در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مریم ستوده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:35:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید


بدون مقدمه مینویسم ...
در روزی خوب و سرشار از انرژی در هفته ی آخر اجرای عمومی ، به دیدن نمایش « خون به پا می شود » بکارگردانی مسعود طیبی می نشینم . نمایشنامه نوشته ی شهرام احمدزاده بر گرفته از اثر « تیتوس آندرونیکوس » ویلیام شکسپیر است . این نمایشنامه نخستین تراژدی است که شکسپیر نگاشته‌است،نمایش‌نامه ای که گفته میشود خونین‌ترین و خشن‌ترین تراژدی است که ویلیام شکسپیر به تحریر در آورده .
هنوز نمایش شروع نشده ، نگاهم به صحنه ایست که لُخت است و تنها تابی در حرکت و تامورا ( ندا مقصودی ) را سواری میدهد. در طرف دیگر صحنه اما انرژی دیگری فعال است ، سه بازیگر پُر جنب و جوش که مشخص میشود برادران تامورا هستند، مدام در جست وخیز هستند و در واقع سگ هایی درنده و وحشی را به نمایش می گذارند.
دیدن نام بازیگران اصلی نمایش این ... دیدن ادامه ›› نوید را میدهد
که کاری در خور را به تماشا نشسته ام .
باید جسارت و شهامت مسعود طیبی کارگردان را در انتخاب این اثر ستایش کرد . او متنی دشوار را برای اولین حضورش در تماشاخانه ایرانشهر برگزیده است!
از انتخاب بازیگران اصلیش دلم آرام میگیرد او توانسته است بازیگران سرشناسی چون #خسرو شهراز ، #ندا مقصودی ، #امین طباطبایی را با خود همراه کند و این امتیاز خوبی است .
ذهنم در گیر میشود که دراین صحنه ی لُخت چه اتفاقی خواهد افتاد و چه فضایی حاکم خواهد شد که نمایش آغاز میشود..... ومن شش دانگِ حواسم را جمع میکنم و بدقت نمایش را نظاره گر میشوم:
نمایش که تمام میشود صدای دست زدن تماشاگر افکارم را قطع میکند ، لحظه ای میمانم و بعد آرام از جایم بلند مبشوم و سالن را ترک میکنم ....
پیش از هر سخنی به گروه خوب و تلاشگر مجری خسته نباشید و دستمریزاد میگویم امید که شاهد اجراهای دیگر این گروه باشیم . و اما در مورد اجرا :
این نمایش اساسا در فضا سازی دچار مشکل است . طراحی صحنه معقول و در راستای اجرا و نمایش نیست ! میزانسن ها بر اساس منطقِ صحنه صورت نگرفته و اشتباه است .
این اثر همانطور که از داستانش پیداست مربوط به سردار و ژنرال بزرگی ست بنام تیتوس که نگاه و درک اشتباه کارگردان حضورش را در این نمایش کمرنگ کرده است !
بطور خلاصه می توان گفت این نمایشنامه درباره اتفاقات انگلستان در اوایل قرن هفدهم میلادی است. از کمبود غله و مایحتاج مردم و مشگلات سخت و دشوار اقتصادی و مشگلات سیاسی و اجتماعی و مشکل نبود جانشین برای ملکه الیزابت ، سخن میگوید.
ومسعود طیبی بعنوان کارگردان تصمیم میگیرد در وحله اول فضا و موقعیتی معاصر را بوجود آورد که به کمک آن مشگلات سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی کشور مان و مردمانش را به تماشا بگذارد (ایده و فکر مورد تقدیر است ) ولی موفق عمل نکرده ! چون در ساختار متن چیزی باسم ( حرکت مردمی) جایش خالی است ، اساسا نقش مردم در بحران بوجود آمده و تغییر قدرت یا حکومت نادیده گرفته شده و در واقع باکشتن ساتورنینوس توسط تیتوس انتقامی شخصی صورت میگیرد. در این نمایش اصولا مردم و حضور شان در متن نادیده گرفته شده !
اجرا در ایجاد فضایی باور پذیر رنج میبرد ! در طول نمایش هیچ اثری از خون و خشونت و بهم ریختگی نیست ! تیتوس (خسروشهراز) با بی رحمی دخترش را سر می برد ! حرکت خوب است ،ژست و فیگور عالی ست ، حس و انرژی بی نظیر است ، اما خونی در میان نیست ! صحنه تمیز است و پاستوریزه ! ... این عمل چندبار دیگر با استادی هرچه تمام تر توسط تیتوس تکرار میشود ! ( سر بریدن یکی از برادران ملکه گوت ها ، سر بریدن ملکه ، سر بریدن ساتورنینوس « امین طباطبایی » ) اما بازهم خبری از خون نیست ! صحنه تمیز است و پاستوریزه ! در کشته شدن باسیانوس ( ایمان اشراقی) توسط برادران ملکه و دریدن شکم او بوسیله دندانهای سگها، همچنین خوردن جگر و خونِ شکمش توسط تامورا ،یعنی فجیح ترین اکت نمایش ،تنها نور است که خیلی کمرنگ قرمز میشود ! و اینجاست که تماشاگر خنده اش میگیرد ، وقتی در تبلیغ مینویسم در ایرانشهر « خون به پا می شود » وقتی از کشتار و خشونت و خون حرف میزنیم ،دیگر نور و فیلتر قرمز جوابگو نیست ...!!! تفکر کارگردان بگونه ای ست که تماشاگر را پس میزند ! تماشاگر تحت تاثیر نام نمایش ( خون به پا می شود ) قرار گرفته و در طول نمایش منتظر اتفاقی غیر منتظره است ، انتظار دارد صحنه به حمام خون تبدیل شود ، توقع دارد تامورا وقتی سرش را در بدن باسیانوس فرو میکند با بالا آمدنش از دهانش خون سرازسر شود ، توقع داردمیز غذا خوری با سر بریدن های تیتوس و صحنه های مشابه ، لبریز از خون شود و صحنه به فجیح ترین شکل ممکن وحشتناک و پر از خشونت تبدیل گردد! وقتی اینگونه نباشد تماشاگر بیاد بازیهای کودکانه میافتد و خنده اش میگیرد و پس میزند.
کارگردان میخواهد با استفاده از ابزارهایی همچون « اسکیت ، فندک ، طنانچه از نوع امروزی و ... اجرا را مدرن معرفی کند که اساسا فکر اشتباهی را دنبال میکند و با این عمل بافت اجرا را بهم زده است ! این ابزار باطراحی لباس و نور و گریم اساسا هماهنگ نیست و تماشاگر با آن ارتباط برقرار نمی کند ! این مورد اصولا میبایست در ساختار متن اتفاق بیفتد...! این اشتباه در میزانسن ها هم اتفاق افتاده :
میزانسن ورود باسیانوس ( ایمان اشراقی) و لاوینیا ( پانیذ خوش نیک) باسیانوس در آوانسن رو در روی تماشاگر دیوار چهارم را می شکند و با تماشاگر حرف میزند و لاوینیا چون قهرمانان اسکیت سوار ویراژ میرود ! بدون شک منظور کارگردان نشان دادن صحنه ای عاطفی و عاشقانه بوده است !!!
میزانسن گفتگوی تیتوس و مارکوس همچنین تیتوس ساتورنینوس در عمق صحنه انجام میشود که اصولا باتوجه باینکه این گفتگوها بصورت نجوا و درِگوشی ست ، منطقی ست که نزدیک به تماشاگر و در آوانسن انجام گیرد . در این صورت است که موقعیت و حالت و حس بازیگران را تغیر نمیدهد.
و اما عجیب ترین و بی منطق ترین میزانسن که اکثر صحنه های خوب را نابود کرده ،قرار گرفتن باسیانوس در جایگاهی است که تیتوس از بلندی نظاره گر دخترش لاوینیا بوده است . هدف کارگردان را متوجه نمیشوم زیرا این میزانسن تا پایان نمایش ادامه دارد .!!!!
معنا و مفهوم و منظور این حرکتِ کارگردان براستی چه بوده است !؟ صحنه ها و اتفاقات خوب و عالی از این پس شروع میشوند و باسیانوس همچنان آن بالاست و پائین بیا نیست !
ادامه صحنه : خلوت ساتورنینوس و تامورا و میز شام .صحنه ای زیبا با بازی خوب امین طباطبایی و ندا مقصودی . تصویر زیبای این صحنه را حضور بی ربط باسیانوس ( ایمان اشراقی ) مخدوش کرده است !!!!
ادامه صحنه : صحنه ی پایانی ، رویارویی بی نظیر تیتوس و ساتورنینوس بازی فوق العاده خسروشهراز و امین طباطبایی ، این صحنه بهترین و تنهاترین صحنه ای ست که نظر تماشاگر را بخود معطوف میکند شاهکاری که در ذهن میماند . نمایش تمام میشود و هنوز باسیانوس آن بالاست . دلیلش را نه من فهمیدم نه کارگردان .!!!!!
انتخاب و عملکرد بازیگران : بهترین زوج برای تبتوس و ساتورنینوس ، خسروشهراز و امین طباطبایی است این انتخاب از ویژه گیهای مثبت این اجراست . خسروشهراز بازیگر پیشکسوت و توانای تئاتر و تلویزیون و سینماست که اخیرا جایگاه ویژه ای در عرصه ی تصویر بدست آورده . بازی اخیر او در سریال " آنام " و " گاندو " نام او را سر زبانها انداخته است .خسروشهراز بازیگری با احساس ،خوش ریتم ، خوش صدا و خوش بیان و باهوش و پر انرژی ست . او در نمایشنامه های شکسپیر همواره درخشان ظاهر شده و عملکردی عالی دراین نمایش دارد . امین طباطبایی نیز بازیگر ی تکنیکال ست که سالهاست در عرصه ی تئاتر حضوری فعال و خوب داشته است او نیز فعالیت چشمگیر در نمایشنامه شکسپیر داشته است و حضوری عالی در این نمایش دارد .صحنه های رویارویی خسروشهراز و امین طباطبایی از بهترین های این نمایش است .
زوج " لاوینیا " و " آرون " با بازی " ندا مقصودی و وحید جباری " انتخاب خوبی ست . ندا مقصودی بازیگر باسابقه ای در عرصه تئاتر و سینماست و دراین نمایش حضوری خوب دارد . در مقابلش وحید جباری ست که آنهم انتخاب خوبی ست که اگر ریتم و تحرکش را کنترل کند یکنواختی در بازیش از بین میرود ،جباری در طول نمایش موفق عمل میکند و در لحطاتی عالی ست .
انتخاب برادران تامورا " الاربوس، چیرون ، دیمتریوس" با بازی ( ایمان میرهاشمی ،علیرضا قیدری ، کامران حاجی‌علی اکبر ) نیز از بهترین انتخاب هاست ، هرسه خوب و پر انرژی هستند و عملکردی مثبت و خوب دارند .
و اما انتخاب بازیگرانی کم تجربه برای کاراکتر های لاوینیا ، باسیانوس ، مارکوس ، و لوسیوس ، اشتباه بزرگ مسعود طیبی بعنوان کارگردان است این تصمیم بدرستی صورت نگرفته و کارگردان با نگاهی ساده باین شخصیت ها دست بانتخابی سطحی زده و با این انتخاب ضربه ای جبران ناپذیر به اجرا زده است ، این شخصیت ها پیچیده و اکتیو و مهم و بسیار حساس هستند و بازیهای دشواری را بهمراه دارند و بازیگرانی با تجربه ، خلاق و توانا و با شاخصه های حرفه ای را می طلبد .!
این بازیگران اساسا از مهارتهای جسمی ، فکری و معنوی به دور هستند . مهارت های جسمانی ، بدن و صدا و بیان را ، به عنوان ابزار ارائه ی احساس تقویت می کند. مهارت های فکری و عقلانی ،توانایی تحلیل نمایشنامه و صحنه ها را بوجود می آورد و به ما می آموزد که شخصیتی که ارائه می کنیم چگونه در درون متن عمل می کنند. مهارتهای روحی و معنوی, آرامش درونی, احساس مرکزیت, مشاهده و تمرکز, آگاهی همزمان در سطوح مختلف, و مهمتر از همه تجربه ی انتقال _ «تبدیل شدن» به شخصیت مورد نظر را در ما گسترش می دهد.
ناگفته نماند که بازیگران لاوینیا و لوسیوس ( پانیز خوش نیک و بابک محمود زاده ) نسبت به دو نفر دیگر بهتر بودند و عمق فاجعه حضور باسیانوس ( ایمان اشراقی) است ! او در صحنه بلاتکلیف است ، عجول و سردرگم بازی میکند ، اساسا نقش را درک نکرده و نمی فهمد . اشتباهاتش در راه رفتن ، ایست ها ، لحظات عاطفی ، عدم تسلط او به نقش را نشان میدهد . او از همان لحظه ورود نشان میدهد که تجربه نقش های سنگین را ندارد ! وقار و شخصیت شاعر را ندارد ! شاعری که شاهزاده هم هست .! ضعف بیان او بشدت توی ذوق میزند ! صحنه ی تنهایی او زمانی که اشعارش را میخواند و ورق ورقش را به زمین می اندازد بسیار بد و کودکانه با موقعیتش برخورد میکند ! او اصولا ایرانی بازی میکند و صلابت یک شاهزاده ی شاعر را درک نکرده است . در صحنه ی دستگیر ی او و لاوینیا و مقابله اش با برادرش ساتورنینوس به هیچ وجه شاهزاده ای شاعر نمی بینیم او دقیقا یک آدم لمپن را بازی میکند . دریک کلام کاراکتر باسیانوس برای او فوق العاده سنگین و دشوار است و قابل درک نیست !
مارکوس نیز بهمین منوال او هم در حد و اندازه ای نیست که بتواند با این نقش سنگین کنار بیاید و برای این نقش مناسب نیست !
ودر پایان تنها افسوس است که میماند !
افسوس از نگاه و بینش و تحلیل کارگردان !
افسوس از متنی که به دل ننشست !
افسوس از صحنه ای که همچنان خالی ماند !
افسوس از انتخاب بازیگرانی که تجربه ی ایفای نقشهای بزرگ را ندارند !!


فرزاد جعفریان و مسعود طیبی این را خواندند
مریم اسدی، سپهر، م ح خ، حمیدرضا مرادی و بهزاد این را دوست دارند
افسوس ! که شما حتی دیوار چهارم نمیدانید چیست و اینقدر با اعتماد به نفس نظرات بیربط و مفصل و مغرضانه میدید.
کاش سطح دانشمان را بالا ببریم جای زیاده گویی
۲۶ خرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عرفان ستاری جاوید این را خواند
رضا تهوری و رسا دانیالی این را دوست دارند
برای دیدن نمایش (بازی بی پایان ) بکارگردانی اردلان شجاع کاوه ، و نوشته خانم الیزا اورمی ، وارد سالن مهر حوزه ی هنری میشوم . جز من چند نفر دیگر هم آمده اند. به بروشور نگاهی می اندازم از طرح و رنگ و گرافیگ چیزی سر در نمی آورم ، از میان اسمها دو نفر را می شناسم : کارگردان اثر جناب اردلان شجاع کاوه چهره ی محبوب سریالهای تلویزونی که اساسا او را بنام بازیگر می شناسم و خسرو شهراز بازیگر شناخته شده عرصه ی تئاتر. دلم گرم می شود که با حضور این عزیزان اجرایی خوب و دیدنی را شاهد خواهم بود. آنطور که شنیده ام این اولین کار نمایشی ست که اردلان شجاع کاوه کارگردانی میکند وبدون تجربه قبلی دست باین کار زده است . درمقابلم دکور نمایش توجه ام را جلب میکند ، طراحی صحنه فیلمهای فضایی را برایم تداعی میکند و بگونه ایست که تصور میکنم موجوداتی فضایی را قرار هست روی صحنه ببینیم ، طراحی صحنه برگرفته از سایت هایی ست که این روزا کپی کردنش متداول شده است ، دکور (شیک و تر وتمیز) است . نمایش با پخش تصاویری از درختان انبوه که بعد مشخص میشود باغی ست بزرگ آغاز میشود ، دوربین مارا به ساختمانی بزرگ وقدیمی با معماری خاص میرساند و داخل ساختمان یا خانه را معرفی میکند اشیایی را می بینیم و به کتابخانه میرسیم ، در واقع جناب شجاع کاوه عزیز قصد دارد فضای اصلی نمایش را به ما معرفی کند و اینکه قرار است ماجرا دراین محل بوقوع بپیوندد، فیلم که تمام می شود ما به همان صحنه ی شیک ... دیدن ادامه ›› رسیده ایم که در واقع همان خانه ی قدیمی ست ، دو فضای کاملا متفاوت و لایتچسبک که اصولا هیچ ارتباطی باهم ندارند و تا پایان در این فضا ی شیک نمایش را بآخر میرسانیم . درست متوجه منظور کارگردان محترم نمی شوم ! اگر فضای نمایش همانی ست که در فیلم دیدیم چرا در پایانِ فیلم به این طراحی صحنه میرسیم واگر فضای نمایش همین دکور شیک و زیباست ( که اساسا در طول نمایش کاربردی ندارد) چرا آن فیلم پخش میشود !!! و خبری از آن فضا و قصر قدیمی و وسایل نیست !؟ تنها یک مبل و یک عسلی که روی آنها پارچه ای سفید کشیده شده در صحنه وجود دارد! در واقع طراحی صحنه هیچ فضایی رو به تماشاگر القا نمیکند و در باروری فضای متن کمکی نمیکند .
نویسنده اثر خانم الیزا اورامی ست که توانسته است در بوجود آوردن یک موقعیت نمایشی ، روانشاسی و روانکاوی آدمها را بخوبی نشان دهد و تماشاگر را به چالش دعوت کند .در خلاصه‌ی داستان این نمایش آمده است: مردی در خلوت خود، در توهم و گناه، غوطه می‌خورد. او مراقبت می‌خواهد و صبر. پرستاری طلب می‌کند. پرستار می‌آید ....
ساختار متن خوب است و نویسنده موفق عمل کرده بااین وجود متن در پرداخت شخصیت میترا ضعیف عمل نموده و نیز نمایش درپایان به مشگل برخورد میکند و درست به پایان نمی رسد !
خانم الیزا اورامی بازیگر نقش میترا هم هست که متاسفانه تجربه ی لازم را برای ایفای نقش میترا ندارد خیلی سطحی و بدون تحلیل با نقش روبرو شده و اساسا مناسب نقش نیست ، او بعنوان نویسنده اثر اساسا میترا را اشتباه بازی میکند ! میترا از یک کلینک که بدون شک وابسته به (سازمانی ، ارگانی ، اداره ای، شرکتی ) هست به خانه فرخ ( درجه دار عالی رتبه بازنشسته ارتش) وارد میشود ، از همان ابتدای ورود به چیزی که شباهت ندارد پرستار است ! او با مانتویی شیک و سر و رویی آراسته و آرایشی زیبا و کیفی قشنگ به قصد مراقبت از بیمارش وارد خانه می شود،انگار به میهمانی و شب نشینی آمده است .اصولا این حضور فیزیکی و ریخت وقیافه فاصله زیادی با پرستار نمایشی که خود نوشته است دارد ! طراحی لباس یک پرستار چیزی نزدیک به (لباس کار، اونیفورم ، لباس فرم) باید باشد با ساکی که وسایل شخصی و احیانا لوازم کارش در آن جای دارد ، از همه مهمتر آرایش او باید آنقدر ساده و معمولی باشد که معنا ومفهوم دیالوگ فرخ رنگ نبازد و بی ارزش نشود ! وقتی فرخ میگوید: آرایش چشمای شما خیلی ناشیانه ست ! ما قبل از هرفکری پرستار را می بینیم که بسیار زیبا گریم شده است ! مهمتر اینکه نوع پوشش و آرایش پرستار در واقع جایگاه طبقاتی اورا مشخص میکند واینکه می فهمیم او از طبقه پائین جامعه است ،از یک نویسنده بعید است که موقعیت نمایشی شخصیت خود را درک نکند، تناقض در بازیش بیداد میکند در دیالوگی میگوید : نمی ترسد ! ولی ترس مبنای بازیش است ! او کرارا این اشتباه را می کند ، او میترا را بسیار ضعیف و ناتوان و ترسو بازی میکند در حالیکه دیالوگها چیز دیگری میگوید . در کار او خبری از حفظ ریتم وتمپو نیست اینقدر که تماشاگر کلافه می شود. او زنانگی در رفتار و بازیش دیده نمی شود !
و اما پریوش را بگونه ای درست تر می بینیم بازی راحت و بی تکلف خانم دیانوش آصف وزیری، پریوش را باور پذیر نشان میدهد فیزیک مناسب او برای ایفای نقش پریوش عالی ست طراحی گریم ولباس هم برای او درست عمل شده وبر وقار و متانت بازی او می افزاید بدون تردید اگر کارگردان بگونه ای درست از حضور پریوش استفاده کرده بود بازی او چشم نوازتر می بود.
حضور فرخ (خسروشهراز) با میزانسنی اشتباه آغاز می شود صدایش از بیرون پرستار را میخکوب می کند حس دیالوگها بگونه ایست که دوست داریم چهره ومیمیک فرخ را در اولین رویارویی با پرستار ببینیم بعد از حدودا ٤ دقیقه بالاخره فرخ را می بینیم این صحنه که در واقع شروع دیالوگ های نمایش است بسیار خوش ریتم از جانب خسروشهراز اداره می شود او بازیگری باهوش و خلاق است ودر ایجاد انرژی صحنه مهارت دارد . یاد صحبتهای استاد رامتین شهبازی افتادم که در خصوص بازی خسروشهراز گفته : شهراز بازیگری است که روی صحنه انرژی مثال‌زدنی دارد و این انرژی را به نفع نقش به خوبی تا انتهای اجرا کنترل می‌کند.این کنترل انرژی اوج و فرودهایی را برایش به ارمغان می آورد که کارگردان می تواند بخش مهمی از حفظ ریتم را هنگام حضور وی روی صحنه بر اساس بازی او تنظیم کند….
دراین اجرا هم او را باهمان قدرت و صلابت می بینیم خسروشهراز علیرغم سن بالایش کوبنده است وخوش ریتم و هیجان را درصحنه حفظ میکند اوست که گرمی وشادابی بازی را تا بآخر ادامه میدهد .
اردلان شجاع کاوه چهره تلویزیونی سالهای
نه چندان دور در کارگردانی بیشتر نگاهی تصویری دارد و موفق عمل نکرده است ، میزانسن های سینمایی و تکراری و اشتباه ، حرکت های بی انگیزه و اضافی بازیگران به صرف قرار گرفتن در خطوط مشخص شده کارگردان ، منطق میزانسن را بهم ریخته و باعث میشود تماشاگر وحتی خود بازیگر، ارتباط لازم را از دست بدهند . کلیشه ای برخورد کردن با شخصیت (پریوش) و استفاده کردن از سایه برای نشان دادن جریان ذهنی شخصیتِ فرخ از پیش پا افتاده ترین اکت های تئاتری ست که امروزه برای تماشاگر جذاب به نظر نمی رسد. کارگردان از همان ابتدا روح پریوش را به تماشاگر معرفی می کند و تعلیقِ ناب نمایش را از دست میدهد . طراحی عذاب آور نور و استفاده نادرست از نور، دیده نشدن چهره و میمیک بازیگر، عدم هماهنگی در اجرای نور و صدا و تصویر ، عدم استفاده درست از گریم و
لباس ،عدم استفاده از عوامل اجرایی تئاتری موارد ودلایلی هستند که شاهد اجرایی موفق نباشیم.

۲۶ شهریور ۱۳۹۶
سپاس از قلم شیوا و روانتان.
۲۶ شهریور ۱۳۹۶
بالاخره آقای شجاع کاوه دل به دریا زد و وارد عرصه ی کارگردانی شد هم به ایشان تبریک می گویم و هم خسته نباشید می گویم به گروه خوبشان. نقد خانم ستوده را خواندم و با بخش هایی از آن موافقم ولی نمایش را دوست داشتم و به عنوان اولین کار کارگردانی آقای شجاع کاوه آن را اثری قابل تأمل و خوب دیدم. برعکس به نظر من طراحی صحنه و بازی بازیگران از نقاط قوت نمایش بود. شاید یکی دو جا در متن نمایشنامه ابهاماتی وجود داشت خصوصا آن قسمتی که دو ماجرای قتل با هم تلاقی می کند و تماشاگر را سردر گم می کند در هر حال شاید بهتر باشد به کار اول یک کارگردان کمی منعطف تر و مهربانانه تر نگاه کنیم زیرا برای کسب تجربه و ارائه ی آثاری در خور توجه منتقدین! راهی بس ناهموار و دشوار در پیش دارد. هر چند خضوع و خشوع ذاتی کارگردان اثر خصوصا در مواجهه با نقدهای منتقدین عزیز جای شک و تردید نمی گذارد که باید سال های سال با او همراه شد و از این پس به جز بازیگری از کارگردانی ایشان هم لذت برد.
۲۸ شهریور ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به تماشای این نمایش نشستم . نمایش با ورود چهار شخصیت اصلی ش کزت ، ژان والژان ، فانتین ، ژاوار . و رویارویی آنان با تماشاگر شروع وخوب هم شروع شد وانتظار میرفت که این نوع برخورد تماشاگر را به چالش بکشد که این اتفاق نیافتاد و شیوه اجرایی مسیر دیگری را طی کرد ... برخورد کارگردان با این نمایش و دوگانه بودن شیوه اجرا را دوست نداشتم همینطور طراحی صحنه که آرزو میکردم کاش اصلا نبود چون هیچ کمکی به فضای نمایش نمیکرد... اگر از نور ولباس وموسیقی بگذرم باید بگویم نمایش از بازیهای خوبی برخوردار بود شخصیت های اصلی هرکدام درحد توان خود درخشیدند ... شیرین بینا ( فانتین) علیرغم کوتاهی نقشش تاثیرگذار بود ولحظه های درخشانی بجای گذاشت . مانلی حسین پور (کزت) برخوردی دیگر با کزت داشت و روایتگر اصل ماجرا بود توانایی ش در ارائه نقش کزت ستودنی ست . کورش زارعی (والژان) از بازیگران با تجربه تاتر وسینماست و یوسف پیامبرش از یاد نرفتنی والژان را آنطور که فیزیکش اجازه میدهد بازی میکند وقابل قبول . خسروشهراز (ژاور) بیش از همه به چشم میآید و ژاور متفاوتی را خلاقانه بازی کرده است صحنه ی خودکشی اش ودرگیریش با خودش محشر است .شهراز در سالهای اخیر همیشه درخشان وبی نظیر بوده است . واما از سایر بازیها می توان به بازی مهرانه به بها و مارال فرجاد اشاره کرد که بخوبی از پس نقش شان برآمده بود و نیز پژمان جمشیدی که پس از چند بازی این بازیش را دوست داشتم . بهر ترتیب نمایش ارزش دیدن دارد و پیشنهاد می کنم که ببینید
خسنه نباشید میگم به گروه مجری تلاش خودتون رو کردید ولی متاسفانه نمایش خوبی نبود .به هیچ وجه مولفه های نمایش ایرانی را در این کار ندیدم بازیها هرکدوم ساز خود را می زنند و اثری از ادعای کارگردان که مدعی بازیها ایرانی ست ،نیست . مگر با اضافه کردن یک مداح نمایش ایرانی میشود .هیچ گونه اکتی در نمایش دیده نشداگر چشممان را ببندیم و نمایش را دنبال کنیم هیچ جیز را ازدست نداده ایم بهتر بود نمایش خوانی میشد .
پس از مدتها نمایشی از نوع گروتسک دیدم که همه چیزش به قاعده بود . جنگ باعث شده خانوده ای دور هم جمع شوند بزرگترین گروتسک نمایش خانه کاغذی است نگاه کارگردان به درستی دراجرا اعمال شده وبازیگران به شایستگی از پس این مهم برآمده اند قبل از نوشتن این مطلب گفتگوی نسیم ادبی، مهدی برومند وخسروشهراز را گوش میدهم بیش از هر چیز صبحتهای خسروشهراز برایم جالب است که این اثر را اصولا کمدی نمی بینید وتلاش میکند بیشتر مفاهیم متن را در قالب نوعی گروتسک نرم ولطیف در بازیش بگنجاند وچه خوب در اجرا موفق بانجام این کار شده است شخصیت را بخوبی شناخته و در بازیش طراحی های خاصی کرده که برایم تازه گی دارد. نسیم ادبی نیز در این کار موفق عمل کرده ودر کنار مرد خانواده (خسروشهراز) یک ترکیب خوب را بوجود آورده و لحظات خوبی را خلق می کند .دیگربازیگر این نمایش هادی عطایی(پسر) موفق است و با تلاش بیشتری می تواند درخشان ظاهر شوند (اگر چه نفهمیدم چرا پسر خانواده اینچنین است ) خانوم نوشین تبریزی هم خوب بود به نظرم نسبت به دیگر بازیگران از انرزی کمتری برخودار بودند . همه چیز نمایش در جای خودش درست ومنطقی بود از نور ودکور و لباس وموسیقی تا اجرای گرم ورتیم خوب اجرا .تنهاچیزی که مرا عذاب میداد گرمای سالن بود ودرپایان دیدم که بازیگران خیس از عرق شده بودند جالب است بدانید قبل از نمایش به کافی شاپ باران رفته بودم تا شروع نمایش چیزی بخورم باور کنید اونقدر سردم شد که یخ زدم تعجب کردم این هوای خوب و خنک وسرد باید درسالن اجرا باشد مسئولین باران باید برای تماشاگران و بویژه بازیگران وعوامل نمایش احترام قائل باشند و تنها بفکر در آمد نباشند. در خاتمه به گروه مجری که این موارد را تحمل می کند خسته نباشید میگویم وبرایشان آرزوی توفیق دارم .دست همه درد نکند
خانم ستوده عزیز
از آنجا که علاقمند به آثار گروتسک هستید مشتاقم نظر شما را در مورد نمایش ملاقات بانوی سالخورده جویا شوم.
با سپاس.
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا...!!!
هنوز داغ از دیدن اجرای هملت م ... اجرایی فوق العاده ...محکم وباعظمت که ذهنم را لبریزاز نشاط کرده و لحظه های زیبایش چشمم را نوازش میدهد ...همه چیزش خوب بود از لباس ونور وموسیقی و تحلیل وطراحی وکارکردانی گرفته تا بازیهای فوق العاده و شگفت انگیز بعضی از بازیگرانش با این حس وذهنیت بدیدن کاری رفتم از آرش دادگر فاتح جشنواره فجر 93 ...
قبل از هر مطلبی خسته نباشید میگویم به این همه تلاش گروه اجرایی .امیدوارم در فرصتی دیگر شاهد کارهای بهتری ازایشان باشم.
واما... صمیمانه میگویم برای دیدن نمایش <کالون وقیام کاستیلون > عجله نکنید ! خبری نیست ...! آرش دادگر تمام نبوغ <هملتی > خود را این بار در سالن مولوی وچهار سو جا گذاشته است! همان اجرای سالهای گذشته بشکلی ضعیف مو بمو باجرا در میآید. اما این بار در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر . همان طراحی ، همان میزانسن ، همان رفتارها و آمد وشدها ...!!!نه خلاقیتی ، نه تغییری ، نه تحلیل تازه ای ونه اتفاقی که ما را بهت زده کند ! همه چیز درهم ریخته . بازیگران آماده به نظر نمی آیند در چند نقش عمده این مورد کاملا مشهود است . حمید رضا نعیمی ( نویسنده این اثرفوق العاده ) جایش را به یعقوب صباحی داده است ، تصمیم بنظر درست میآید اما هنوز بنوعی صباحی نزدیک به ( دوبز ) بازی میکند . در این جابجایی آرش دادگر (دوبز) را بازی میکند نقشی که در اجرای ... دیدن ادامه ›› پیشین توسط یعقوب صباحی مقتدرانه بازی شد . در این جا هم دادگر بازیگر موفق عمل نکرده است در بسیاری از لحظات خوب که دقت کنی لبانش با دیالوگهای بازیگرانش می جنبد و باآنها همخوانی می کند . در واقع ذهنش با بازیگرانش هست نه شخصیتی که بازی می کند ! واساسا سئوال اینجاست چرا !؟ کارگردان یک اثر چه ضرورتی دارد که بازیگر کار خودش باشد!!! دراین اجرا (فارل ) را حسام منظور بازی میکند نقشی که دراجرای پیشین بشکل فوق العاده ای توسط خسروشهراز ایفاشد . تا آخرین لحظه منتظر حضور این بازیگر محبوب که چندی پیش شاهکارش ( اولیورتویست ) را دیدم ، بودم . هیچگونه خبری از نبودن ایشان منتشر نشده بود ... متاسفانه خود آقای شهراز هم در صفحه ی فیسبوک شون تبلیغ این نمایش با بازی خودشون رو گذاشتند ! انعکاس این موضوع توسط روابط عمومی گروه هم صورت نگرفته که اساسا شکل درستی ندارد چه بسا خیلی از تماشاگران صرفا بخاطر دیدن بازیگر مورد علاقه شون به دیدن نمایش مورد نظرشون می آیند . بهمین جهت دیگه اثری از هیجان بازی فارل احساس نمیشد ترس و وحشت واضطرابی که از حضور فارل به تماشاگر منقل میشد دیده نمیشد . حسام منظور باتمام تلاشش خیلی سطحی با این نقش برخورد کرده . به نظر میرسد بنوعی رفتارهای (شهراز) را موبمو انجام میدهد .از نقشهای کوچک دیگرکه بگذریم میرسیم به سروه ... نقش بسیار حساس این نمایش عالی هم هدر رفته .سروه ( کامبیز امینی ) قدرت بازیگریش تحلیل رفته دیگر آن سروه ی اجرای گذشته نیست ! نه نفس دارد ، نه توان ... او سالهاست از بازیگری دور بوده ودیگر بدنش آماده گی این نقش را ندارد...! کاستیلون ( فرید قبادی)هم بهمین درد مبتلاست البته با درجه ی کمتری .! بهناز نازی هم که دراجرای پیشین زن کاستیلون را باور پذیر ارائه کرده بود جایش را به (مریم راسخ ) داده است اگر از بازیش که تا حدودی خوب بود بگذریم بیشتر به دختر کاستیلون می ماند تا زنش او اساسا چهره ای زنانه ندارد . سگ دوزخ (مهران امام بخش ) نسبت بتمامی بازیگران این نمایش موفق عمل کرده ولی در خیلی از لحظات یاد آور سگ دوزخ سالیان پیش است برای این گروه موفقیت آرزو می کنم .
نمایش که تمام میشود گیج از سالن بیرون می آیم ... وآرام در ذهنم تمام اتفاقات رامرور می کنم ...!
دیگر به <هملت >هم شک می کنم وبه خودم می گویم : آیا هملت حاصل یک فکر بود یا یک اتفاق !
آرش دادگر نقش سباستین کاستلیون و فرید قبادی تودور دوبز رو بازی کردن,حداقل زحمت مطالعه بروشور رو بخودتون بدین اگر کار رو خوب ندیدید و شخصیت ها رو بخوبی به یاد ندارید...
۱۱ آذر ۱۳۹۳
خانم ستوده با سلام.من قصد ندارم در مقابل انتقاد شما جوابیه صادر کنم. فقط توجه شما را با یک نکته که در نوشته ی خودتان مشهود است جلب میکنم تا به جواب سوالتان که آیا هملت حاصل یک فکر بود یا اتفاق برسید.شما بعد از 8 سال ازاجرای سال 85 کالون و قیام کاستلیون .آنرا با جزییات به خاطر میاورید. پس بدون شک اجرایی که توانسته چنان تاثیری بر شما و دوستان دیگر داشته باشد حاصل فکری عمیق در زمینه ی تاتر بوده.که در طول این سالها در اجراهای دیگر خود را نشان داده از جمله.(مکبث.آژاکس.شاه لیر . بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی.هملت .کالون وقیام کاستلیون و....خانم ستوده اتفاق یک بار می افتد نه در تمام کارهای یک کارگردان.موفق باشید
۱۱ آذر ۱۳۹۳
دوست عزیز مریم جان.سپاس از مهری که داشتید و باعث شد روز اول مهمان ما باشید.
همیشه در کارهای باز تولید مفوله مقایسه خواسته یا ناخواسته پیش می آید و کاملا طبیعی است.
باید ببینیم تا پایان مجموع نظرات شما تماشاگران عزیز به کدام سو می رود.
برای وقتی که گذاشتید و مطب نوشیتید و مهم تر از همه نته ای کهمن همیشه تجلیل می کنم،بدور از توهین نقد نوشتید ، سپاسگزارم.

در رابطه با عدم حضور آقای شهراز هم در تیوال و هم در ایونت فیس بوک اطلاع رسانی شد.شاید از چشم شما دور مانده.کما اینکنه 2 هفته بیشتر از لیست بازیگران در تیوال بدون نام ایشان ثبات شده.
۱۱ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

139306174
دوشنبه 17 شهریور 1393 و ساعت 12:06:15
.
سایت خبری تئاتر - نگاهی به نمایش ˝ماضی استمراری˝/عادل منو از این خونه ببر
.
نمایش ˝ماضی استمراری˝ واکاوی شرایط اجتماعی سه دهه اخیر ایران و کلان‌شهری مثل تهران است و اینکه تغییرات اجتماعی و شهری در خانواده‌ها و روابط بین اعضا خانواده چقدر می‌تواند ... دیدن ادامه ›› اثرگذار باشد.

سایت خبری تئاتر/هنرآنلاین/احمد محمد اسماعیلی: نمایش "ماضی استمراری" واکاوی شرایط اجتماعی سه دهه اخیر ایران و کلان‌شهری مثل تهران است و اینکه تغییرات اجتماعی و شهری در خانواده‌ها و روابط بین اعضا خانواده چقدر می‌تواند اثرگذار باشد. زمان ابتدای شروع نمایش مربوط به دهه شصت است.
دهه‌ای که کشور به تازگی شاهد تغییر حکومتی و آمدن جمهوری اسلامی و شروع جنگ است. پدر خانواده مرتضی با بازی خسرو شهراز آشکار به سنت‌های دهه پنجاه وفادار است و به هیچ وجه نمی‌خواهد خودش را با شرایط روز اجتماعی و نابودی خانه‌های قدیمی و رواج آپارتمان‌نشینی هماهنگ کند و بر سر این تغییر هم می‌میرد. مادر خانواده با بازی ناهید مسلمی آشکار نمونه الگویی مادران دهه پنجاه و شصتی است که زن سنتی و غرغرویی است و هیچ چیز زندگی تخت و مونوتنش او را راضی و خشنود نمی‌کند و آشکارا به شوهرش وابستگی شدیدی دارد و علی رغم نبود عشق و علاقه‌ای عمیق بین آن دو بعد از مرگ همسرش فرو می‌ریزد و دچار بیماری آلزایمر می‌شود.
دختر کوچک خانواده آزاده هم نمونه درست و مابه ازا داری از دختران دهه شصتی است که عشق و علاقه‌شان منحصر به نگه داشتن عکس‌های رنگی فوتبالیست‌های پرسپولیس و استقلال و یا قرارهای مخفیانه گذاشتن با پسر هم محله‌ای است. دختری که آرزوهای ریز و درشتی دارد و در دهه بعدی در قالبی هماهنگ شده با شرایط جامعه یک دختر آزاد و تنها است که در کنار مادرش به تنهایی زندگی می‌کند و همانطوری که از تلفن حرف زدنش معلوم است با مرد جوانی رابطه دارد. خواهر بزرگ خانواده الهه هم هماهنگ با تغییر شرایط جامعه و بر خلاف نسل گذشته مادران ایرانی که بااصطلاح می‌سوختند و می‌ساختند و با لباس سفید به خانه شوهر می‌آمدند و با کفن سفید هم از خانه شوهر می‌رفتند . با کوچکترین اختلافی از شوهرش طلاق می‌گیرد و به خانه پدری می‌رود .
نسلی که بتدریج در دهه‌های بعد تنها و تنهاتر شدند و امروز متولیان جامعه زنگ خطر را درباره عدم گرایش جوان‌ها به ازدواج و رشد کند جمعیت و میل به زندگی انفرادی به صدا در آوردهاند و به تعبیری همان واژه نام آشنا و تکراری دوران گذر از سنت به مدرنیته.
پسر خانواده هم کم و بیش الگوهای پسران دهه شصتی را دارد که به دنبال شغل مناسب و پر درآمد و از هم مهمتر تلاشش برای جدا شدن از طبقه اجتماعی‌شان است. نکته مهم دیگر در نمایش نشان دادن بحث تاثیرگذاری شهرداری تهران در مناسبات اجتماعی و اقتصادی دهه شصت و هفتاد است که اقداماتش منتقدان و مخالفانی داشت و موافقان‌شان دادن مجوز برای تخریب خانه‌های قدیمی و فرسوده و رشد آپارتمان‌سازی و ساخت اتوبان‌ها، پارک‌ها و فرهنگسراها را مثبت ارزیابی می‌کردند و مخالفانش هم شهرداری را مسئول گرانی، تورم و رواج تجمل‌گرایی می‌دانستند. تاثیری که به هر حال در زندگی این خانواده با گذر راه اتوبان تازه ساز از کنار منزل مسکونی‌شان بسیار پر اهمیت است و اصلا موتور درام نمایش محسوب می‌شود.
فضاسازی دقیق و درست
یکی از نقاط قوت نمایش "ماضی استمراری" فضاسازی درست ندا هنگامی به خصوص در روابط بین اعضا خانواده مرتضی است و ندا هنگامی و مرضیه ازگلی نویسنده؛ به طرز دقیقی دغدغه و دل‌مشغولی‌های یک خانواده دهه شصتی از مدل غرغرو کردن‌های مادر، رفتار محافظه‌کارانه پدر و جاه‌طلبی‌های فرزندان را منطبق با شرایط آن روزگار در پیش روی مخاطب قرار داده‌اند و این واقع‌گرا بودن این بخش نمایش عامل بسیار تعیین‌کنندهای برای ارتباط گیری مخاطبان به خصوص مخاطبانی است که زندگی دهه شصت را تجربه کردهاند و یا حالا آدم‌های میانسالی هستند که پدر و مادر این نوعی داشته‌اند.
دکور نمایش
دکور نمایش ساده و بی‌پیرایه اما به شدت درست و در خدمت فضای نمایش است محمود فتح‌نیا صحنه را به چهار بخش تقسیم کرده است . بخش نخست خانه مادربزرگ است و دو بخش دیگر خانه مرتضی و بخش آخر آپارتمانی است که در زمان حال مادر و دختر خانواده در آن زندگی می‌کنند . سادگی و بی‌پیرایگی صحنه کمک می‌کند به درآمدن فضای خانه‌های دهه شصتی که عموما ساده بودند و خبری از مبلمان و میز ناهارخوری و غیر و ذالک نبود. حضور تمام مدت همه بازیگران در صحنه علاوه بر جلوگیری از زمان‌های مرده نمایش به خوبی در خدمت مفهوم و بن‌مایه نمایش است. حضور فیزیکال روح پدر که بعد از مرگش همچون ارواحی سرگردان در کنار خانه تخریب شده‌اش سرگردان است ضمن القای چنین مفهومی جنبه‌های زیبا‌شناسانه‌ای را با کمک نورپردازی درست و سنجیده رضا خضرایی انجام می‌دهد.
تکرار دور تسلسل
در بخش پایانی نمایش انگار درست تاریخ تکرار می‌شود و شاهد همان بحث از بین نرفتنی اختلاف بین نسل‌ها هستیم و می‌بینیم عادل که اینک به میانسالی رسیده نمی‌تواند با پسرش خردسالش ارتباط عاطفی و دیالوگ برقرار کند و از دایی پسرش سهراب می‌خواهد این شرایط را فراهم کند و عادل هم مثل پدر درباره تغییر و خراب کردن مجتمع مسکونی و تبدیل آن به مجتمع تجاری مقاومت می‌کند اما مشخص است که تسلیم می‌شود.
پول خوشبختی نمی‌آورد
تمام حسرت‌های فرزندان خانواده پولدار شدن بود و آن را عامل خوشبختی می‌دانند. اتفاقی که در میانسالی برای آنها رخ می‌دهد و عادل یک بساز و بفروش موفق و پولدار شده و الهه هم زن یک مرد پولدار شده و سرپرست کارگاه خیاطیش را برعهده دارد. خواهر کوچک هم ظاهرا مطابق میلش زندگی می‌کند. اما هیچ‌کدام‌شان شاد نیستند و غمگین و ناراحت به نظر میرسند. گویی خودشان را برای مجاب کردن پدر برای خراب کردن خانه و دق کردنش مقصر می‌دانند.
بازهای استاندارد
خسرو شهراز بازیگر خوب و توانایی است. بازی‌هایش در نمایش‌های گروه های تئاتر کوانتوم و شایا و سایر بازی‌های دیگرش بر این توانایی صحه می‌گذارند. در این نمایش هم شهراز به خوبی ابعاد شخصیتی یک پدر مستاصل و سرگردان را که ناتوانی خودش را درعدم رسیدن به موفقعیت به گردن دیگران می‌اندازد را در بازیش ارائه می‌کند. اما توانایی خیره‌کننده‌اش را در بازی در سکوتش در بخش‌های حال نمایش ارائه میکند و انگاری با چهرهاش بهتر از هزار دیالوگ جان مایه صحنه را بیان می‌کند. صحنه تنها شدن پدر و سیگار کشیدنش و نورپردازی دقیق رضاخضرایی که انگاری پدر در هاله‌ای از دود گم شده است از یاد نرفتنی است. مهدی صباغی که این چند ساله به خوبی در تئاتر نقش جوان‌های برون‌گرا و عصیان‌زده را بازی می‌کند. به خصوص در بخش میانسالی عادل با اکسان‌گذاری درست، کند کردن حرکات فیزیکی بدن با اندکی خمیدگی و تکیدگی و چهره‌پردازی درستش به خوبی شمایل درستی از یک مرد میانسال را ارائه می‌کند.
پایان‌بندی
دیدن نمایش "ماضی استمراری" حال آدم را خوب می‌کند البته به شرط آنکه نوستالوژی زندگی دهه شصت را داشته باشد و عین عادل و خواهرانش پدر و مادری داشته که مدام حسرت به دست نیاورده‌هایشان را در زندگی می‌خوردند و در زندگی‌شان بد من و هیولایی مثل عباس داشته باشند که کاستی‌هایشان را به حساب او واریز کنند.
دیشب سه شنبه 21 مرداد را به فال نیک می گیرم. همراه با خیل بیشمار تماشاگران به دیدن نمایش ( اولیور تویست ) نشستم . اجرای گرم وصمیمانه ای که مطمئن هستم به این زودی از خاطرم محو نمی شود . راستش غافلگیر شدم . فکر می کنم همه با رمان بی نظیر چارلز دیکنز آشنا باشند و شخصیت ها را بیاد دارند .من هم مثل همه منتظر دیدن اون آدما بودم وهمون اتفاق ..اما رکب خوردم فضای کار کاملا فرق میکرد کارگردان در نشان دادن فضایی که جامعه ی پلید و ناهنجار عصرما را تداعی میکرد موفق عمل کرده بود تابلوها ومیزانسنها عالی و چشم نواز بود .اجرایی خوش ریتم وموفق را شاهد بودم وبازیگران عالی عمل کردند آنچه که مرا میخکوب کرد بازی مسلط و بی نظیر خسروشهراز در نقش فگین بود که بسیار قدرتمندانه ایفا شد اگر اشتباه نکنم چند شخصیت را در قالب یک شخصیت واحد بازی می کردند که بعد عجیبی به کار داده بود در خیلی از صحنه ها من واقعا میخکوب شده بودم .در تمامی صحنه ها خوش ریتم وپر انرژی بودند.همیشه بازی ایشان برایم جذاب بوده وهست بسیار خوب وحساب شده عمل کردند . الهام شعبانی بازی در خور توجه ای از خود بجای گذشته فیزیک مناسب به او کمک خوبی کرده . تینو صالحی هم درنقش خود موفق بود ومن دوستش داشتم . رامونا شاه یک نانسی واقعی بود ودر کارش موفق . با این اوصاف چند صحنه را دوست نداشتم مثل مزایده گذاشتن اولیور وخانه برانلو که بیشتر به نمایش روحوضی تبدیل شده بود . برای این گروه با تعداد بازیگرانش موفقیت بیشتری آرزو می کنم
میلاد آزاد، hanieh kh و رضا شریفی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب سه شنبه 21 مرداد را به فال نیک می گیرم. همراه با خیل بیشمار تماشاگران به دیدن نمایش ( اولیور تویست ) نشستم . اجرای گرم وصمیمانه ای که مطمئن هستم به این زودی از خاطرم محو نمی شود . راستش غافلگیر شدم . فکر می کنم همه با رمان بی نظیر چارلز دیکنز آشنا باشند و شخصیت ها را بیاد دارند .من هم مثل همه منتظر دیدن اون آدما بودم وهمون اتفاق ..اما رکب خوردم فضای کار کاملا فرق میکرد کارگردان در نشان دادن فضایی که جامعه ی پلید و ناهنجار عصرما را تداعی میکرد موفق عمل کرده بود تابلوها ومیزانسنها عالی و چشم نواز بود .اجرایی خوش ریتم وموفق را شاهد بودم وبازیگران عالی عمل کردند آنچه که مرا میخکوب کرد بازی مسلط و بی نظیر خسروشهراز در نقش فگین بود که بسیار قدرتمندانه ایفا شد اگر اشتباه نکنم چند شخصیت را در قالب یک شخصیت واحد بازی می کردند که بعد عجیبی به کار داده بود در خیلی از صحنه ها من واقعا میخکوب شده بودم .در تمامی صحنه ها خوش ریتم وپر انرژی بودند.همیشه بازی ایشان برایم جذاب بوده وهست بسیار خوب وحساب شده عمل کردند . الهام شعبانی بازی در خور توجه ای از خود بجای گذشته فیزیک مناسب به او کمک خوبی کرده . تینو صالحی هم درنقش خود موفق بود ومن دوستش داشتم . رامونا شاه یک نانسی واقعی بود ودر کارش موفق . با این اوصاف چند صحنه را دوست نداشتم مثل مزایده گذاشتن اولیور وخانه برانلو که بیشتر به نمایش روحوضی تبدیل شده بود . برای این گروه با تعداد بازیگرانش موفقیت بیشتری آرزو می کنم
وحید هوبخت این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب سه شنبه 21 مرداد را به فال نیک می گیرم. همراه با خیل بیشمار تماشاگران به دیدن نمایش ( اولیور تویست ) نشستم . اجرای گرم وصمیمانه ای که مطمئن هستم به این زودی از خاطرم محو نمی شود . راستش غافلگیر شدم . فکر می کنم همه با رمان بی نظیر چارلز دیکنز آشنا باشند و شخصیت ها را بیاد دارند .من هم مثل همه منتظر دیدن اون آدما بودم وهمون اتفاق ..اما رکب خوردم فضای کار کاملا فرق میکرد کارگردان در نشان دادن فضایی که جامعه ی پلید و ناهنجار عصرما را تداعی میکرد موفق عمل کرده بود تابلوها ومیزانسنها عالی و چشم نواز بود .اجرایی خوش ریتم وموفق را شاهد بودم وبازیگران عالی عمل کردند آنچه که مرا میخکوب کرد بازی مسلط و بی نظیر خسروشهراز در نقش فگین بود که بسیار قدرتمندانه ایفا شد اگر اشتباه نکنم چند شخصیت را در قالب یک شخصیت واحد بازی می کردند که بعد عجیبی به کار داده بود در خیلی از صحنه ها من واقعا میخکوب شده بودم .در تمامی صحنه ها خوش ریتم وپر انرژی بودند.همیشه بازی ایشان برایم جذاب بوده وهست بسیار خوب وحساب شده عمل کردند . الهام شعبانی بازی در خور توجه ای از خود بجای گذشته فیزیک مناسب به او کمک خوبی کرده . تینو صالحی هم درنقش خود موفق بود ومن دوستش داشتم . رامونا شاه یک نانسی واقعی بود ودر کارش موفق . با این اوصاف چند صحنه را دوست نداشتم مثل مزایده گذاشتن اولیور وخانه برانلو که بیشتر به نمایش روحوضی تبدیل شده بود . برای این گروه با تعداد بازیگرانش موفقیت بیشتری آرزو می کنم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بسیار خوبی ست ... بازیهای روان ودوست داشتنی وکارگردانی ساده و هدفمند . متن هم خوب است و با جامعه امروز همخوانی دارد . حضور خسروشهراز پیشکسوت تاتر ایران در جمع جوانان جویای نام ستودنی ست بعد از دیدن نمایش هملت وبازی کوبنده این مرد بزرگ بازی رئال و زیبای ایشان برایم جالب بود . پیشنهاد می کنم این نمایش را حتما ببینید بدون اغراق می گویم بازیها در سطحی ست که می تواند کلاس درسی باشد برای علاقمندان به بازیگری .خوشحالم جوانان تاتر ما در این سطح از بازیگری جای گرفته اند . برای این گروه موفقیت آرزو می کنم . بامید کارهای بهتر وزیبا تر
خانم ستوده من هم واقعا از بازی آقای شهراز بسیار لذت می برم..
امیدوارم بیشتر ایشان را روی صحنه ببنیم.
۲۲ تیر ۱۳۹۳
با نظرتون موافقم خانوم ستوده عمو خسرو شهراز ذاتا انسان بزرگی ست باشخصیت ،مهربان و متواضع وپر انرژی حضورشون غنیمتی ست برای تاتر کاش دیگران هم از این عمو خسرو ما یاد بگیرند . واما نمایش کار بسیار خوبی بود و فوق العاده دوست داشتم بخصوص متن که درد جامعه مارا فریاد می کشه . بازی ها عالی بود تسلط بازیگران در صحنه فوق العاده بود لحظه های نابی رو به نمایش گذاشتند به همه تبریک میگم به اقای کاکاوند بخاطر کارگردانی و نوشته ی خوبشون .
۲۳ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک سئوال دارم ... نمایش سقراط چه ربطی به فاوست دارد که سئوال شده : آیا نمایش سقراط را دیده اید ؟ کسی که ندیده است باید چیکار کند ! البته من دیده ام و متاسفانه دوست نداشتم ...یکی به من بگه یعنی چی این سئوال !!!؟؟؟
ربطی به هم ندارند. فقط سبکشان شبیه است.
منظور این بوده که کسانی که سقراط را دیده اند و خوششان آمده از فاوست هم خوششان می آید . چوب به همان سیاق است.
۰۱ تیر ۱۳۹۳
یعنی تبلیغ کردن !
۰۳ تیر ۱۳۹۳
هیچی فقط یعنی اینکه نویسنده و کارگردان همون هست، آقای نعیمی. البته به همین خاطر شباهتهایی هم دیده میشه.
۰۶ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید