«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اگر زمان منتظر ما می ایستاد تا ما به بلوغ برسیم ، قطعا زندگی با نقص های کمتری را تجربه می کردیم.
نمی دانم زندگی بدون واژه افسوس چه شکلی خواهد بود ؟
شیرین تر است یا مزه یکنواختی دارد؟
تنهایی پر هیاهو - بهو میل هرابال
و همچنان پاسخ به این پرسش باقی میماند که دروغ گفتن برای مراعات و اثبات عشق و بر هم نخوردن یک رابطه خوب است یا نه ؟( دروغ مصلحتی !!!)واژه ای که بشدت میتوان در همه جا آنرا به کار برد و توجیه کرد و از عذاب وجدان فرار کرد.میتوان با این واژه کار غیر اخلاقی را به یک کار اخلاقی تبدیل کرد و آسوده بود .ولی دروغ ، دروغ است .خوب و بد و جای و مکان ندارد .به نظرم این جمله کوروش که : خداوندا سرزمین مرا از حمله بیگانه و خشکسالی و دروغ در امان بدار خودش به تنهایی بیانگر عمق فاجعه دروغ و دروغگویی است.
نمایش خوب و تاثیرگذاری بود با بازی فوق العاده آقای هاشمی و ریتم خوب داستان.
تا حالا شکار رفتی؟
من می رفتم،ولی دیگه نمیرم!
آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود،خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم، من شلیک کردم بهش، درست زدم به پایش!
وقتی بالای سرش رسیدم هنوز جون داشت، چشم هاش داشت التماس می کرد، نفس می کشید، زیباییش من رو تسخیر کرده بود، حس کردم که اون گوزن می تونه دوست خوبی واسم باشه، می تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسش درست کنم...
خوب که فکر کردم با خودم گفتم که اون گوزن واسه همیشه لنگ می زنه و وقتی من رو می بینه یاد بلایی میفته که سرش آوردم!
از التماس چشم هاش فهمیدم بهترین لطفی که می تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم...
تو هیچ وقت نمی تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی!
چه فیلسوفانه و شایدهمد شاعرگونه این پنج ضلع مختلف الاضلاع، در انتها به شکل هندسی منظمی رسیدن .پنج ظلعیی که، هر کدام برای خودشان روایتی بودند در فضای تاریخ و سیاست و فلسفه و هنر و عشق .جمع کردنشان هنری سخت و دشوار بود که دوستان با روایتی شیرین و گفتگوهای جذاب به زیبایی انجامش دادن .سپاس
تمامیِ رهبرانِ معنوی ملتها به عوامل دیوانگی و شهادت متوسل میشدند
و با تغییر آداب و رسوم جامعه روند راکد آن را متحوّل میکردند.
فریدریش نیچه، سپیدهدم، کتاب اول، گفتار ۱۸
نقد کردن ،در جامعه و فرهنگی که میزان نقد پذیری پایینی دارد و شنیدن انتقاد با بازخوردهای منفی روبرو میشود قطعا کاری بس دشوار است ..در این نمایشنامه نقد جامعه شعاری و دیکتاتوری وکمی وابسته به مذهب به خوبی انجام شد که خیلی شبیه شرایط امروز ماست و البته همانطور که دوستان گفتن با طنزی جسورانه و کمی گستاخانه سعی در لطافت انتقادها داشت .نقد نماد و آدمهای مذهبی که کاری نشدنی بنظر میرسد در این نمایشنامه انجام شد و چه خوب . نقش تبلیغات و دروغهای رسانه ای رادر جهان امروز، زیبا بیان کرد .هرچند شاید کمی خطوط قرمز شوخی های جنسی رو رد کرده باشد . بنظرم یک جاهایی میتوانست متن قویتری داشته باشه.ولی بازی خوب بازیگران این نقطه ضعف رو پوشانده بود..در آخر نمایش صحبتهای کارگردان و تقدیم نمایش به بیماران سرطانی که در بین تماشاچیان بودند تاثیرگزار و قابل توجه بود
به طور کلی زیبا بود و تاثیرگزار نورپردازی و صحنه آرایی زیبای داشت ولی مشکل همیشگی که دوستان هم گفتند دیر شروع شدن و دیر آمدن مردم بود و حرکات در طول اجرا.اوردن بچه نوزاد هم که نوبر بود !!!.نمی دونم برنامه ای که قراره9 آغاز بشه چطور مردم ساعت 9 و نیم وارد جایگاه میشن .از بی فرهنگی گذشته متاسفانه بی بیشعوری رسیده .اگه یکبار برخورد درستی در مورد مدیریت زمان انجام بشه .دیگه کسی این حقه و به خودش نمیده که دیگران رو از نظر زمانی متضرر کنه.
ولی بی نظیربود با صداو بازی همای و حکایت جذاب شبلی و رقص سماع گونه بازیگران .فضای باز و صدای جیرجیرکها هم کلی حس خوب ایجاد کرده بود .فضایی پر از انرژی و اجرایی که تقدیم شده بود به استاد شهرام ناظری
سعد آباد متاسفانه همیشه بی برنامه ست.
جالبه که همیشه نوزاد هم بین تماشاگران یافت میشه :) حالا که هوا خوبه ، یه بار زمستون بود ما برای زنده موندن چسبیده بودیم به هم ( تا این حد سرد بود).اون وقت ملت خوشحال خوشحال نوزاد آورده بودن، طفلی صدای گریه ش شده بود بک وکال کنسرت . آخه یکی نیست بگه والدین گرامی به ما و خودت رحم نمی کنی ، حداقل به اون طفل معصوم رحم کن. نمیدونم ... شاید میارنش که وقتی بزرگ شد نگه از نظر فرهنگی برا من کم گذاشتین :)))))
می دانید آتشی که زیر خاکستر می ماند چه دوام و ثباتی دارد ؟
عشق پنهانی ، عشقی که انسان جرات نمی کند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند ، به زبان بیاورد ،
به هر دلیلی که بخواهید - از لحاظ قیود اجتماعی ، از نظر طبقاتی ، به سبب اینکه معشوق ادراک نمی کند
و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را می خورد و می سوزاند
و آخرش مانند نقره گذاخته شفاف و صیقلی می شود .
چشم هایش, بزرگ علوی
یکی از دلایلی که چرا داستان برای بشر ضروری است این است که داستان بسیارزی از نیازهای خودآگاه و ناخودآگاه را برآورده میسازد. اگر داستان فقط روی ذهن خودآگاه تاثیر داشت، اهمیتی مانند ارزش کتابهای تشریحی داشت. اما اهمیت دیگر داستان این است که روی ضمیر ناخودآگاه نیز تاثیر میگذارد.
– چگونه کتاب بخوانیم اثر مارتیمر جی. آدلر و چارلز لینکلن ون دورن
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود،
و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت.
عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند
فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم.
هر آدمی ، دانسته و ندانسته،
به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد،
و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی
نسبت به خودش نیست.***
پیرمرد جواب داد: من هم باید ترک کنم.
من هر روز فقط دو نخ سیگار میکشم
برای همین نباید زیاد سخت باشد.
اما میدانی ..
رفتن به مغازه برای سیگار خریدن و آمدن به اینجا برای سیگار کشیدن،
خودش کمک میکند وقت بگذرد،
من را به تحرک وامیدارد و نمیگذارد زیاد فکر کنم.
گفتم: یعنی میگویید برای سلامتیتان سیگار میکشید؟
پیرمرد با نگاهی جدی گفت:
"دقیقا "
یک شب تو آخرین شبهای سال، تو شلوغ پلوغی نزدیک به سال جدید که داری همه کارهاتو پشت سرهم انجام میدی که چیزی جا نمونه و وقت اضافه هم نداری یکی بهت زنگ میزنه میگه بیا چهار راه ولیعصر طلب ۶ ماهه پیشت و بگیر و توبا کلی ذوق خداروشکر میکنی که پول بخشی ازخریدهای شب عید جور شد .برنامه هاتو جور میکنی و سر وقت میری اما اون که باید بیاد نمیاد وبه جاش یک دوست و که چندین سال ازش خبر نداری و میبینی و چاق سلامتی و گپ که میگه عجله دارم آخه بلیط تئاتر دارم و دیرم میشه و میگه از شانست دو تا بلیط دارم و نفر دوم نیومده تو بیا بریم و بی هیچ مخالفتی پاشنه ها رو ور میکشی و میری و تازه دم سالن متوجه میشی بلیط برای بنگاه تئاترال هست .میشینی رو صندلی و فقط میبینی و میشنوی .بازیِ خوب امید زندگانی حرکات موزون و شادی آورمجید مظفری چهره کمتر دیده شده توی این سالهای محمودبصیری طنازی های و حرفهای بالای ۱۶ سال میرطاهر مظلومی و حرکات زیبای فرزانه کابلی و سیاه بازی های خنده دار مبارک و درآخر چهره بشاش و پیر هادی مرزبان بهت حس خوشایندی میده هرچند یک جاهایی نمایش افت میکنه و صدای موسیقی بلنده و برخی شوخیهای بی نمک یکخورده تو ذوق میزنه ولی شوخیهای آپدیت شده مثل استعفای شهردار تهران که برای امروز بوده جبرانش میکنه و این اتفاقها دست بدست هم میده که اصلا یادت بره تووامروز اومده بودی طلبت و بگیری .مرسی دوستان بابت نمایش خوبتان و حس و انرژی نیکتان
علت اینکه دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام می دهند؛ افکارشان را نیمه کاره بیان می کنند و گناهکار بودن یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه کاره است. ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه شیطان بسیار بیش از شیطان تمام عیار نفرت دارد..
بالاخره طلسم شکسته شد و موفق به دیدار این اثر شدم .بنظرم بی نظیر بود و قابل ستایش .جسورانه با فکر و هدف دار. با اینکه گاهی اوقات متن از روال خارجمیشد اما ریتم خوب و مستمر و پر هیجانی داشت با بازی فوق العاده همه عوامل که دست به دست هم داد تا اثری زیبا خلق شود همراه با انرژی های خوب و فراوان
همیشه وقتی به ایستگاه پاریس وارد می شوم، امیدوارم که کسی منتظرم باشد، احمقانه است اما باز هم من این امید ابلهانه را دارم.
این بار هم فرقی ندارد. پیش از آن که به سمت مترو از پله برقی پایین بیایم نگاهی به اطرافم می اندازم بلکه کسی آنجا منتظرم باشد...
و هربار که سوار پله برقی میشوم، حس میکنم کوله بارم از قبل سنگین تر است.
عدهای یک عمر میخوانند ولی هرگز از متن فراتر نمیروند. آنها به صفحه میچسبند و نمیدانند که کلمات، همچون سنگهایِ بسترِ رودخانه برایِ رفتن به آن طرفِ رودخانه هستند. برایِ ما مهم رفتن به آن طرفِ رودخانه است.