در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال محمدرضا شاه مردی | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:29:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همه چیز عالی
از متن و کارگردانی تا بازی ها و طراحی ها
در میان کارهای کودکی که دیده بودم این نمایش از جنس متفاوتی برخوردار بود و من خیلی دوستش داشتم
بازی دوست عزیزم میترا شجاعی هم بسیار درست و دوست داشتنی بود ...
خدا قوت به همگی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی متفاوت با ریتم و لحنی بسیار سنجیده و متناسب با فضای شاعرانه اثر
بازخوانی یک روایت ِ تکراری اما این بار از زاویه نگاه ِ جذاب و اندیشه محور دکتر مسعود دلخواه عزیز
بازی‌های بسیار بسیار قوی و هم‌رنگ و یکدست
بازی متفاوت و دوست داشتنی از کاظم بلوچی و رحیم نوروزی
بازی‌های قوی و جان‌دار شهین نجف زاده و مهناز رودساز
مملو از تابلوهای بصری زیبا همراه با موسیقی ِ هماهنگ با فضای ِ مورد نظر کارگردان

در مجموع خدا قوت به تک تک عوامل نمایش
هفته پایانی اجرا
تا 11 بهمن هر روز ساعت 19:15
سالن سایه مجموعه تئاتر شهر تهران

منتظر دیدارتون هستم
حسین ابراهیم نیا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لیلیت: نامه‌ای که نوشته‌ای
هرگز نگرانم نمی‌کند
گفته‌ای بعد از این دوستم نخواهی داشت
اما، نامه‌ات چرا این‌قدر طولانی است؟
تمیز نوشته‌ای، پشت و رو و دوازده برگ!
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ کس برای خداحافظی
نامه‌ای چنین مفصل نمی‌نویسد
بورا: شعر ِ هاینریش هاینه
لیلیت: دلم برای دانوب تنگ شده
بورا: چی؟!
لیلیت: به نظرت بعد از این دانوب صدای خنده مردم رو می‌شنوه؟!!

منتظر دیدار شما هستم؛ سالن سایه؛ مجموعه تئاتر شهر، ساعت 19:15


چرا همه چیز رو بزرگ می کنی
چرا همه چیز رو خدا می کنی ...

و عجیب ترین حرف هایی که می شد شنید
و عجیب ترین و البته ترسناک ترین اتفاقاتی را که می شد دید

اودیسه 2020 برای من جهانی بود پر از سوال
پر از ترس


دریم لند
شاعرانگی ِ درمانگر
و رویاگونگی ِ دوست داشتنی
و هر چیزی که تو می خواهی می بینی، و خب ویژگی یک سرزمین همین است!
که همه چیز برای دیدن، برای زیستن و برای "تو" فراهم است

دریم لند اعجاز ِ عجیب ِ گروهی ست که بی پروا به حرف های خود جامه ی " تئاتر" پوشانده اند

شگفتی پشت ِ شگفتی وقتی خلق می شود که شما خود، " شگفتی" ِ خلقت باشید و من عمیقا ایمان دارم که مرتضا جلیلی دوست هم امروز و هم ... دیدن ادامه ›› فردا یک شگفتی در تئاتر این سرزمین خواهد بود

صبا نجاتی و متن ِ سراسر تفکرش، آوا تدین و بازی روان و دلنشینش، مصطفا امیری و اعجاز ِ او روی صحنه، و همه مهربانان ِ دریم لندی که بی اندازه حال تئاتر امروز ایران ما را بهبود داده اند، همگی سزاوار بهترین ها هستند

mahaya، امیرمسعود فدائی و مینا این را خواندند
آوا تدین، نرگس، فصیح و صبا نجاتی این را دوست دارند
آوا تدین (avatadayon)
سپاس از لطف شما ✨✨✨
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
صبا نجاتی (sabanejati)
ممنون از لطفتون
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند وقت پیش بود که سه عدد داور با یال و کوپال هاشون به شهرم اومدن برای جشنواره ای که خب تنها انگیزه بچه های شهرستان هاست...
اینکه اونها با چه ناز و فیس و افاده ای هتل محل اقامت و سالن های اجرای ما رو دید می زدن خیلی مهم نبود ...
اینکه جواب سلام بچه های هنرمند شهرم رو سربالا و از سر ِ غرور می دادند و خودشون مثل آدمایی که یه عمره تخم دو زرده کردن راه می رفتن، اینم به کنار
اینکه به هوای دویدن به سمت استخر ، رورانس ِ اجرای چند تا هنرجو رو هم نموندن که لااقل لبخندی هر چند مصنوعی و خشک هم به اونها هدیه بدن، اینم باشه برای بعد!
اینکه الان من می بینم همه این رفتارها و نگاه های از بالا به پایین داره تو شهر خودشون اپیدمی می شه و این تماشاگره که داره می سوزه وسط یه مُشت از خود راضی ِ پر مدعای ِ در ظاهر با سواد این خیلی جالبه؛ اینا یا تاریخ رو نخوندن، یا تاریخ رو تفسیر به رای کردن، وسط همه ی اتفاقای خوبی که کم و بیش تو شهر من و شهر شما رقم می خوره و از دل و جون و ذهن ِ آدمایی بر می آد که واقعا هنرمندن، شک ندارم که "تاریخ" تو زباله دونیش هم جایی واسه ی آدمای فراموشکار نداره، کسایی که فراموش کردن که هیچ کاری برای تئاتر امروز ایران نکردن جز کلاس های پولی و داوری های پولی و اجراهایی با پول"دولت" ؛ که فراموش کردن اونا هم یه روز هنرجو بودن ولی باهاشون اینطوری برخورد نشد، که شهرستانی بودن ولی تحویلشون گرفتن، که این ما مردم بودیم که بهشون عزت و آبرو و موقعیت دادیم؛ کسایی که فراموش کردن روزگار اونطوری که اینا فکر می کنند قرار نیست همیشه قبای "استادی" رو به تنشون نگه داره
یه روزی یه سری به حافظه تون بزنید؛ یادتون می آد که خیلی ها رو از یادتون بردید
مردم هم با شما همین کار می کنند

از همین حالا فراموش کردنتون مبارک!!!
من این نمایش را در اجرای ِ چند سال پیش تئاتر شهر دیدم و آنقدر برایم زیبا و دلنشین بود که بار دیگر هم به تماشای آن رفتم و این بار هم با افتخار به تماشای این اثر خواهم نشست
گذشته از بازی ها که خیلی روان و زیبا و کارآمد هستند و از کارگردانی که در قوام ِ عناصر و شکل گیری یک فضای بسیار ملموس بی نظیر بوده؛ روایت عجیب ِ امروزِ جامع ما در دل قصه ای عجیب و البته تاریخی ست که فوق العاده خودمانی، جذاب و دردآلود به نظر می رسد و اینجا دقیقا نقطه شگفتی اثر است
اهل ِ کنایه خوب می فهمند و افسوس که درد روی دردمان بیشتر می شود

از جماعت بوقلمون صفتی که جامعه را معرکه بازی خود کرده اند
فیلم فوق العاده فوق العاده خوب و جذابی بود
افشین هاشمی عزیز ضمن ترسیم درست ِ یک سینمای ِ بی شیله پیله برای مخاطبش، از هنر و تئاتر دفاع جانانه ای کرده و عشق رو جذاب ترین راه نجات آدما معرفی می کنه
دیالوگ محشر این کار جاییه که افشین هاشمی به شبنم مقدمی می گه: از همه کسایی که ولت کردن بدم می آد!!!
می بینم انگار نمی بینم، می شنوم انگار نمی شنوم
نمایشی سراسر دردآلود که از قضا خیلی غریبانه مخاطب ِ راحت نشسته در صندلی خود را نیز گرفتار ِ درد عمیق ِ کنش گران خود می کند؛ مخاطبی که هیچ کاری از پیش نمی برد جز تماشا و این همه خود جز "درد" چیست؟
که در پیش چشم اوست که شاعری را می کشند و تنها یک نفر لب به اعتراض می گشاید که: مگه می شه یه شاعر رو کُشت!
که در پیش چشم اوست که بازیگرانی بازیگری را نه از سر ِ سرخوشی که از اجبار ِ برای زیستن پی می گیرند و کدام تماشاچی ست که عمیقا بداند: همه ما آدم های ِ کوچک و بزرگ در تئاتر تنها برای ِ زنده ماندن است که در زیر ِ شلاق ِ تابدار ِ تئاتر، تاب آورده ایم!!!
در ناکجا آبادی که برای وظیفه هایشان منت گذاشته اند که: اگر من نبودم تو یه دختر رعیت بیشتر نبودی!!! و این تنها یک تئاتری ِ زجر کشیده ی ِ بی ادعاست که باید از جان ِ دل پاسخ گوید که: من اینجام چون صدامو دارم!!!
من برای همه احتمال های ِ دنیا گریه کردم، برای همه ی پنجاه پنجاه های روی کره ی نسبتا گرد ِ زمین!


مرتضی اسماعیل کاشی عزیز
همتت بلند و پیشانی ات سپید که حقیقت را نزدیک تر از "حقیقت"، بی پرده تر از "حقیقت" گفتی
ممنون از نظر شما و دیدگاه و نگاه زیباتون
"من برای همه احتمال های ِ دنیا گریه کردم، برای همه ی پنجاه پنجاه های روی کره ی نسبتا گرد ِ زمین! "
۲۳ آذر ۱۳۹۸
ممنونم از شما خانم گرشاسبی عزیز
۲۷ آذر ۱۳۹۸
با استقبال از ۸۰ اجرا و به درخواستِ مخاطبان، بازگشتِ "پنجاه/پنجاه" از ۴ اسفند.

نویسنده: هاله مشتاقی نیا، مرتضی اسماعیل کاشی
طراح و کارگردان: مرتضی اسماعیل کاشی

از ۴ اسفند
تماشاخانه‌ی هیلاج (خ ایرانشهر، خ مهاجر، پلاک ۲۲)
ساعت: ۱۹:۳۰
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای حرف های عجیب و غریب دست و پا نمی زند و نمی زد
لانچر 5 خیلی خیلی ساده تر از چیزی که فکرش را بکنیم حرف های ساده ای را که گاهی خیلی ساده آنها را فراموش می کنیم؛ البته با صدای کمی بلند جار می زند
صدای فریاد ِ عمیقی که در لابلای خنده های گاه و بیگاه تماشاگران، نه که رنگ ببازد، اتفاقا قوت و قدرت می گیرد
قصه ای آنقدر جاندار و آنقدر پر درد که آن را چه در حوالی تابستان 88 چه در بحبوحه انقلاب ِ 57 جستجو کنیم، تر و تازه و خودمانی به نظر می رسد؛ نزدیک ِ نزدیک
قصه ای که در نه در بند ِ زمانی محصور است و نه حتی در اسارت ِ مکانی محدود
روایت ِ سهمگینی که نه در یک پادگان نظامی ارتش، که شاید گوشه گوشه ی هر جای ِ دنیای ِآدم های امروز قابل رقم خوردن است و این عجیب ترین دستاورد نگارنده های هوشیار ِ لانچر 5 است
پویا سعیدی و مسعود صرامی عزیز که در وانفسای ِ گفتن حرف های سخیف و در زمانه ی نشرِ ماجراهای ِ بیگانه؛ اتفاقا حرف های ِ داغ ِ فراموش شده ... دیدن ادامه ›› ی ِ وطنی، خودی و خودمانی را آنقدر شفاف و دردمندانه می گویند که تو حتی در جهان ِ پر از عقده ی "شایگان" هم، به خودت اجازه ی دشنام به مردی که دشنام، راهکار ِ عجیب اوست نمی دهی
تو نه به شایگان، که انگار به زمین و زمان حق می دهی که اینطور باشند؛ که همه چیز را زیر سبیلی با نگاه های معامله گرانه کنار هم قبول کنند و دقیقا آن چیزی که من ِ مخاطب هم شاید خیلی برایم ارزشی نداشته باشد جان ِ سه سربازی ست که اندکی پیش تر کشته شده اند؛ چون آنقدر راحت می خندیم و آنقدر سنگدلانه تنها پیگیری های ِ پلیسی خودمان را داریم که انگار نه انگار که سه انسان ِ شاید بیگناه ِ تنها کشته شده اند؛ درست همان طور که "شایگان" در انتهای نمایش گفت؛ جان ِ بی مقدار آدم ها؛ که حتی مخاطب نیز ناخودآگانه در کابوس ِ بی اعتنایی به آن سه مقتول به سر می برد و این نیز از اعجازهای ِ عجیب ِ کارگردانان ِ هوشمند این اثر درخشان است

از امیر نوروزی عزیز بخاطر ِ بازی فوق العاده اش، و از همه ی عزیزانی که در تولید این نمایش جذاب مشارکت داشته اند به ویژه دوست بسیار بسیار خوبم صادق برقعی و دیگر عزیزان به ویژه دو نویسنده و کارگردان خوب این اثر پویا سعیدی و مسعود صرامی بسیار بسیار ممنونم
سلام و درود
نمایش بسیار خوب با ریتمی هرچند آرام ولی دلنشین، اثری شاعرانه که حرف های پرمغزی می زند، که بی هیچ تکلفی از واقعیت ِ پیچیده ی عقاید آدمی پرده بر میدارد
بازی ها بسیار خوب و روان
سوگل خلیق و میثاق زارع زیبا و دلنشین نقش آفرینی میکردند
دست همه عوامل به ویژه علیرضا آرا و علیرضا اولیایی عزیز درد نکند

روزها، روزها، روزها
امان از این روزها که دزدند، که غارتگرند، که فریبکارند، که شیادند، که با امید تو را پیش می کشند و با آرزو تو را حیران می کنند و با رویا تو را عجین و با نام ها تو را فریب می دهند...
که باور کنی یک روز زمستان است و یک روز بهار
که باور کنی یک روز دارایی و یک روز ندار
که باور کنی یک روزی می رسد که ...
که باور کنی همه این روزها تلاش می کنی تا روزی که ...
و با نام عید و جشن و غم و تولد و مرگ تو را بازی می دهند تا آرام آرام بی آنکه بفهمی گشادترین کلای این اطراف را به سرت بگذارند، کلاهی که تنهایی عایدیش موهای سپید و تن چروکیده و دل پیر است...
روزها آنقدر کلک هستند که امروز تو را برای کسی مهم و فردای آن، تو را برای او عادی می کنند
روزها ... دیدن ادامه ›› آنقدر شیطانند که گاهی آدم ها را در آزمون های بدی قرار می دهند...
روزها آنقدر شیادند که خوب از خاطر آدم ها پاک می شوند...
من به روزهایی با این همه شکل و ادا هیچ وقت اعتماد نداشته ام...
چه برسد به اینکه به یکی از آنها "نوروز" بگویم... نوروز منم، نوروز مائیم، نوروز لبخندهای بی ادای ما به همدیگر است، روزها و نوروزها بازیچه هایی هستند تلخ، مکاره هایی هستند شیطان، من به دست های گرم فصلی دلخوشم که در من است نه در تصور من، نه در درختی که امروز سبز و فردا خشک، بهار در من است، همیشه سبز، همیشه سرو؛ من به بهار آنقدر ایمان دارم که به خدا؛ خدای ندیدنی، بهار دیدنی خلق نمی کند؛ بهار درون دلهایی ست که روزهای دلشان را روزه، شب های دلشان را احیا و عید دلشان را جشن می گیرند... به قول آن شاعر خوش لحن که می گفت:
نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبح نخستین بهاری که به شادی،
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید
پیرایه یغمایی

محمدرضا شاه مردی. مدیرعامل موسسه تئاتر طراوت.28 اسفند 1396


پرند محمدی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش " درانتظار آدولف" از متن بسیار بسیار خوبی برخوردار بود؛ نمایش نامه ای که در اون از یک واقعه پیش پا افتاده و در ظاهر بی اهمیت آرام آرام به بحران هایی عمیق در ساختار زندگی و روابط آدمهای اون نزدیک می شیم و همه چیز در قالب فضای قصه و نوع روایت باور پذیر و به اندازه جلو می ره و صد البته که در لایه هایی عمیق تر از قصه ظاهری به مسائل حیاتی و حساسی پرداخته میشه و اساس صف بندی های جالبی رو ترسیم می کنه
دو دسته آدمهایی که با هم بر سر چیزهایی که از اساس برای خودشون منطقی و قابل دفاعه جدل می کنند و در این بین کسی که تا جایی هم می خواد بی طرف باشه طوری درگیر ماجرا می شه که گویی جدی ترین ضربه رو هم اون می خوره ...
هر چقدر بخواهی همه چیز خوب تموم شه خوب تموم نمیشه و از یه جایی به بعد تو هم به آدمی تبدیل میشی که ترجیه می دی از آب گل آلود ماهی بگیری و حرف های نگفته ات رو بزنی ...... این داستان از روابط ساده یک خانواده شروع می شه تا روابط بزرگ و دیپلماسی حتی بین کشورها
کارگردانی و بازی ها فوق العاده بود
اشکان خطیبی عزیز؛ آناهیتا درگاهی و آوا شریفی بی نظیر بودند
به نظرم کارگردان اونقد موفق بود که اساسا چیزی اضافی و زیادی به نظر نمی رسید ...
به دوستان عزیزم توصیه می کنم فرصت تماشای این اثر خوب رو از دست ندن
سلام
نمایش بسیار خوب و دلنشینی بود
به افشین هاشمی عزیز بخاطر همه همه زحماتش در این اثر و به استاد گلاب آدینه تبریک می گم
دوستان خوبمون مسیح کاظمی، مونا فرجاد، وحید نفر، شهرام مسعودی و خلاصه همه عالی بودند
دم همگی گرم
رضا قاسم پور این را خواند
آذین حجازی و سارا حدادی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوب وشیرینی بود .....از دوستان عزیزم مهدی زمین پرداز ، سامان دارابی ، آرش دولتی و خیرالله تقیانی پور و بقیه عوامل و بازیگرای کار به ویژه امیرغفارمنش عزیز ممنونم
پرندیس و مهدی خسروی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام. من هفته قبل موفق به دیدن این کار خوب شدم ... از داود پژمان فر عزیز بازیگر خوب این نمایش که امکان تماشای این اثر رو برای ما فراهم کرد و از سجاد آقابابایی گیشه مولوی ممنونم ... نمایشنامه فوق العاده خوب و خوش ریتمی داشت .... یک فاجعه بزرگ رو در نهایت ایجاز و ساده انگاری به بهترین شکل به ما ارائه داد، من نمایش نامه رو خیلی دوست داشتم، فراز سرابی و مازیار سیدی هم در بازی خیلی خوب بودند ..... خوشحالم که این نمایش رو دیدم
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
شمس این را پاسخ داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش کمدی استشمامات اولین کاری بود که من از میثم عبدی دیدم ولی قبلا متن های امید طاهری عزیز رو زیاد خونده بودم . حرف های داغ این نمایش مهمترین بخش اون بود، اون هم در قالب کمدی، آدم هایی که دماغ ندارند، دماغ هایی که قیام می کنند و سرزمینی که به تسخیر یک حس یعنی بویایی در می آد .... فضازی یکدست، لحن خوب و خوش ریتم و بازی های همگون از نکات مثبت دیگه این کار خوب بود .... ممنونم از سیروس همتی عزیز و دوست داشتنی که فرصت دیدن این اثر خوب رو برای من و دوستانم فراهم کرد .... از بازی خوب ایشون و عباس جمشیدی و جواد مولانیا بسیار لذت بردم .... خانم کریمی هم بازی خوب و متفاوتی داشتند.... به میثم عبدی عزیز و همه بچه های خوب این نمایش خسته نباشید می گم ..........
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
محمدرضا شاه مردی و سید حسام حجازیان این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهترین کار تابستون که من دیدم ولپن مهدی کوشکی بود فوق العاده و دیده بهترین کارگردانی و بهترین طراحی صحنه رو توی این کار دیدم و علیرغم جوان بودن کوشکی معتقدم بی نظیره و خیلی زود جای خیلی از بزرگها رو خواهد گرفت کمااینکه همین الانم جایگاه رفیعی داره
بهترین نمایشنامه توی کارهای تابستونی که دیدم میخ واهم میوسوو را ملاقات کنم بود اما متاسفانه کارگردانی ضعیف این کار رو خراب کرده بود
بهترین بازیگر زن که بازیش رو خیلی دوست داشتم هانیه توسلی توی جیره بندی پرخروس بود و بهترین بازیگر مرد هم صابر ابر که واقعا دیوانه کننده بازی کرده بود
بهترین موسیقی هم فکر میکنم متعلق به شاهزاده اندوه بود لبته کار رو ندیدم ولی یه کلیپ ازش دیدم که موسیقی توش رو خیلی پسندیدم
محمد رضا جان ، داداش طبق معمول نظراتت در مورد فصلنامه رو توی یه پست جداگونه نوشتی که :دی
۰۲ مهر ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
چقدر خوب که بالاخره فضایی فراهم شد تا ما هم تقدیری هر چند کوچک از این مرد زحمتکش و دوست داشتنی داشته باشیم / من مدیر عامل موسسه طراوت قم هستم و توی تمام سالهایی که ایشون مدیر گیشه بودند از نزدیک تلاش های ایشون برای استفاده شهرستانی از نمالیش های تئاتر شهر دیدم / واقعا ایشون هر کاری از دستش بر می اومد صادقانه انجام می داد / وجود حسن جودکی عزیز یه غنیمت و یه گوهر برای مجموعه تئاتر شهره و امیدوارم مدیران تئاتر ایران قدر این عزیز رو بدونم