
من از راهای بی برگشت لبریزم

از این آیینه ها تو رفته ... دیدن ادامه ›› بودی
درست وقتی که محتاج تو بودم
تموم شهر-ُ تنها گشته بودم
ولی از چشم تو افتاده بودم

توو چشمات عکس خورشید می دیدم
تو رفتی و غروب همیشگی شد
یکی دیدش که من مهتاب-ُ کشتم
اینم یک جور-ِ بی تو زندگی شد
یکی عکس چشاتو قاب کرده
گذاشته روی دیوار نگاهم
دارم دیوونه تر میشم دوباره
ولی باز رو به راه رو به راهم

به چشمات خیره که میشم،می میرم
نگاهت میشه جادوی دوباره
نفس میدی با لبخند تو قابت
دلم این لحظه ها رو کم میاره

یهو دریا میبینم توی این قاب
یکی قایق بیاره،غرق میشم!
تو با لبخند وارونه ... دیدن ادامه ›› ات می خندی
من از رویای چشمات پرت می شم

من از رویای چشمات پرت می شم
یادم میفته دستات مال من نیست
یکی دزدیده حس بین ما رو
دیگه دلواپسیت برای من نیست

توو چشمای تو دریا خونه داره
منم ماهی این آبای شورم
دارم با ضرب موجات جون می گیرم
شاید دستات بیان تا من نمیرم

شاید اونی که چشماتو به من داد
یه روزم قلبتو هدیه بیاره
با یه عکسم میشه دیوونگی کرد
ولی شاید بشه با تو ! دوباره...

میترا نوشت : خوشحالم.... تو اینجایی در کمترین فاصله از من!
میترا جان!!! میخوام بیامـ کار اخرتو ببینم دختر!!!:)
۲۸ شهریور ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بگذر از این خونه که من
دیگه دلم بند تو نیست
دیگه مثل گذشته ها
درگیر و پابند تو نیست

بگذر از این پنجره که
از حرف رفتنت شکست
چیزی نگفت و تو سکوت
چشماشو رو راه تو بست

بذار برات قصه بگم
شاید که خوابت ببره
شاید که اشتباهی امشب-ُ
بمونی و یادت بره

یادت بره ... دیدن ادامه ›› می خوای بری
کفشاتو از پا بکنّی
یه روز نو شروع بشه
تو قاب لحظه ام بپّری

نگو که دل بریده ام
از تو نمیشه دل برید
از تو که بهترینمی
کلی ترانه میشه چید

همین جا باید باشی تا
من با توعاشقی کنم
نفس نفس شعرت کنم
شاید که زندگی کنم

میترا نوشت: نزدیک می شوی و نبض این ترانه ها تند تر می تپند. حالا خودت بگو چه کسی به قلبشان شور می پاشد؟!
زیبا نوشتی میترای عزیزم
۱۰ شهریور ۱۳۹۱
موافقم :)
۲۰ شهریور ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب صدای تیشه ی فرهاد ها،
از دیوارهای این شهر رساتر به گوش می رسد.
به آغاز بودن نزدیک می شود،
و هر لحظه گامی به پیش می گذارد...
ایمان بیاوریم به شروعی نو،
به عشقی که در سکوت هفته های گذشته،
با سبک باری جوانه زد
و اینک درازترین سفرش را،
با گام نخست،
آغاز خواهد کرد.
تو بخشیدی که دردت را کلام من تسکین نبود
و تنها،
در سکوت... و انزوا ... و دوری ... دیدن ادامه ›› ، دو باره متولد شدی.
تو که می رفتی،
خیلی ها زیر لب زمزمه کردند:
"از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
حالا باید بیایند و چشم زیر پایت بگذارند
که خوش می آیی از پس رنج روزهای گذشته.
به حرمت آرامش بی انتهایی که از لمس حضور تو،
کنج قلب هایمان آشیانه کرده،
بودنت را سبزتر و روشن تر از همیشه،
نیکو می داریم.

میترا نوشت :

دل خونه که دلتنگه
یعنی باید تو برگردی

و حالا از پس این دلتنگی تو داری می رسی، بی بهانه


از: میترا
دفتر ِ شعر ِ دیوانه ها هم برای مژده ی " دوباره " آمدنت هذیان نذر کرده اند
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگریم ...
وهم است یا امید ؟!
میلاد نثر است یا ظهور یک قافیه در بی نظمی وزن ؟!
....
۰۵ شهریور ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

امام حسن علیه‏السلام : مَن عَبَدَ اللّه‏َ عَبَّدَ اللّه‏ُ لَهُ کُلَّ شَى‏ءٍ ؛ (حدیث)

امام حسن علیه‏السلام :هر کس خدا را بندگى کند ، خداوند همه چیز را بنده او گرداند .


ولادت پر سعادتش مبارک. التماس دعا...


از: میترا
سلام سحر جان

موفق باشی عزیزم
۱۳ مرداد ۱۳۹۱
ممنونم بانو
محتاجم..
۱۴ مرداد ۱۳۹۱
ممنون میترای عزیز :)
عید همه مبارک:)
۱۴ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

گوش هایم به شنیدن دروغ عادت داشت
...
..
.
ورنه هیچ شاهنامه ای پایانش خوش نیست...


میترا نوشت : نبودنت بماند...

از: میترا
کاش بودی
کاش صبح ها
صدایم می کردی...
۱۱ مرداد ۱۳۹۱
از من مپرس که چرا دوستت دارم من
تو هم چون شعری
که هر چه دروغ می گویی ، زیباتر می شوی .

شمس لنگرودی
۱۲ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهرماه امسال در ایرانشهر
"بازی استریندبرگ" با یاد سمندریان باردیگر به صحنه می‌رود

رئیس تماشاخانه ایرانشهر از اجرای نمایش "بازی استریندبرگ" که پیش از این قرار بود با کارگردانی زنده یاد حمید سمندریان اجرا شود، توسط هما روستا همسر این استاد فقید تئاتر در مهرماه سال جاری خبر داد.

مجید سرسنگی درباره وضعیت اجرای نمایش "بازی استریندبرگ" که قرار بود پیش از این با کارگردانی زنده یاد حمید سمندریان پاییز امسال در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه برود گفت: این نوبت اجرایی همچنان باقی است و سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر میزبان اجرای نمایش "بازی استریندبرگ" خواهد بود.

رئیس تماشاخانه ایرانشهر ادامه داد: قرار است خانم هما روستا همسر استاد سمندریان نمایش "بازی استریندبرگ" را مهرماه امسال به صحنه ببرند.

... دیدن ادامه ›› نمایش "بازی استریندبرگ" نوشته فردریش دورنمات و ترجمه هما روستا پیش از این دوبار با کارگردانی زنده یاد حمید سمندریان اجرا شد. اولین اجرای این نمایش با بازی هما روستا، محمدعلی کشاورز و اسماعیل شنگله به صحنه رفت و دومین بار در سال 78 و با بازی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان اجرا شد.

سومین اجرای نمایش "بازی استریندبرگ" نیز با بازی هما روستا، رضا کیانیان و پیام دهکردی پاییز سال جاری در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به صحنه خواهد رفت.
چو رخت‌ خویش‌ بربستم‌ از این‌ خاک‌

همه‌ گفتند با ما آشنا بود

ولیکن‌ کس‌ ندانست‌ این‌ مسافر

چه‌ گفت‌ و با که‌ گفت‌ و از کجا بود

اقبال لاهوری

۰۹ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

سقوط تو بر آستانه ی سینه ام
سرنوشتی است محتوم،
و دستانی که می خزند بر لطافت احساس نداشته ام...
چرا تو،
فقط تو،
از میان تمام مردان جهان،
جغرافیای بودن مرا به تشویش میکشی؟!
کدام جای جهان،
نقشه هایش،
راهشان را گم کرده اند،
که تو اینچنین سر راه من می ایستی!
که من اینچنین
از ... دیدن ادامه ›› میان تمام زنان،
تنها، یک تنه،
تو را دوست می دارم؟!
از میان تمام مردان دنیا،
تو اینگونه معنای هبوط را میدانی!
آویزان گیسوان ابری قافیه هایم میشوی
و محکم بند دلم را پاره میکنی
با اولین نشست!
و من از بلندای قله ی پر ابهت شعر سقوط میکنم
هر بار که تو می آیی
هر بار که تو...

میترا نوشت : مدارا کردم که ننویسم، نگذاشتی، پا گذاشته ای روی حواسم،
این روزهای آغازین سال نو بودنم ، تلخ تر از همیشه
آغاز که نه، انگار همین اول راه با ضربه ای مهلک
پایان یافت!!!


از: میترا
..
تو اینگونه معنای هبوط را میدانی!
..
ممنونم
۰۸ مرداد ۱۳۹۱
"که من اینچنین
از میان تمام زنان،
تنها، یک تنه،
تو را دوست می دارم؟!"

خیلی خوب بود.

سپاس
۰۸ مرداد ۱۳۹۱

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی / فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد بنده‌ای که بود در رکاب تو / خرم ولایتی که تو آن جا سفر کنی
ای آفتاب روش و ای سایه همای / ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی
مقدور من سریست که در پایت افکنم / گر زان که التفات بدین مختصر کنی
دانی که رویم از همه عالم به روی توست / زنهار اگر تو روی به رویی دگر کنی
شرطست سعدیا که به میدان عشق دوست / خود را به پیش تیر ملامت سپر کنی


۰۸ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ا.بامداد
............
حرف های زیادی را زده ای،
حرف های زیادی را خورده ای... به اجبار...
دیشب آیدا ، در آینه ی بامدادی نگاهت شکست.
امشب آیدا، شبانه به دیدارت می آید
تا فردا که خنجر خاطراتتان به جانش می افتد،
نسوزد از ، از دست رفتن آخرین دیدار...
شبانه شعری چگونه توان نوشت بر یأس تو از این مردمان نا آگاه.
افق روشن نگاه تو از روزهایی می گفت،
که ... دیدن ادامه ›› پر از درد می گذشتند.
"دوستت دارم"
و میدانم،
امروز دل اندُهگین شبی هستم،
که تا سال ها بی تو باید مهتاب را بجویم...
امشب دشنه ی مرگت را در دیس به مهمانی عاشقانه هایت می آورند...
در بستری که خواستن را، رنج جدایی سیراب می کند
و عشق را زبان سخن نیست،
جز از این همه شعرهایت،
این همه دفترهایت...
"من بامدادم سر انجام
خسته..."

میترا نوشت : بلند آوازه باد نامت بامداد بزرگ ایران
"دوستت می دارم بی آنکه بخواهم ات"




از: میترا
دوم مرداد سالروز مرگ شاملوی بزرگ
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
خدا رحمتش کنه

شاملو هم خوبه :)
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
شاملوی همیشه بزرگ .. تشکر زیاد میتراجان برای یادآوری ..
۰۳ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیگر برای دل سپردن فرصتی نیست
دیگر برای با تو ماندن مهلتی نیست
این مصرع آخر برای چشم تو بود
(.........................................)

میترا نوشت : از سایه ی این واژه های شوم می ترسم، وقتی انقدر تاریک میشود که مرا نمیبینی

برای "تو" : "آرزوهای شیرینت را به خاک بسپار....بانویت را ماه ها پیش مردی به قتل رسانید"



از: میترا
میترا نوشت خوب بود مخصوصا این قسمتش :

بانویت را ماه ها پیش مردی به قتل رسانید"


ولی شعر ابتدایی نه ...


۳۰ تیر ۱۳۹۱
سپاس

شاید شعر ابتدایی رو نباید مینوشتم چون کامل نیست و البته دوست هم ندارم کاملش کنم...
۳۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

تکنیک برشت
مجموعه تئاتر و قلم-6
شیرین تعاونی
نشر قطره
بها: 3000 تومان

" تکنیک برشت به بررسی اسلوب تئاتری برشت از دیدگاه نظری و عملی می پردازد و با موشکافی در جنبه های گوناگون این اسلوب- از ساختار نمایشی گرفته ... دیدن ادامه ›› تا بازیگری، زبان، موسیقی، بازنگاری، صحنه پردازی و دیالکتیکی سازی - می کوشد تا پاسخ های برشت را به پرسش های زیر تحلیل کند:
چگونه می توان تئاتری نو برای تماشاگری نو بر پا کرد ؟...
چگونه می توان تئاتر را هم آموزنده و هم سرگرم کننده ساخت؟
چگونه می توان آن را از بند تجارت مخدرات روحی رها نمود و به جای بازار اوهام به عرصه ی تجربه تبدیل کرد؟..."
هی از خیره سریِ کفش های سفر نگو
فکری به حال رفتن بی موقع ات بکن
دارم نگاه می کنم به نبودت
از چشمک ستاره ی آن سوی جاده ها نگو
لا اقل به خاطر من نگو

لااقل به خاطر من کمی دیر تر،
کمی دیرتر برو...

فقط یک اشاره ی دور
فقط یک نگاه کمی نزدیک
فقط یک دلتنگی از سر بی حوصلگی
فقط کمی نبودنت
با چاشنی این همه روزهای ... دیدن ادامه ›› سخت
برای برگشتن حس شاعرانگی کافی است


میترا نوشت : این بار هم تو دعا کن برام مخاطب خاص

بار بعضی جمله ها رو هیچ ترجمه ای به دوش نمی کشه
"I believe, i'm addicted to you"

از: میترا
بسیار زیباودوست داشتی بودمیترای عزیز
آفرین
۲۸ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به تماشای نمایش خرس نشستم.

دکور و نور صحنه خوب بود. به خوبی حس یک خانه رو منتقل می کرد.
مهدی زمین پرداز در نقش نیکلای میخائیلویچ عالی بازی کرد. بازی بدن فوق العاده ای داشت علاوه بربیان خوبش که در سرتاسر نمایش با یک لحن و آهنگ خاص صحبت می کرد.
اصغر همت را در تئاتر برای اولین بار دیدم و مثل همیشه ای بود که در فیلم هاش دیدم. نوع صحبت ، حرکاتش...
لیلا برخورداری خوب بود. از بازیش نمره ی قابل قبولی کسب میکنه به نظر من
و دو دوست دیگه مرجان قمری ... دیدن ادامه ›› و حامد پشتیبان

نمایشنامه را نخوانده بودم قبل از کار، اما اگر واقعا این کار اجرای نمایشنامه ی اصلی چخوف بود اصلا توقع نداشتم انقدر ضعیف باشه متن.

به طور کلی روندی یکنواخت داشت و فقط تن صداها بود که باعث میشد تماشاگر ها به ادامه ی نمایش توجه کنند.
به طور کلی هم به شخصه هدف از اجرای این نمایشنامه رو متوجه نشدم.متن و کار نه شروع خوبی داشت و نه موضوع جالبی و نه انتهای جذابی

برای بازیگر های خوب کار آرزوی موفقیت میکنم ولی کار رو دوست نداشتم

دلم برای مریمِ نگاهِ تو پر می زد
دلم برای سادگیت بال و پر می زد
برای آنهمه شعروغزل که می گفتی
دلم برای صبرِ صدای تو پر می زد
سکوتِ خونه یعنی زندگی رفته
یعنی یکی که دلم بوده،بی خبر رفته
حالا منم که چشام رو به در مونده
به پنجره و لحظه ی گذر مونده
حوالی من که، بهار پژمرده است
نگاه دلم روزگاریست مرده است
دلم به جای غزل، ... دیدن ادامه ›› زندگی میخواد
یه تکیه گاه صبورِ همیشگی میخواد
من از ستاره به صبح سقوط غلتیدم
من از دوباره یِ بی مهری تو رنجیدم
جهان مرا بودنِ تو معنا کرد
من از نبودن بی انتهای تو ترسیدم

میترا نوشت : دیدن دوباره ، دل تپیدن دوباره...


از: میترا
"حوالی من که، بهار پژمرده است
نگاه دلم روزگاریست مرده است"


"من از نبودن بی انتهای تو ترسیدم"

زیبا بود.

سپاس میترای عزیز.
۲۷ تیر ۱۳۹۱
"نگاه دلم روزگاریست مرده است" درد مشترک...
۲۷ تیر ۱۳۹۱
میترا
دلم به جای غزل، زندگی میخواد
یه تکیه گاه صبورِ همیشگی میخواد
۲۷ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بزرگترین قدردانی از یک هنرمند آن است که بگذارند هنرش را ارئه دهد،
و چه نفرت انگیز است به انزوا کشیده شدن یک هنر...
به نظرم این اسطوره ی تئاتر ایران هر چند در آغوش لطف هزاران نفر به خاک سپرده شد اما غریب رفت.
غریب در حسرت اجرای گالیله...
و چه آرزوی کوچکی داشت...

حتی سردی خاک هم از درد رفتن عده ای کم نمیکنه چون هر روز بیش از پیش به وجودشون محتاج میشی.

روحت آرام مرد بزرگ تئاتر ایران
دلم برای آرامش چهره ات تنگ خواهد شد تا همیشه


از: خود
"و چه نفرت انگیز است به انزوا کشیده شدن یک هنر..."
دیروز در اجرای چی شد که من مار خوردم کارگردان نمایش (از شاگردان استاد بودند)از تماشا چی ها خواست یک دقیقه برای استاد دست بزنیم...
و این حرکت زیبا برای این استاد عزیز بود،برای تمام نمایش های زیبایی که تا زنده بودند روی صحنه برده بودند...
۲۴ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آگهی ترحیم نیست این متن امّا
" انا لله و انا الیه راجعون"

همیشه از دست دادن دیگران در عین دردناکی برای اطرافیان یک تلنگره و میتونه مرحله ای باشه برای بزرگ تر شدن و والا شدن.
در این تجربه ی دردناک چیزی جز آرزوی صبر برای بازماندگان بر زبان چون منی نمیاد...

مژده ی عزیزم، دختر مهربان دیوار،
درگذشت پدربزرگ بزرگوارت رو از صمیصم قلبم تسلیت میگم.
میدونم که رنج این اتفاق در برابر بزرگی روح تو، قابل هضم خواهد بود.
از خداوند بزرگ برای پدربزرگت طلب مغفرت و آرامش روح دارم و برای تو و خانواده ی عزیزت طلب صبر.
روزهای خوشی در پی داشته باشی
بانو محمدی تسلیت میگم
روحش قرین رحمت...

سپاس از شما بانو زارعی نیا
۲۳ تیر ۱۳۹۱
مژده عزیز تسلیت میگم
۲۴ تیر ۱۳۹۱
:(
تسلیت میگم مژده جان.برایت صبر آرزومندم
۲۵ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالا دیگر مدت هاست که اینجا،
"سین" نشان ساده ی سلام نیست
و لبخند علامت رهگذری که می شناسدت...
اینجا حالا مدت هاست که دیگر ،
خبری از بسم الله اولین بوسه هامان نیست
و من آن منتظر دلتنگ همیشگی نیستم...
حالا مدت هاست که اینجا دیگر،
فراموش کرده ام
فراموش کرده ام
فراموش کرده ام،
که چند نیمه ی تموز از عمر تو ،
عمر من...
می گذرد.

میترا نوشت : من در آستانه ی بیست و ... سالگی ، و تو داری در بی منطقم میسوزی...


از: میترا
امان از شیطنت های کودک درون
درود بر دوستان خوبم
همیشه در تمام جوامع عده ای انسان وجود دارند و عده ای انسان نما که به آزار دیگران فکر می‌کنن. در دیوار عزیزمون هم فرد و افرادی هستند که اینگونه میخواهند به اهدافشون برسند، مدت زیادی هست که فردی که بی شک این پست رو هم می‌خونه، دست به آزار بنده و چند تن از عزیز ترین دوستانم زده است
غافل از اینکه با این رفتار های کودکانه کاری از پیش نمی برد ، مدتها قبل این مطلب رو میخواستم بنویسم اما با مشورت با میلاد مجرد عزیز، که چون من و مژده عزیزم، بسیار مورد توهین این فرد قرار گرفت، سکوت کردم وبا صبر و شکیبایی همیشه اش، من ومژده عزیزم رو به صبوری دعوت کرد . این متن برای این نیست که صبر من و دوستان خوبم به پایان رسیده باشد ، بلکه برای اینه که اون فرد رو متوجه این مطلب کنم که ، هرگز نظرات کودکانه و ابلهانه ات با نام میلاد بسیارعزیز نه در من و نه در مژده عزیزم تاثیری نخواهد داشت ، کسی که من رو دختر خوب خطاب می کنه ، کسی که فکر می کنه خیلی باهوشه ،کسی که کلی وقت خودش رو تلف می کنه که چیزی رو نابود کنه ، بخاطر حس حسادت و کوچکی ، کسی که من و ما به خوبی می شناسیمش ، اما انسانیت بهمون حکم می کنه آبروشو نریزیم ، برات آرزوی بهبود می کنم ،تو در خواب هم به آرزوت نمیرسی این دوستی از نوع دوستی های زبانی تو نیست.
تو مختاری که وقتت رو تلف کنی و ما بی تفاوت از کنار رفتار کودکانه ات رد خواهیم شد.
در نهایت این حرفم رو با جمله ای از دوست بسیار مهربان و ... دیدن ادامه ›› قابل اعتمادم تموم می کنم.

گاهی فقط سکوت ، معنای حرف ماست، اما تو ابلهی ....( میم مثل مجرد)

و مکرو و مکر الله و الله خیر الماکرین ...

بترسیم از روزی که خدا مکر خودش رو در مقابل رفتار های زشت ما رو کند...

از: میترا
: (
میترا جون خودتو ناراحت نکن.
امیدوارم که بیشتر از قبل شاهد متن های زیبات روی دیوار باشیم :-)
۱۸ تیر ۱۳۹۱
سپاس از درک شما دوستان عزیزم.

گله ای نیست و به قول جناب علیزاده بزرگوار که اشاره کردن : هیج وقت بایک خوک کشتی نگیرید چون لذت میبره در لجن زار غلت بزنه اما شما نه...

و باز هم اون فرد کوته فکر رو ارجاع میدم به متن میلاد عزیز که چندی پیش نوشته بود و بهترین کلام هستش :

"گاهی فقط سکوت معنای حرف ... دیدن ادامه ›› ماست.... اما تو ابلهی
**** جهان جاهل و جمعی جماعت جاهل ، به جهل خود اگر افتند همان به که رها سازیم ،تمام این جهان را****.
"

http://jirjirakk.persianblog.ir/page/5#axzz206YmMAiU

سبز باشید و برقرار دوستانم
۱۹ تیر ۱۳۹۱
ممنونم از کیوان بزرگوار و تشکر دوباره از لطفتون جناب علیزاده.
و سپاس از میترای عزیز بابت آوردن این متن.

و اما رسالت تو چیزی نه جز از مردم آزاریست ، شاد باش ای کودک نو پای ما ،ما سکوت اندر سکوت اندر سکوتیم این چنین ، این سکوت ساده زخمی چون تورا بر می کند....

۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عشق
مرا نشان سینه ریز مرواریدی بود،
بر قعر دریا

و بارش تگرگ بر آستانه ی کوه...

به آن جلجتا که مسیح مصلوب نباشد،
و گاه شمار تو نمیرد
در جست و جوی زندگی،

عشق مرا نشان علف بود،
بر وسعت دشت

و نه هرز می رفت و نه پایان می دید...

سینه ات می ... دیدن ادامه ›› درخشید
در آستانه ی روز
و در انتظار قتل خورشید،
گردن ماه می بریدی...

دیشب کسی رویای نمناک نیمه شبت را،
ربوده بود...

و عشق بر باد خواهد شد
با نیم نگاهی به سینه ی سرخ خورشید...

از: میترا
درود بر شما بانو
زیبا بود , آفرین
چه عجب آخرش از میترا نوشت ها نبود؟!! :)
۱۷ تیر ۱۳۹۱
آفرین میترا شعرات قوی تر شده
۱۸ تیر ۱۳۹۱
این نوشته خیلی جدی بود، فکر نمیکردم شوخی پذیر باشه!!!!!

ممنون
۱۸ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیصد و شصت و پنج روز

شمرده ام تا به امروز

نیمه ی تموز

به جای طعم گیلاس و زردآلو

طعم گس انگور مسموم به خوردم دادند...

میترا نوشت : یک سال از نیمه ی تموز پارسال گذشت.... امسال، فقط سکوت

از: میترا
آری امسال فقط سکوتــــ
۱۶ تیر ۱۳۹۱
امسال نیز
چون سالهای پیش
بی آن که دیده را،
مجال نگاه بُود،
چون صاعقه گذشت!
..
هرفصل ِ آن :
یا رویش سبزینه بود و گل
مستی و شور وشوق
یا
یورش ِ تیغ تیز ِآفتاب
عطش سوز در تموز ... دیدن ادامه ››
یا فصل ِ من
ریزش بیجان برگها
بی تکیه کاه
رها در آغوش بادها،
غرق تموج رنگها
وسیب وُ سکوت وُ صبر،
یا زمهریر ِ سپیدی به روی خاک
آشوب مه و برف
سنگینِ و سرد،
چون چنبری کلف
در خواب ِ ریشه و رؤیای هر علف!!
۱۶ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید